هدایت شده از بنرا(تایمدوم)
ڪتابسہدقٻقہدࢪقٻامٺ
#ٺجࢪبہ_اے_نـزدٻـڪ_بـہ_مـࢪگ
! حتي آنها،
آنچه در فکر اطرافيان بوده را بيان کردهاند!
•
•
او در سال 1356 در سانحه ای
موارد، مربوط به آقاي محمد زماني کهً در حین رانندگي از دنيا رفت. او علائم حيات را کامال از دست داد،🍃😢اما بعد از
احيا و به هوش آمدن، توانسته بود کاملا جزئيات آنچه در سردخانه و اتاق عمل رخ داده را...😮
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این داستان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
هدایت شده از دوشنبه¹
ڪتابسہدقٻقہدࢪقٻامٺ
#ٺجࢪبہ_اے_نـزدٻـڪ_بـہ_مـࢪگ
! حتي آنها،
آنچه در فکر اطرافيان بوده را بيان کردهاند!
•
•
او در سال 1356 در سانحه ای
موارد، مربوط به آقاي محمد زماني کهً در حین رانندگي از دنيا رفت. او علائم حيات را کامال از دست داد،🍃😢اما بعد از
احيا و به هوش آمدن، توانسته بود کاملا جزئيات آنچه در سردخانه و اتاق عمل رخ داده را...😮
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این داستان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
هدایت شده از دوشنبه¹
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
هدایت شده از دوشنبه¹
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
هدایت شده از دوشنبه¹
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
هدایت شده از دوشنبه¹
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
همونطور که نگاهم به زمین بود گفتم:بشینید لطفا.
آروم قدم برداشت.داشتم با نگاهم قدم هاش و دنبال میکردم که چشمم خورد به سوسک سیاه و
گنده ای که تو فاصله دوقدمی فاطمه رو زمین
بود و شاخک هاش و تکون میداد 😣
میخواستم بهش بگم که دیگه دیر شده بود و روش لگد کرد🤨.
با لحن تاسف باری گفتم :بدبخت و کشتینش
با تعجب رد نگاهم و گرفت و رسید به پاهاش
تا نگاهش به سوسک زیر پاش افتاد
یه جیغ بنفشی کشید و رفت عقب که چادر بلندش زیر کفشش گیر کرد و از پشت کشیده شد.
روی زمین نشست.😁
خیلی خندم گرفته بود ولی واسه اینکه ناراحت نشه خودم و کنترل کردم😅
•
•
•🕊💚•
اگهـ دوستـ دارین ادامهـ این رمان جذاب را بخونید🤩به کانال بال پرواز بپیوندید🍃😍
🌿⃟💚@Baalparvaz
#کتاب_خوانی✨🌿
•
#رمان_عاشقانه_مذهبی👑❣
•
#معرفی_کتاب😍
این داستان جذاب
«رو از دست ندید👌🙊✨🍃
#معرفی_کتاب
#سبک_زندگی_شهدایی
فال خون» داستانی به قلم داوود غفارزادگان (-۱۳۳۸) نویسنده معاصر ایرانی، با موضوع جنگ ایران و عراق است با این تفاوت که اینبار داستان از زبان یک سرباز عراقی روایت میشود که همراه با ارشد خود، برای دیدهبانی و شناسایی اجساد، به ارتفاعات غرب ایران به نام «هور» اعزام شدهاست.
بخشی از داستان را میخوانید:
جرئت نداشت برگردد داخل سنگر. ایستاده بود بیرون و از سرما میلرزید. باورش نمیشد ستوانیار را کشته باشد. همه چیز ناگهانی اتفاق افتاده بود. ستوان پشت سر هم سیگار میکشید و در باریکهراه میان برفها قدم میزد. صورتش از شکل افتاده بود و موهایش آشفته بود. جای کبود انگشتهای ستوانیار روی گردن باریک و سرخش پیدا بود.
زمان سخت میگذشت. حساب وقت از دستش در رفته بود. دهانش تلخ بود و دیگر میل به سیگار کشیدن هم نداشت. پابهپا میشد و سعی میکرد نگاهش با نگاه ستوان تلاقی نکند.
شب نزدیک بود و اگر همانطور بیرون میایستادند، خون در رگهایشان یخ میبست. ستوان اصلاً توجهی به او نداشت. برف زیر پایش کوبیده شده بود و مثل فلز صیقلخوردهای برق میزد. هر چند دقیقه یک بار به سرفه میافتاد. دست به گردن، روی شکم تا میشد و خلط پر از خون را تف میکرد روی برفها.
از دهانۀ سنگر نگاه کرد. فانوس خاموش شده بود. اما در تاریکروشنای داخل، پاهای بزرگ و بیحرکت ستوانیار با شلوار زیتونی پیدا بود. فکر کرد باید کاری بکنند. ستوان که ...
#جنگ_روایت_ها
#منطقه_ممنوعه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#جنگ_روانی
°•فاطمیون•°
#بانوی_بی_نشون
°•☾︎@FQtmiom☽︎•°
یه چیزی در باره ی معرفی کتاب ما این کتاب ها رو تایید یا رد نمی کنیم .ما فقط معرفی می کنیم . من تا حالا خودم نخوندمشون که بدونم خوبه یا نه ما فقط یه اطلاعاتی درباره شوم بهتون میدیم می خوایم کاری کنیم که شما از بودن این کتاب ها اطلاع پیدا کنید . شما هم خودتون درباره اش تحقیق کنید
#معرفی_کتاب
#بانوی_بی_نشون
اێنجا ھمونجاسٺ ڪھ ..
همه دخترا ی خوشگل جمعا:)🌚💓
https://eitaa.com/Ashomf_13_16
انواع^^
#انگیزشی،#پروفایل،#بیو،#توصیه،#معرفی_کتاب،#روتین و.....🥺🪁
>.<
ٺو این ڪانال هرچی بخوای هست🌚✨
و امید از پله های مرده پروانه میسازد!:)
•••
https://eitaa.com/Ashomf_13_16
مثل پروانه باش خوشگل🤌🏼🫂
اێنجا ھمونجاسٺ ڪھ ..
همه دخترا ی خوشگل جمعا:)🌚💓
https://eitaa.com/Ashomf_13_16
انواع^^
#انگیزشی،#پروفایل،#بیو،#توصیه،#معرفی_کتاب،#روتین و.....🥺🪁
>.<
ٺو این ڪانال هرچی بخوای هست🌚✨
و امید از پله های مرده پروانه میسازد!:)
•••
https://eitaa.com/Ashomf_13_16
مثل پروانه باش خوشگل🤌🏼🫂
دخترها باباییاند...👨👧
شهید مدافع حرم جواد محمدی به روایت خانواده
#معرفی_کتاب
#نجوا