eitaa logo
فدایے ࢪهبࢪ
60 دنبال‌کننده
682 عکس
163 ویدیو
7 فایل
''♥مٺولد️⇦۱۴۰۰/۴/۲۵ ''💚ناشناسمونھ⇦ https://harfeto.timefriend.net/16322253063127
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴آخرین توصیه شهید مطهری به دخترش سعیده مطهری دختر علامه شهید مطهری درباره توصیه های پدرانه ایشان میفرمایند : پدرم رعایت و انجام مسائل عبادی، از جمله نماز اول وقت و حفظ کامل حجاب و داشتن وقار لازم را که شایسته یک دختر مسلمان است، متذکر می‌شدند. در مورد درس خواندن و فراگیری علوم مختلف، بسیار تاکید داشتند و البته رعایت کامل موازین شرعی را لازمه و اصل کار می‌دانستند. بعد از ازدواج من،‌ انجام وظایف خطیر همسری و مسئولیت مادری را به من گوشزد می‌کردند. پس از پایان عقد و عروسی، در آخرین لحظات خداحافظی من از ایشان، به من گفتند«دخترم تو به مثابه سفیر من در زندگی آینده‌ات خواهی بود. سعی کن چنان عمل کنی که خداوند و همسرت کاملا از تو راضی باشند. امیدوارم در آینده مادر نمونه برای فرزندانت باشی. منابع: ۱_پاره‌ای از خورشید گفته‌ها و ناگفته‌های از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری. ۲_کافه تاریخ ┄
. آیت الله مجتهدی (ره) : وضو می‌گیری اما اسـراف می‌کنی! نماز میخوانی امـا با برادرت قطع رابطه می‌کنی! روزه می‌گیری اما غیبت می‌کنی! دست نگه دار باباجان! ثواب‌هایت رادر کیسه سوراخ نریز https://eitaa.com/FadaeeRahbar_313
🙏🏼 نماز شب پنجم ماه رجب عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى فِي لَيْلَةِ الخَامِسَةِ سِتّاً بِالْحَمْدِ وَ التَّوْحِيدِ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً، أُعْطِيَ ثَوَابَ أَرْبَعِينَ نَبِيّاً وَ أرْبَعينَ صِدِّيقاً وَ أرْبَعِينَ شَهيداً، وَ يَمُرُّ عَلَى الصِّراطِ كَالْبَرْقِ اللاّمِعِ عَلَى فَرَسٍ مِنْ نُورٍ. (البلدالامین، ص167) جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: هرکس در شب پنجم ماه رجب، 6 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک بار سوره حمد و 25 بار سوره توحید، خداوند ثواب و پاداش چهل پیامبر، چهل صدّیق و چهل شهید را به وی عطا می کند، و مانند برق درخشان و سوار بر اسبی از نور از صراط می گذرد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
* 💞﷽💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📚 رمان زیبای وقتی نمازم تمام شد و برگشتم،دیدم مادروحید پشت سرم نشسته و به من نگاه میکنه... چشمهاش خیس بود. تا دیدمش شرمنده شدم،سرمو انداختم پایین. با امیدواری گفت: _وحید برمیگرده دیگه،آره؟ نمیدونستم چی بگم.اومد نزدیک.گفت: _تو چکار میکنی که شوهرات شهید میشن؟چی بهشون میگی که آرزو میکنن شهید بشن؟ آقاجون با ناراحتی گفت: _راحله! این چه حرفیه؟!!! سرم پایین بود.گفتم: _وحید پسر شماست.شما از بچگی از امام حسین (ع) بهش گفتین. شما یادش دادید مرد باشه. شما از فیض شهادت براش گفتین. شما اینجوری کردین.منم بخاطر تربیت خوبی که داشت،بخاطر چیزهای خوبی که شما بهش یاد دادید عاشقش شدم و باهاش ازدواج کردم. مادروحید با التماس گفت: _دعا کن برگرده.