eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
400 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ میگفت:↓ اتــــل‌متــل‌توتولہ چِش‌تو‌چِشِ‌گلولہ اگــه‌پاهات‌نلرزید نترسیدی‌قبـــولہ.. :)🕊 『 https://eitaa.com/shahiddddddd 』 "بہ‌قول‌آقامصطفی‌صدرزاده"↓ کسۍ‌کہ‌توے‌هیئت‌فقط‌سینہ‌می‌زنہ‌ خیلےکاربزرگےنمیڪنه... کسے‌کہ‌سینہ‌مۍ‌زنہ‌فقط‌یہ‌سینہ‌زنہ‌‌، شیعہ‌ی‌مرتضی‌علے بایدبارفتارش‌عشقش‌روثابت‌کنہ‌♥!' 『 https://eitaa.com/shahiddddddd 』 _ شهید_مصطفے_صدرزاده🌿 _ شهیدی‌ڪہ‌حاج‌قاسم‌عاشقش‌بود :) _ شهیدی‌ڪہ‌نذر‌حضرت‌عباس‌بود⚘ _ شهیدی‌ڪہ‌‌روزتاسوعای‌حسینی‌بہ‌شهادت‌رسید..🕊 『 https://eitaa.com/shahiddddddd 』 ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ ــــــــــ کپی‌ازبنر؟✖
_قـهــღو‌ه تـلخ_ حواسش به جاده است. از این لحظه به بعد، زندگی اش قرار است جور دیگری برایش رقم بخورد.. با لبخند خیره به نیم رخ اوست.. متوجه سنگینی نگاه او میشود. با لبخند نیم نگاهی به او میکند و نگاهش را به جاده میدهد: -الان انتظار داری حواسم جمع باشه؟ خنده ای ریز میکند و میگوید: -نگاه نمی‌کنم پس.. دستانش را از رول جدا میکند: -باشه باشه قهر نکن.. صدای بلند لیلا و جمع شدن حواس محمد همراه با نزدیک شدن ماشین، پیچیدن صدای بوق و برخورد دو ماشین بهم..... و ، زوجی که بعد از سختگیری خانواده لیلا، بهم میرسن ولی عقدشون، تصادف میکنن و..... https://eitaa.com/joinchat/485687510C556e01e90e
😂 محکم هل دادم که دیدم با تخت برخورد کردو به فنا رفت🤣 سامان:هووووووی روانی چته! با پرویی گفتم: -روانی خودتی پرو اسی بلند شد و پهلو شو ماساژ میداد که دیدم هردو زل زدن به من -ها ادم ندیدین اسی:ادم دیدیم خوشگل ندیدم سامان:ای جان چه ماهی -عق! گمشید بیرون دزدای بیشرف هیز بی فرهنگ هردو خندیدن و اون اسی امد جلو نزدیک و نزدیک تر شد میخواست بهم دست بزنه که ... ادامه تو کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/797770071C1a3f27ad6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که حاج‌قاسم اورا الگوی جوانان عرب معرفی کرد😍🍃 جوون۲۳ساله‌ای‌ که‌رابطه‌‌ی تنگاتنگی‌ با‌ حاج‌‌قاسم داشت❤️🖇 حاج‌قاسم‌‌میگفت‌دعا‌کنید‌من‌هم مانند‌ جهاد‌شهیدشوم💔🖐🏻 حاج‌قاسم‌شهیدجهاد‌را‌بسیار‌دوست‌ میداشت✋🏻 از‌حاج‌قاسم‌به‌عنوان‌پدر‌معنوی‌ شهید جهادیاد‌میشود🥀 💔 ✾•❲کانال رسمی شهید جهاد مغنیه❳•✾ ↳ eitaa.com/joinchat/644022400C892b513e8b ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ↲ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👆
✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ به دم در شهرکی که گفته بود رسیدیم برای اینکه جلب توجه نکیم به دسته های جداگانه تقیسیمشون کردم یکی یکی وارد شهرک شدیم البته اینجا زیاد شبیه شهرک نبود خیلی خیلی خیلی خلوت بود اما جای خیلی خوبی برای دزدی قاچاق گروگان گیری نمی تونستم ریسک کنم و همینطوری وارد خونه شیم به فرشیدی که در حال راه اندازی کوادکوپتر بود انداختم افشینم با من توی یه ماشین بود فرشید : آقا امادست کمال: بفرستش تبلتو روشن کردم و توی دستام گرفتم به ظاهر نگهبان نداشت اما نمیشد دست روی ایرپادم گذاشتم وارد عمل میشیم آماده