پاسدار شهيد «محمدجواد درولي» با عشق و علاقه ي زيادي به شهيد حسين غياثي داشت و پس از او آرام و قرار نداشت. به او متوسل مي شد و حتي به او نامه مي نوشت كه از خدا بخواهد او را نيز بطلبد.
شب سوم شعبان از رنج فراق حسين به خواب رفت. او را در عالم رؤيا ديد كه به محمدجواد خطاب مي كرد: «بيا كه منتظرت هستيم و جايت نيز مشخص و معين است.» محمدجواد از بستر برخاست. به نماز شب ايستاد. سوار بر موتور در همان نيمه هاي شب به قصد حلاليت طلبي، سراغ دوستان خود رفت، حتي نماز صبح را (در تهران) در منزل يكي از آن ها خواند. روز بعد عازم جبهه شد و ديگر برنگشت.
شهيد محمدرضا عاشورا پس از مجروحيت در عمليات والفجر 8، به بيمارستاني در اصفهان منتقل گرديد. در آن جا روبه خانواده اش كه به ديدار او آمده بودند، گفت: «آرزو داشتم كه پس از عمليات والفجر 8 به پابوس امام رضا (ع) بروم، اما افسوس كه ديگر نمي توانم.» و لحظاتي بعد جام نوشين شهادت را برگرفت و همپاي فرشتگان گرديد.
برادرش پيكر شهيد را در تابوت نهاده، بر روي پارچه ي سفيد آن نوشت: «محمدرضا عاشورا، اعزامي از گرمسار» و خود براي مهيا كردن مقدمات تشييع، راهي گرمسار شد.
پيكر محمدرضا به تهران رسيد و در آن جا به طور اتفاقي، پارچه ي روي تابوتش با پارچه ي شهيدي از مشهد عوض شد. او به مشهد رفت، در آن جا غسل داده شد و در حرم مطهر امام رضا (ع) طواف كرد و متبرك شد... پس از اين كه خانواده ي هر دو شهيد متوجه جابه جايي آنان شدند، بلافاصله براي انتقال پيكرها به شهرهايشان اقدام نمودند و اين درحالي بود كه: شهيد «عاشورا» به آرزويش رسيده و به زيارت امام رضا(ع) نايل شده بود.»
راوي : حسن بلوچي
0
در اسارتگاه موصل بودیم؛ اردوگاه شماره ی 2. صد و بیست و پنج نفر در یک آسایشگاه زندگی می کردیم؛ پتوها سه لا و چسبیده به هم. بعثی ها به اقامه ی نماز جماعت خیلی حساس بودند. وقت نماز، هر کس در جای خود نماز می خواند و به نظر می رسید که نماز جماعت برپاست.
احمد سوزنی، نگهبان عراقی دنبال بهانه بود. او از پشت پنجره ارشد آسایشگاه را صدا زد. ارشد به طرف پنجره رفت. بحث و جدل احمد سوزنی با او ربع ساعت طول کشید. از حرکات دست و نشان دادن جای بچه ها پیدا بود که بحث بر سر نماز جماعت است؛ او فکر می کرد که بچه ها دارند نماز جماعت می خوانند.
پس از رفتن احمد سوزنی، مسئول آسایشگاه گفت: « برادران! اگر امکان دارد همه در یک زمان هماهنگ نماز نخوانند تا این ها تصور نکنند نماز جماعت می خوانیم. دشمن دنبال بهانه می گردد. »
از آن روز به فکر افتادیم که صف های نماز جماعت را به صورت ستونی تغییر دهیم و با تغییر دادن جای پتوها وضع ظاهری آسایشگاه را به گونه ای جلوه دهیم که عراقی ها متوجه نشوند و به ثواب نماز جماعت هم نایل شده باشیم.
راوی: علی رضا لطفی
منبع: کتاب قصه ی نماز آزادگان، صفحه:196
امام جواد(علیه السلام) می فرماید:
مَنْ أَصْغَی إلی نَاطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَاِنْ کَانَ النّاطِقُ عَنِ الله فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إبْلِیْسَ(1)
ترجمه
کسی که به سخنگویی گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است. بنابراین اگر از خدا می گوید، خدا را پرستش کرده، و اگر از زبان ابلیس می گوید، ابلیس را پرستیده است!