تو که نمیخوای دوباره تنها بشی. گفتم: _شما مادر هستین.دعای شما بیشتر اثر داره. هروقت خواستین دعا کنین برای وحید دعا کنین..نه برگشتنش. برای منم خیلی دعا کنین. برام. دیگه نتونستم چیزی بگم.سرمو گذاشتم رو پای مادروحید و فقط گریه میکردم. از اون روز به بعد کمتر میرفتم پیششون.. روم نمیشد تو چشمهای پدر و مادر وحید نگاه کنم. یه روز مادروحید اومد خونه ما.گفت: _دلم برات تنگ شده.از حرفهای اون روزم ناراحت شدی که کمتر میای پیشمون؟ گفتم: _از شرمندگیمه.روم نمیشه تو چشمهاتون نگاه کنم. بابغض گفت: _اونی که شرمنده ست منم.اگه وحید به ازدواج با تو اصرار نمیکرد،الان تو راحت تر زندگی میکردی.من شرمنده م که بخاطر دل پسرم زندگی سختی داری. بیشتر شرمنده شدم. پنج ماه از شش ماه گذشته بود.... چند روز بود دلشوره داشتم. همش یاد وحید بودم.هرکاری میکردم حواسم پرت بشه فایده نداشت. تلفن زنگ میزد،قلبم میومد تو دهانم. همش منتظر خبر شهادتش بودم. با فاطمه سادات از خرید برمیگشتم خونه.آقایی جلوی در صدام کرد. -خانم روشن؟ -خودم هستم.بفرمایید. -شما همسر آقای موحد هستید؟ -بله.شما؟ -من از طرف حاجی اومدم.مأمور شدم شما رو جایی ببرم. یاد حرف وحید افتادم که گفت به حرف هیچکس جز حاجی اعتماد نکن. گفتم: _الان باید بریم؟ -بله. -پس اجازه بدید من وسایل مو بذارم خونه. -ما همینجا منتظر هستیم. رفتم خونه... با حاجی تماس گرفتم. دو تا بوق خورد جواب داد: _بفرمایید. صدای حاجی رو شناختم. -سلام،من همسر وحید موحد هستم. -سلام دخترم،خوبین؟ -بله،خداروشکر.از وحید خبری دارید؟ -دو نفر فرستادم بیان دنبالتون،نیومدن؟ -دو نفر اومدن ولی چون نشناختمشون خواستم اول با شما مشورت کنم. مشخصات اون آقایون رو از حاجی گرفتم.وقتی مطمئن شدم خودشون هستن... ادامه دارد... نویسنده بانو
* 💞﷽💞 رمان زیبای وقتی مطمئن شدم خودشون هستن.. فاطمه سادات رو پیش مامان گذاشتم وباهاشون رفتم. بعد رفتن خونه آقاجون،بدون اینکه از من آدرس بگیرن.پدرومادروحید هم سوار شدن.حال اونا هم خوب نبود. مطمئن بودیم میخوان خبر شهادتش رو بهمون بگن.ما رو به بیمارستان بردن... مامان هرلحظه حالش بدتر میشد.آقاجون سعی میکرد من و مامان رو آروم کنه... من به ظاهر آروم تر بودم ولی بخاطر بارداریم نگرانیش بیشتر بود.من شش ماهه دوقلو باردار بودم. وقتی وارد بخش شدیم و سراغ وحید روگرفتیم همه پرستارها یه جوری نگاهمون میکردن مخصوصا به من... احساس میکردم دیگه قلبم نمیزنه.اتاقی رو نشان دادن.همون موقع پزشک میانسالی اومد.پرستاری بهش گفت: _خانواده آقای موحد هستن. دکتر هم نگاهی به ما کرد و بیشتر به من.با تعجب گفت: _شما همسرشون هستید؟ گفتم: _بله. هرلحظه منتظر بودم که کسی بگه شهید شده. همون پرستار گفت: _ایشون دکتر بابایی پزشک معالج همسرتون هستن. نمیتونستم باور کنم وحید زنده ست. با جون کندن گفتم: _وحید زنده ست؟! دکتر و پرستارها از حرفم تعجب کردن .آقاجون و مامان مثل من منتظر حرف دکتر بودن.دکتر بابایی بالبخند گفت: _بله،زنده ست. آقاجون گفت: _حالش چطوره؟ دکتر گفت: _چرا نمیرید ببیینیدش؟ آقاجون و مامان رفتن سمت اتاق.ولی من ایستاده بودم و منتظر جواب سؤال آقاجون.دکتر گفت: _یه کمی زخمی شده گفتم: _کجاش؟ -یه تیر به بازوی راستش اصابت کرده. آقاجون و مامان دو قدمی رو که رفته بودن برگشتن.من منتظر ادامه حرف دکتر بودم. گفت: _چند تا ترکش خیلی مختصر هم به شکمش اصابت کرده. من دیگه متعجب گوش میدادم.آقاجون و مامان هم به من نگاه میکردن. مامان گفت: _پاهاش؟ دکتر تعجب کرد.گفت: _شما دیدینش؟ ما هر سه تامون بدون هیچ حرفی منتظر بودیم. دکتر گفت: _پای چپش از زیر زانو قطع شده جونم در اومد.نشستم روی صندلی.روم نمیشد به مامان نگاه کنم... ولی آقاجون رو دیدم.داشت به من نگاه میکرد. چشمهاش پر اشک بود. مامان رفت سمت اتاق.آقاجون هم باهاش رفت.آقاجون بعد دو قدم که رفت به من گفت: _بیا دخترم. پاهام رمق نداشت.انگار تو خلأ بودم.هرچی میرفتم نمیرسیدم.همه چی مثل خواب بود برام. یعنی واقعا وحید زنده ست؟!! با فاصله پشت سر آقاجون رفتم.وارد اتاق شدم. نسبتا بزرگ بود.چند تا تخت داشت ولی همش خالی بود جز یکی.تختی سمت راست اتاق،نزدیک پنجره.من جلوی در ایستاده بودم. واقعا وحید بود.روی تخت دراز کشیده بود.دست راستش بسته بود.پتو روش بود.چهره ش خیلی تغییر کرده بود.اصلا ریش نداشت.مدل موهاش هم تغییر کرده بود... داشت با مادرش که سمت راستش ایستاده بود احوالپرسی میکرد.مامان با اشک چشم فقط نگاهش میکرد. بعد با تعجب ازش پرسید که واقعا دستت زخمی شده؟!!! شکمت تیر خورده؟!!! پات؟!!! وحید هم بالبخند و مهربانی جوابشو میداد. مامان وقتی از حال پسرش مطمئن شد،گریه کرد. بعد نوبت آقاجون بود.آقاجون سمت چپ وحید ایستاده بود.تا اون موقع داشت نگاهش میکرد.باهم روبوسی کردن... ادامه دارد... نویسنده بانو
◼️رحلت عالم، خطيب و واعظ بزرگوار آيت ‏اللَّه "علي محدث ‏زاده قمي" (1354ش) ✍ آيت‏ اللَّه علي محدث‏ زاده قمي فرزند محدث بزرگ، حاج شيخ عباس قمي، در سال 1298ش (1338ق) در خاندان علم و تقوا در قم به دنيا آمد. 🔸 وي پس از آنكه مقدمات و ادبيات را آموخت به همراه پدر رهسپار نجف اشرف گرديد و در نوزده سالگي از شيخ آقا بزرگ تهراني و يك سال بعد از پدرش اجازه روايت گرفت. 🔸 او در سال 1320ش راهي قم شد و از محضر حضرات آيات عظام وقت بهره جست، اما بيشتر همت خود را بنا بر توصيه پدرش، مصروف اخبار و احاديث نمود. 🔸ايشان پس از هفت سال، به تهران رفت و به شيوه پدرش، رشته وعظ و خطابه و تصحيح و تاليف كتب را برگزيد. 🔸 اين محدث گرانقدر، همچنين تعداد زيادي از كتاب‏هاي چاپ نشده پدر را تصحيح، تحشيه، مقابله و منتشر كرد. وی پس از واقعه خونين 15 خرداد 42، در حمايت از امام خميني(ره) عليه رژيم به همراه پنجاه عالم و روحاني ديگر بازداشت شد و به زندان افتاد. 🔸 از اين نويسنده و عالم ديني آثار متعددي بر جاي مانده كه امام صادق(ع) در 4 جلد از آن جمله است. او سرانجام در 26 دي ماه 1354ش برابر با 12 محرم 1396ق در 56 سالگي در تهران درگذشت و پس از تشييعي با شكوه در تهران و قم، در قبرستان شيخان قم به خاك سپرده شد.