باشید دلشوره ی عجیبی داشتم از ماشین پیاده شدیم با توجه به توضیحاتم قرار بود به طور متفرقه به خونه اش وارد شیم داوود و وحید اول از همه به در نزدیک شدن وقت نداشتیم معلوم نبود تا الان چه بلایی سرشون نیاوردن درو با یک گلوله باز کردن با باز شدن در درگیری شدیدی صورت گرفت به طوری که مجال وارد شدن بهت نمی‌داد رگ باری میزدن این خونه دیوار های مشکلی رنگش با خون یکی شده بودن خداروشکر کسی از مردم شهرک بیرون نبود یکیشون رو که زدم شدت گلوله ها بیشتر شد اما در حال عقب نشینی بودن از فرصت استفاده کردم و وارد شدم بقیه هم پشت سر من وارد شدن همینطور که در حال تلاش کردن برای زدنشون بودم احساس کردم گلوله ایی پامو شکاف ناخودآگاه به روی زمین نشستم و خودمو عقب کشیدم دردش زیاد بود اما فعلا پیروزی مهم تر بود بلند شدم دیگه منم رگباری میزدم درگیری ادامه پیدا کرد تا موقعی که تونستیم همشون رو بزنیم بلاخره تونستیم از سدی که برامون درست کرده بودن رد شیم به دلیل اینکه خونه بزرگ بود اتاقاشونم بزرگ بود آروم به سمت اتاق هایی که اونطرف خونه بودن قدم بر می داشتم تو موقعیت که قرار گرفتم با لگدی در یکی از اتاق ها رو شکستم با دیدن محمد و رسول تو اون وضعیت شوکی بهم وارد شد و بهت نگاهشون میکردم 💙💙💙💙🦋💙💙💙💙 ببخشید که خیلی کوتاه بود من تا یک ساعت دیگه پرواز دارم نتونستم بلند بنویسم
سلام من بلاخره اومدم
قبل از اینکه پارت بدم یه سوال دارم ازتون انتظار دارم بدون تعارف باهم صحبت کنیم . خیلی صادقانه و رک بگید که آیا از رمان ما خوشتون میاد ، قلممو دوست دارید ؟ یا دارم توی یه چیزی از رمان زیاده روی می کنم ؟ وقتی پارتی رو می خونید مشتاق هستید تا پارت بعدم بخونید؟ تو ناشناس بگید فقط بدون تعارف هر حرفی بخواید رو بزنید من ناراحت نمی شم لطفا همه نظر بدید https://harfeto.timefriend.net/16893476694038
خب رفقا خیلی ها سوال کرده بودن که اسمم چیه ؟ اسم مستعار من زینبه رفیق های مجازی و هیئت ها زهی (که البته من بدم میاد و جوابشون رو نمیدم 😁) صدام می کنن حرف اول اسم اصلیم هم ح هست قدیمی ها میدونن اسم اصلیم چیه 😉
۱_والا من قصدم اذیت کردن نیست اما متاسفانه باید این خبر ناگوار رو بهتون بدم که انگشت مبارک من زده پارتی که امشب نوشته بودم رو پاکیده یعنی من امشب خون گریه کردم پارته خیلی بلند بود سه چهار برابر پارت های عادی بود خیر سرم نوشته بودم برای دلجویی اما متاسفانه پاکیدمش یعنی تو اون لحظه دلم می خواست با اره انگشتمو قطع کنم ۲_🌱🥺♥️ ۳_قربونت خواهر✨ ۴_با حمایت های شما حتما ادامه میدم ✨ ۵_سلام علیکم متشکرم از اینکه نظر دادید ♥️🌱منم مشتاقم بدونم پارت های بعدی چی میشن😂
۱_دلم نمیاد بفرستمش ای سی یو 🥺. بعد دیگه کما ای سی یو اینا قدیمی و تکراری شده ۲_منم منتظرم اما کو پارت ؟🤣 ۳_ملسی عزیزم🌱♥️(وایی باز حواسم نبود از کلمات بیگانه استفاده کردم 😶) ۴_متشکرم از حمایت ها و انرژی های مثبتت خواهر قشنگم♥️🌱 ۵_منم استرس دارم که قراره چه بلایی سرشون بیارم 😥
۱_اخ خواهر گل گفتی با این گروگان گیری یه کاری کردم خودم هم توش موندم هم خز شده هم حوصله سر بر دیگه فقط دلم می خواد یجوری این قضیه فیصله پیدا کنه بره پی کارش . ۲_🥺♥️🌱 ۳_ قربونت خواهر ♥️ان شاء الله نقشه هایی دارم براشون حالا صبر کنید 😁