#فردا =فرودگاه
سعید: از خانواده من همه اومده بودند ولی از خانواده زهرا فقط رسول و سمیرا اومده بوند
زهرا: دلم واسه رسول مامانم تنگ می شود ولی یهو هواسم رفت سمت سما عین ابر بهار گریه می کرد
سعید: یهو دیدم سما داره گریه می کنه دلم اتیش گرفت
رفتم پیشش نشوندمرو صندلی گفتم
سما جونم؛ عشق داداش؛ دکتر کوچولو ی خودم، گریه نکن دلم میمونه پیشت سفر
کوفتم می شه ها
سما: نمی دونم چرا دلشوره گرفته بودم اشکام دست خودم نبود شرشر عین ابشار میومد سر مو گزاشتم رو شونش گفتم، دست خودم نیست داداشی دلم گرفته هوس بغل تو کرده
سعید: بغلش کردم گفتم عشق داداش گریه نکن می دونی من طاقت این گریه هاتو ندارم
سما: نمی دونم چرا یهو بغلش کردم شروع کردم تو بغلش گریه کردن گریمو بزور جمع کردم تا تا دلش پیشمن نمونه
سعید: افرین ابجی خوشگلم بعد گونه شو بوس کردم باهم راه افتادیم سمت بقیه خداحافظی کردیم
دیگه نمی تونستن جلو تر از شیشه بیان منو زهرا رفتیم سمت پله برقی زهرا دست منو گرفته بود تو دستاش ی حس خوبی داشتم که یهو صدای تیر اندازی اومد دیگه هیچی نفهمیدم سیاهی به تمام معنا کم کم صدای زهرا که داشت صدام میکرد کم تر کمتر شد و دیگه تموم دنیا برام انگار خاموش بود......
این داستان ادامه دارد........
https://rubika.ir/joinc/BHJHEGIH0HTPPNKXAFINUJUVWQAKAPQV
می خوای بدونی سعید چش شده
رمان عشق خواهر برادری دوست داری
خب بدو بیا اینجا
بدو بیا که یه عالمه جریان باحال توراهه
ایدی مدیر برای تب
@POLIScoeono13
رمان: گاندو... مذهبی... عاشقانه.
https://rubika.ir/joinc/BHJHEGIH0HTPPNKXAFINUJUVWQAKAPQV
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
حققققق به توان ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
یعنی هر چقدر توان بهش بدی باز کمه😂
چیزیکہباعثشرمندگی
وخجالتزدگۍمامیشود
ایناستکہامامزمان.عج.
همهچیزرامیداندو
همہچیزرامیشنود💚🕊
[ - آیتاللهبهجت🎙 ]
🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁"
ᯓ@FQtmiom
وفرمود؛
ماشهـداراازدستندادیم
بلکه،آنهارابدسـتآوردیم🚶🏿♂!
-شهیدبھشتی-
🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁"
ᯓ@FQtmiom