🙏🏼👌 نماز بسیار ساده شب ششم ماه رجب عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى فِي لَيْلَةِ السَّادِسَةِ رَكْعَتَيْنِ بِالْحَمْدِ وَ آيَةِ الْكُرْسِيِّ سَبْعاً ، نُودِيَ يا عَبْدَ اللهِ أَنْتَ وَلِيُّ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً، وَ لَكَ بِكُلِّ حَرْفٍ قَرَأتَهُ فِي هَذِهِ الصَّلاةِ شَفاعَةٌ فِي الْمُسْلِمينَ، وَ لَكَ سَبْعُونَ ألفِ حَسَنَةٍ، وَ كُلُّ حَسَنَةٍ أثْقَلُ مِنْ جِبالِ الدُّنيَا. (البلدالأمين، ص168) جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: هرکس در شب ششم ماه رجب دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک بار سوره حمد و هفت بار آیۀالکرسی، به وی ندا می شود: تو واقعاً و حقیقتاً دوست خدا هستی، و در برابر هر حرفی که در این نماز خواندی، می توانی از یک مسلمان شفاعت نمایی، و نیز 70000 عمل نیک که هریک از آنها نزد خداوند سنگین تر از کوه های دنیا می باشد، برای تو در نظر گرفته می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😷 روزه پنج شنبه، جمعه و شنبه ماه رجب قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله: مَنْ صَامَ مِنْ شَهْرٍ حَرَامٍ الْخَمِيسَ وَ الْجُمُعَةَ وَ السَّبْتَ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِبَادَةَ تِسْعِمِائَةِ سَنَةٍ. (وسائل ‏الشيعة، ج10،ص469 -470 به نقل از المقنعة) رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس در یکی از ماه های حرام (از جمله ماه رجب)، روزهای پنج شنبه، جمعه و شنبه را (متوالیاً) روزه بگیرد، خداوند عبادت نهصد سال را برای او می نویسد. عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللّه عليه و آله قالَ: مَنْ صَامَ هَذِهِ الثَّلاثَةَ اَيّام كَتَبَ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ عِبَادَةَ تِسْعِمِائَةِ سَنَةٍ، صِيامَ نَهارِهَا وَ قِيامَ لَيلِهَا. (اقبال الاعمال، ص615) رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس سه روز پنج شنبه، جمعه و شنبه را در ماه های حرام(از جمله ماه رجب) روزه بگیرد، خداوند عبادت نهصد سال را برای او می نویسد، در حالی که روزها را روزه داشته، و شب ها را به عبادت پرداخته است. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
ﷺ 💠مامون جمع زیادی از بزرگان؛درجه داران و نظامیان و فقها و سایر اقشار مردم را در مجلس خود جمع کرد و سپس علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه را دعوت کرد و ایشان را کنار خویش قرار داد. ➖سپس حاجب بلند شد و با بی شرمی خطاب به امام رضا گفت: به راستی که مردم حکایت عجیب و غریبی از تو تعریف می کنند و در وصف تو زیاده روی کرده اند. ➖سپس گفت آن بخاطر این استکه دعا کردی تا خداوند برای ما باران بفرستد و خدا دعای تو را مستجاب کرد و مردم آن را نشانه یا معجزه از تو می خوانند و میگویند نظیری در دنیا مانند آن نیست. 💠خداوند سلطنت امیر را دائم گرداند و دیگر این امیر نمی تواند با این دروغگوئی ها که انجام میدهی تو را در مقام ولایت عهدی قرار دهد.امام فرمودند من گفته ها و حرف های مردم را در مورد خود انکار نمی کنم و آن بخاطر فضلی است که خدای تبارک و تعالی به من داده است. 