بسم الله الرحمن الرحیم☘
رمان
پارت ۵۶
#عشق_باطعم_نظام
#داوود
توی خیابون بودم.
تا میتونستم میدویم
نفس نفس میزدم .خواستم خودمو برسونم اونور خیابون ..تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود .
که یهو یه ماشین محکم بهم زد😣
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون .
🤕🤧هیچی نمی فهمیدم .
از سر و بینیم خون میومد ..
چشام داشتن بسته میشدن ..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.
یکی دیگم اومد کمکش .
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد .
فقط شندیم یکی داد زد:
+چیکار میکنین اقا😲😲😲🤬
+این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش🤬🤬
یکی از اونا گفت
$به تو چه فضول 😒
پرتم کردن تو ماشین ...
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم ..
.........................
میخای بقیش بخونی بیا کامال زیر...
@gandooi
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
بسم الله الرحمن الرحیم☘
رمان
پارت ۵۶
#عشق_باطعم_نظام
#داوود
توی خیابون بودم.
تا میتونستم میدویم
نفس نفس میزدم .خواستم خودمو برسونم اونور خیابون ..تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود .
که یهو یه ماشین محکم بهم زد😣
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون .
🤕🤧هیچی نمی فهمیدم .
از سر و بینیم خون میومد ..
چشام داشتن بسته میشدن ..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.
یکی دیگم اومد کمکش .
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد .
فقط شندیم یکی داد زد:
+چیکار میکنین اقا😲😲😲🤬
+این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش🤬🤬
یکی از اونا گفت
$به تو چه فضول 😒
پرتم کردن تو ماشین ...
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم ..
.........................
میخای بقیش بخونی بیا کامال زیر...
@gandooi
بسم الله الرحمن الرحیم☘
رمان
پارت ۵۶
#عشق_باطعم_نظام
#داوود
توی خیابون بودم.
تا میتونستم میدویم
نفس نفس میزدم .خواستم خودمو برسونم اونور خیابون ..تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود .
که یهو یه ماشین محکم بهم زد😣
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون .
🤕🤧هیچی نمی فهمیدم .
از سر و بینیم خون میومد ..
چشام داشتن بسته میشدن ..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.
یکی دیگم اومد کمکش .
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد .
فقط شندیم یکی داد زد:
+چیکار میکنین اقا😲😲😲🤬
+این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش🤬🤬
یکی از اونا گفت
$به تو چه فضول 😒
پرتم کردن تو ماشین ...
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم ..
.........................
میخای بقیش بخونی بیا کامال زیر...
@gandooi
بسم الله الرحمن الرحیم☘
رمان
پارت ۵۶
#عشق_باطعم_نظام
#داوود
توی خیابون بودم.
تا میتونستم میدویم
نفس نفس میزدم .خواستم خودمو برسونم اونور خیابون ..تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود .
که یهو یه ماشین محکم بهم زد😣
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون .
🤕🤧هیچی نمی فهمیدم .
از سر و بینیم خون میومد ..
چشام داشتن بسته میشدن ..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.
یکی دیگم اومد کمکش .
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد .
فقط شندیم یکی داد زد:
+چیکار میکنین اقا😲😲😲🤬
+این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش🤬🤬
یکی از اونا گفت
$به تو چه فضول 😒
پرتم کردن تو ماشین ...
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم ..
.........................
میخای بقیش بخونی بیا کانال زیر...
@gandooi
بسم الله الرحمن الرحیم☘
رمان
پارت ۵۶
#عشق_باطعم_نظام
#داوود
توی خیابون بودم.
تا میتونستم میدویم
نفس نفس میزدم .خواستم خودمو برسونم اونور خیابون ..تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود .
که یهو یه ماشین محکم بهم زد😣
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون .
🤕🤧هیچی نمی فهمیدم .
از سر و بینیم خون میومد ..
چشام داشتن بسته میشدن ..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.
یکی دیگم اومد کمکش .
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد .
فقط شندیم یکی داد زد:
+چیکار میکنین اقا😲😲😲🤬
+این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش🤬🤬
یکی از اونا گفت
$به تو چه فضول 😒
پرتم کردن تو ماشین ...
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم ..
.........................
میخای بقیش بخونی بیا کانال زیر...
@gandooi
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
بسم الله الرحمن الرحیم☘
رمان
پارت ۵۶
#عشق_باطعم_نظام
#داوود
توی خیابون بودم.
تا میتونستم میدویم
نفس نفس میزدم .خواستم خودمو برسونم اونور خیابون ..تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود .
که یهو یه ماشین محکم بهم زد😣
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون .
🤕🤧هیچی نمی فهمیدم .
از سر و بینیم خون میومد ..
چشام داشتن بسته میشدن ..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.
یکی دیگم اومد کمکش .
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد .
فقط شندیم یکی داد زد:
+چیکار میکنین اقا😲😲😲🤬
+این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش🤬🤬
یکی از اونا گفت
$به تو چه فضول 😒
پرتم کردن تو ماشین ...
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم ..
.........................
میخای بقیش بخونی بیا کامال زیر...
@gandooi
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
بسم الله الرحمن الرحیم☘
رمان
پارت ۵۶
#عشق_باطعم_نظام
#داوود
توی خیابون بودم.
تا میتونستم میدویم
نفس نفس میزدم .خواستم خودمو برسونم اونور خیابون ..تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود .
که یهو یه ماشین محکم بهم زد😣
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون .
🤕🤧هیچی نمی فهمیدم .
از سر و بینیم خون میومد ..
چشام داشتن بسته میشدن ..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.
یکی دیگم اومد کمکش .
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد .
فقط شندیم یکی داد زد:
+چیکار میکنین اقا😲😲😲🤬
+این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش🤬🤬
یکی از اونا گفت
$به تو چه فضول 😒
پرتم کردن تو ماشین ...
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم ..
.........................
میخای بقیش بخونی بیا کامال زیر...
@gandooi
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
بسم الله الرحمن الرحیم☘
رمان
پارت ۵۶
#عشق_باطعم_نظام
#داوود
توی خیابون بودم.
تا میتونستم میدویم
نفس نفس میزدم .خواستم خودمو برسونم اونور خیابون ..تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود .
که یهو یه ماشین محکم بهم زد😣
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون .
🤕🤧هیچی نمی فهمیدم .
از سر و بینیم خون میومد ..
چشام داشتن بسته میشدن ..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد.
یکی دیگم اومد کمکش .
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد .
فقط شندیم یکی داد زد:
+چیکار میکنین اقا😲😲😲🤬
+این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش🤬🤬
یکی از اونا گفت
$به تو چه فضول 😒
پرتم کردن تو ماشین ...
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم ..
.........................
میخای بقیش بخونی بیا کامال زیر...
@gandooi
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن..
مثل👇🏼
#شماره_بازیگران_گاندو..
#فعالیت_گاندویی..
#سکانس_های_گاندویی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه رمان میزارن عااالیه..
اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واسه رمانش عضو ها جون میدن آنقدر قشنگه..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن☘
رمان پارت ⁵²
#عشق_باطعم_نظامـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داوود
توی خیابون بودم..
تا میتونستم میدویم..
نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود..
که یهو یه ماشین محکم بهم زد..
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون..
هیچی نمی فهمیدم..
از سر و بینیم خون میومد...
چشام داشتن بسته میشدن..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد..
یکی دیگم اومد کمکش..
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد..
فقط شنیدم یکی داد زد..
ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اونا گفت..
+به تو چه فضول..
#داوود
پرتم کردن تو ماشین..
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلی اتفاق های جالب افتاده..
یه رمان هیجاااانی..وطنز
@gandooi
منتظریم..👆🏼
هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن..
مثل👇🏼
#شماره_بازیگران_گاندو..
#فعالیت_گاندویی..
#سکانس_های_گاندویی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه رمان میزارن عااالیه..
اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واسه رمانش عضو ها جون میدن آنقدر قشنگه..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن☘
رمان پارت ⁵²
#عشق_باطعم_نظامـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داوود
توی خیابون بودم..
تا میتونستم میدویم..
نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود..
که یهو یه ماشین محکم بهم زد..
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون..
هیچی نمی فهمیدم..
از سر و بینیم خون میومد...
چشام داشتن بسته میشدن..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد..
یکی دیگم اومد کمکش..
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد..
فقط شنیدم یکی داد زد..
ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اونا گفت..
+به تو چه فضول..
#داوود
پرتم کردن تو ماشین..
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلی اتفاق های جالب افتاده..
یه رمان هیجاااانی..وطنز
@gandooi
منتظریم..👆🏼
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن..
مثل👇🏼
#شماره_بازیگران_گاندو..
#فعالیت_گاندویی..
#سکانس_های_گاندویی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه رمان میزارن عااالیه..
اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن☘
رمان پارت ⁵²
#عشق_باطعم_نظامـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داوود
توی خیابون بودم..
تا میتونستم میدویم..
نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود..
که یهو یه ماشین محکم بهم زد..
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون..
هیچی نمی فهمیدم..
از سر و بینیم خون میومد...
چشام داشتن بسته میشدن..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد..
یکی دیگم اومد کمکش..
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد..
فقط شنیدم یکی داد زد..
ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اونا گفت..
+به تو چه فضول..
#داوود
پرتم کردن تو ماشین..
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلی اتفاق های جالب افتاده..
یه رمان هیجاااانی..وطنز
https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c
منتظریم..👆🏼
کانال هوادارن گاندویی💪🇮🇷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدو عضو شو اینجا همچی میگذارن..
مثل👇🏼
#شماره_بازیگران_گاندو..
#فعالیت_گاندویی..
#سکانس_های_گاندویی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه رمان میزارن عااالیه..
اینم یه تیکه از رمان..👇🏼♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن☘
رمان پارت ⁵²
#عشق_باطعم_نظامـ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#داوود
توی خیابون بودم..
تا میتونستم میدویم..
نفس نفس میزدم خواستم خودمو برسونم اونور خیابون تا ماشین بگیرم و حداقل من و تذ نزدیگ اداره ببره...
نگاهم فقط به جلو بود..
که یهو یه ماشین محکم بهم زد..
احساس کردم همزمان تمام استخونای بدنم خورد شد محکم خوردم به ماشین و پرت شدم وسط خیابون..
هیچی نمی فهمیدم..
از سر و بینیم خون میومد...
چشام داشتن بسته میشدن..
چند نفر بالا سرم بودن که یهو یکی بازوم و گرفت و بلندم کرد..
یکی دیگم اومد کمکش..
انگار همون ماشینی بودکه بهم زد..
فقط شنیدم یکی داد زد..
ــــ چیکار میکنین اقا..این حالش بده باید زنگ برنین امبولانس دارین کجا میبرینش..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اونا گفت..
+به تو چه فضول..
#داوود
پرتم کردن تو ماشین..
حالم اصلا خوب نبود ..هیچ جونی برای دفاع از خودم نداشتم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلی اتفاق های جالب افتاده..
یه رمان هیجاااانی..وطنز
https://eitaa.com/joinchat/1083703424Cb094c8526c
منتظریم..👆🏼