شرح کوتاه
سخن هرچه باشد و از هرکس باشد اثر دارد; و گوش فرادادن به سخنان این و آن معمولا با تأثیر آن در دل آدمی همراه است، و از آن جا که هدف سخنگویان مختلف است، جمعی سخنگوی حقند و جمع سخنگوی باطل، و خضوع در برابر هریک از این دو گروه یک نوع پرستش است، زیرا روح پرستش چیزی جز تسلیم نیست، بنابراین آنها که به سخنان حق گوش می دهند، پرستندگان حقند و آنها که سخنگویان باطل گوش فرا می دهند، پرستندگان باطلند، پس باید از رونق دادن به محفل سخنگویان باطل پرهیز کرد و اجازه نداد که سخنان تاریک آنان از مجرای گوش به اعماق جان برسد.
ا......................
1. کتاب تحف العقول، صفحه 339.
308 ـ به تأخير افكندن توبه
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إنْ قارَفْتَ سَيّئةً فعَجِّلْ مَحْوَها بالتَّوبةِ . (1)
امام على عليه السلام : هرگاه گناهى مرتكب شدى،به محو آن با توبه بشتاب.
عنه عليه السلام : مُسَوِّفُ نَفسِهِ بالتَّوبةِ ، مِن هُجومِ الأجَلِ على أعظَمِ الخَطَرِ . (2)
امام على عليه السلام : كسى كه توبه را به فردا حوالت دهد، از هجوم مرگ در معرض بزرگترين خطر است.
الإمامُ الجوادُ عليه السلام : تأخِيرُ التَّوبةِ اغْتِرارٌ ،وطُولُ التّسْويفِ حَيْرَةٌ . (3)
امام جواد عليه السلام : به تأخير افكندن توبه فريب وغفلت است و طولانى شدن و امروز و فردا كردن، مايه حيرت و سرگشتگى.
(1) بحار الأنوار : 77/208/1.
(2) غرر الحكم : 9876.
(3) تحف العقول : 456
در استخبارات بغداد ( اداره ی اطلاعات و امنیت ) بیش از هفتاد نفر از ما را در یک اتاق تنگ و محقر جا دادند. جا به قدری تنگ بود که نمی توانستیم تکان بخوریم. بیشتر افراد زخمی بودند و بی مداوا در آن جا قرار داشتند. هنگام نماز به پشت همدیگر می زدیم و تیمم می کردیم و همان طور و به هر طرف که نشسته بودیم، نماز می خواندیم. بعد ما را به موصل بردند.
یکی از شب ها برادری که شب زنده دار بود، زودتر از شب های قبل برخاست. وضو گرفت و دو رکعت اول نافله ی شب را خواند. در دو رکعت بعدی، نگهبان عراقی آمد پشت پنجره و با صدای بلند گفت: نوم، نوم! کلهم نائمون و انت تقرء صلوه؟ انت مجنون؟ ( بخواب، بخواب؟ همه خوابیده اند و تو نماز می خوانی؟ دیوانه ای)
آن بنده ی خدا نمازش را شکست و رفت دراز کشید تا دیگران از سر و صدای نگهبان عراقی در امان باشند. او آن قدر زیر چشمی نگاه کرد که نگهبان رد شد. دوباره بلند شد و شروع کرد به نماز خواندن . بنده ی خدا تا نماز شبش را تمام کرد، چندین بار خوابید و بلند شد. یاد آن اراده ها به خیر.
راوی: نایب علی فتاحی
منبع: کتاب قصه ی نماز آزادگان، صفحه:169
برادرم اسداله به مسئلهی حجاب بسیار اهمیت میداد و زمانیکه از طریق جهاد برای آموزش قالیباقی به سیستان و بلوچستان اعزام شده بود متوجه شده بود که در آنجا دختران روسری سرشان نمیکنند بعداً که مرخصی آمد در حدود 10 الی 20 عدد روسری از پول خودش خریده بود و برایشان بردته بود که آنان را با حجاب اسلامی آشنا کند.