💠من دوست ندارم که در این مقام ولایت عهدی باشم و اصلا دوست ندارم که ولی عهد باشم و آنچه در مورد امیر خود گویی ، خود امیر این مقام و جایگاه ولایت را به اجبار به من داده همان گونه که پادشاه مصر یوسف نبی را برگزید و آن بخاطر آنچه می دانست بود. ➖در آن وقت حاجب غضب کرد و گفت ای ابن موسی! ➖به راستی که خداوند باران را فرستاد و آنقدر که او می خواست و هیچ تاخیری و زودرسی در آمدن باران نیست، آیا باران آمدن را معجزه ای برای خود قرار دادی تا برای خود منزلت و مقامی بین مردم قرار دهی گویا تو مانند معجزه ابراهیم خلیل آورده ای. 💠اگر تو راست می گویی این تصویر دو شیر که نزدت روی فرش مجسم شده را زنده کن و به آنها بگو که مرا به هلاکت برسانند اگر چنین کاری توانستی انجام بدهی برای تو نزد مردم معجزه ای خواهد بود و اما باران خودش می آید و معجزه ای در کار نیست تو حق نداری بگویی که با دعای تو این باران آمده است. 💠راوی گوید حاجب با دو شیر که روی تخت پادشاهی مامون نقش بسته شده اشاره کرد بود.حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه به آن دو شیر فرمودند به این فاجر گنهکار و طغیان گر حمله کنید و او را تکه پاره کنید تا اثری از او روی زمین باقی نماند. ➖راوی گفت یکباره با تعجب دیدم که آن دو شیر به اذن خدای تبارک و تعالی و فرمان حجت خدا به دو شیر واقعی تبدیل شدن و بی درنگ بر حاجب حمله کردند و او را تکه تکه کرده، خوردند و خون هایش را لیسیدند. ➖در همان وقت مردم جمع حاضر با وحشت و ترس و لرز به آن صحنه نگاه می کردند و از تعجب دهان هایشان باز مانده بود. 💠وقتی آن دو شیر از خوردن حاجب فارغ شدند نزد امام رضا علیه السلام آمدند و اشاره کردند به مامون و به امام عرض کردند ای ولی خدا!در مورد این ملعون چه امری به ما میکنید آیا او را مانند حاجب فاسق تکه پاره کنیم و او را بخوریم؟ 💠وقتی مامون چنین شنید بی هوش بر زمین افتاد امام رضا به آن دو شیر فرمودند در جای خود بایستید تا به شما بگویم چکار کنید سپس حضرت فرمودند آب گلاب بیاورید و روی صورت مامون بپاشید تا به هوش آید. ➖وقتی به هوش آمد دو شیر بار دیگر عرض کردند : ➖ای سرور و مولای ما! ای فرزند رسول خدا! آیا اجازه میدهید او را به هلاکت برسانیم؟حضرت فرمودند خیر! به راستی که خداوند در مورد این شخص تدبیری کرده و خداوند میداند با او چکار کند. 💠سپس آن دو شیر فرمودند اکنون چه دستوری به ما می دهید؟حضرت فرمودند به شکل قبلی خود بازگردید و به شکل قبلی خود درآمدند. 💠سپس مامون گفت الحمدالله گه مرا از شر حمید بن مهران، یعنی همان حاجب خورده شده به وسیله شیرها نجات دادید.سپس به حضرت گفت این مقام و خلافت برای جد شما رسول الله است و اگر می خواهی من از مقام و منسب خویش عزل میشوم و خودت را در این مقام منصوب می کنم. ➖حضرت فرمودند اگر میخواستم در این جایگاه باشم با تو مناظره نمیکردم زیرا خداوند متعال اطاعت کردن خلایق دیگر را به من داده است. ➖به اذن خداوند تبارک و تعالی هر چه به آفریده ها بگویم بی درنگ انجام خواهند داد همان گونه که به این دو شیر امر فرمودم. 💠به راستی که خداوند در امرم تدبیری قرار داده است و به من فرمان داده که به تو اعتراضی نکنم همان گونه که به یوسف نبی امر فرموده است که زیر دست پادشاه مصر فرعون انجام وظیفه کند.نقل شده بعد از آن مامون ضعیف و ضعیف تر شد و سرانجام تصمیم گرفت که حضرت را به شهادت برساند. 📘عیون أخبار الرضا علیه السلام: ۲ / ۱۶۷ ح ۱ 📘الوسائل: ۵ / ۱۶۴ ح ۲ 📘البحارالانوار: ۴۹/ ۱۸۰ ح ۱۶ 📘اثبات الهداة: ۳ / ۲۵۹ ح ۳۵ 📘العوالم: ۲۲ / ۳۴۱ ح ۱ 📘مدینة المعاجز ۷ / ۱۴۵