شهید اسدالله ماروثی
منبع: اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان
عالمی را پرسیدند:
خوب بودن را کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود:
یک روز قبل از مرگ
دیگران حیران شدند و گفتند:
ولی زمان مرگ را هیچکس نمی داند
عالم فرمود:
پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن
و خوب باش شاید فردایی نباشد!
❣{فاللَّهُ خیر حافظا}
(خدا بهترين حافظ و نگهدار است)✨
اعتماد کن به کسی که یونس را در زیر آب، نوح را بر روی آب و یوسف را در قعر چاه در کنار آب حفظ کرد
اعتماد کن به کسی که میتواند از یک ضربه عصا که به رود نیل نواخته میشود خشکی ظاهر کند
و همین عصا در جای دیگر به سنگ بخورد و از آن دوازده چشمه جاری شود
اعتماد کن به کسی که میتواند فرعون را در آب و قارون را در خاک غرق کند
اما ابراهیم را در میان آتش سالم نگه دارد
به او اعتماد کن تا به بهترین ها برسی❤️
#تشرفات (قسمت سوم):
#امام_زمان
💥من هر طور بود برخاستم و در را باز کردم، دیدم سیّدی با عظمت و جلالت عجیبی وارد اتاق شد و سلام کرد، من جواب دادم، ابهت او چنان مرا گرفت که نتوانستم چیزی بگویم، ولی متوجه شدم که او حضرت بقیة الله روحی فداه است .
✨💫✨
آن حضرت به من فرمودند: چون متوسل به حضرت فاطمه زهرا علیها سلام شده ای، جده ام شفیعه شده اند نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و آن حضرت به من حواله فرموده اند که من حاجتت را بدهم و سپس فرمود: هرچه زودتر حرکت کن و به وطنت برگرد که زن و بچه ات منتظرت هستند و به آنها سخت می گذرد و در آنجا کارت اصلاح شده است.
✨💫✨
گفتم: آقا! خادم مسجد چشمش نابینا شده اگر ممکن است او را شفا بدهید. فرمودند: نه، صلاح او در این است که نابینا باشد. سپس به من فرمودند: بیا با هم به مسجد برویم و نماز بخوانیم. گفتم: چشم، قربانت گردم. با آن حضرت حرکت کردیم و به طرف مسجد رفتیم، تا آنکه ...
ادامه دارد...
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
#تشرفات (قسمت دوم):
#امام_زمان
روز ششم ماه مبارک رمضان ۱۳۲۳ وقتی می خواست به طرف قم و تهران برود و می گفت: حاجتم برآورده شده است، من از او تقاضا کردم که شب را به منزل ما بیاید و فردای آن روز به تهران برود. قبول کرد، شب که در منزل نشسته بودیم من با اصرار از او تقاضا کردم که قضیه خود را به من بگوید. او گفت: چون تو خادم مسجد جمکرانی و به من محبت کرده ای، تنها برای تو این قضیه را نقل می کنم:
✨💫✨
در مدتی که من در مسجد جمکران بودم، با یکی از اهالی ده جمکران قرار گذاشته بودم که هر روز یک نان برای من بیاورد و من پولش را یک جا به او بدهم، یک روز به ده جمکران رفتم که نان بگیرم، آن شخص به من گفت: دیگر به تو نان نمی دهم، چون حسابت زیاد شده است. مدتی من چیزی نداشتم که بخورم، حتی یکروز از گرسنگی علفهایی که کنار جوی آب بیرون آمده بود، خوردم، کم کم مریض شدم.
✨💫✨
شبی در یکی از حجرات مسجد جمکران احساس کردم که دیگر قدرت حرکت ندارم، ولی نیمه های شب بود که از پنجره طرف 'کوه دو برادران' دیدم نور عجیبی ساطع است. این نور بقدری وسیع بود که تمام آن کوه با عظمت را روشن کرده بود، این نور همچنان شدت گرفت تا آن که من ناگهان متوجه شدم که کسی پشت در حجره ام ایستاده و آن نور از اوست...
ادامه دارد...