😷 روزه پنج شنبه، جمعه و شنبه ماه رجب قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله: مَنْ صَامَ مِنْ شَهْرٍ حَرَامٍ الْخَمِيسَ وَ الْجُمُعَةَ وَ السَّبْتَ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِبَادَةَ تِسْعِمِائَةِ سَنَةٍ. (وسائل ‏الشيعة، ج10،ص469 -470 به نقل از المقنعة) رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس در یکی از ماه های حرام (از جمله ماه رجب)، روزهای پنج شنبه، جمعه و شنبه را (متوالیاً) روزه بگیرد، خداوند عبادت نهصد سال را برای او می نویسد. عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللّه عليه و آله قالَ: مَنْ صَامَ هَذِهِ الثَّلاثَةَ اَيّام كَتَبَ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ عِبَادَةَ تِسْعِمِائَةِ سَنَةٍ، صِيامَ نَهارِهَا وَ قِيامَ لَيلِهَا. (اقبال الاعمال، ص615) رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس سه روز پنج شنبه، جمعه و شنبه را در ماه های حرام(از جمله ماه رجب) روزه بگیرد، خداوند عبادت نهصد سال را برای او می نویسد، در حالی که روزها را روزه داشته، و شب ها را به عبادت پرداخته است. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
⚡️  نماز پر فضیلت والدین برای شب پنج شنبه 1)رَوَى ابْنُ‏ مَسْعُودٍ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ:‏ مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ الْخَمِيسِ‏ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَكْعَتَيْنِ، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً، وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ خَمْسَ مَرَّاتٍ، وَ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ‏ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهَا خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَإِذَا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ تَعَالَى خَمْسَ عَشْرَةَ مَرَّةً، وَ جَعَلَ ثَوَابَهَا  لِوَالِدَيْهِ، فَقَدْ أَدَّى حَقَّ وَالِدَيْه‏.(مصباح المتهجد، ج‏1، ص 255/ جمال الأسبوع،ص 142) رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس شب پنج شنبه، بین نماز مغرب و عشا، دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک بار حمد، 5 بار آیة الکرسی، و هر یک از سوره های کافرون، توحید، فلق و ناس(یعنی معوَّذَتَین) را 5 بار بخواند، و بعد از نماز 15 بار استغفار نماید، و ثواب این نماز را به پدر و مادرش تقدیم کند، حقّ والدین را ادا نموده است.
🔥ابلیس حتی در لحظه احتضار نیز از مؤمن دست بر نمی‌دارد! ✨امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ انسانی نیست مگر اینکه در هنگام مرگ، ابلیس یکی از مأمورین خود را نزد او حاضر می‌کند تا وی را وسوسه کند و در دینش به شک اندازد و او را به کفر بکشاند! این وسوسه ادامه دارد تا اینکه روح از بدن او خارج شود. اگر ایمان محتضر، سست و عاریه‌ای باشد ابلیس به آسانی آن را از او می‌گیرد و کافر از دنیا می‌رود! و اگر محتضر از مؤمنان حقیقی باشد، ابلیس نمی‌تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد. 📙الكافي، ج۳، كتاب الجنائز، ص۱۲۳، باب تلقين الميت‏، ح۶ 📗من لا يحضره الفقيه، ج‏۱، ص۱۳۳، ح۳۵۰ 🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