eitaa logo
- فدك ِمهدی 🇵🇸 -
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
815 ویدیو
8 فایل
- هوالمهدی . ◝فدك ِمهدی ؟ ایران ِبقیة‌‌الله 🕶◟ - جهـٰاد تبیین ، یك فریضه قطعی و فوری‌ست .* ' حضرت ِمـٰاه ' فدایی ِ: @khamenei_ir . دعا برای ِظهور او ؛ والسلام . -- - - - ----- - ----- - - ---- [ شرایط ُکمی درد و دل : @nashenas_fadak ]
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از - فدك ِمهدی 🇵🇸 -
یه ناشناس نریم؟ https://daigo.ir/secret/65489660 جوابا :)! @fadake_mahdii✨🚶🏻‍♂🌱
گفت مولانا ز الا هوی عشق هوی الا هوی در معنا علی‌ست !- 🌱| @Fadake_mahdi
- فدك ِمهدی 🇵🇸 -
|📄🙃 #تایم_رمان | 👒 #رمان_هرچی_تو_بخوای 📗 #پارت_74 از عکس العمل شون فهمیدم آقای موحد همیشه به این شیو
💚🌿💚🌿💚 🌿💚🌿💚 💚🌿💚 🌿💚 💚 |📄🙃 | 👒 📗 _زهرا،من نمیتونم توضیح بدم.خود وحید هم اجازه نداره برات توضیح بده.ماموریت هاش محرمانه ست.اونقدر محرمانه ست که خیلی هاشو منم نمیدونم...فقط همینقدر بهت بگم که تا حالا بارها تا دم مرگ رفته و برگشته. چشمهای محمدپر غم بود... فهمیدم کار آقای موحد خیلی خیلی سخت تر از اون چیزیه که فکرشو میکردم.بعد سکوت طولانی گفت: _زهرا...زندگی با وحید پر از تنهایی و دلشوره و اضطرابه برای تو.من دوست دارم تو یه زندگی آروم و معمولی مثل زن داداش داشته باشی نه حتی مثل مریم.زندگی با وحید از زندگی با من،خیلی سخت تره. مدتی هر دو ساکت بودیم.گفتم: _چرا اونطوری لباس میپوشه؟ محمد باتعجب به من نگاه کرد.گفتم: _گذرا دیدمش -اصلا شنیدی من چی گفتم؟!!! -کی؟ -من به تو میگم با وحید ازدواج نکن تو از ظاهرش میپرسی؟!! یعنی با کارش مشکلی نداری؟؟!! -من الان فقط دارم سعی میکنم بشناسمشون. بعدا جمع بندی میکنم. محمد ناراحت شد.نفس بلندی کشید.گفت: _قبلا هم خیلی بهت گفتم امین موندنی نیست که تو باهاش ازدواج نکنی.ولی تو گوش ندادی.... زهرا من نگرانتم. -محمد نگاهم کرد. -این دنیا خیلی کوتاهه. سختی های این دنیا خیلی زود تموم میشه.من اگه بخوام از سختی های زودگذر این دنیا بترسم آخرت مو باختم. دیگه چیزی نپرسیدم.محمد اذیت میشد. تا حالا هرچی از آقای موحد شنیده بودم خوب بود.ولی تو قلب من چیزی تغییر نمیکرد. چند وقت بعد تولد علی بود... با مامان رفتیم مرکز خرید تا هدیه بخریم. مامان گفت: _زهرا،اونجا رو ببین. با اشاره چشم جایی رو نشان داد.آقای موحد بود،.. با تلفن صحبت میکرد.دو تا خانم بدحجاب بهش نزدیک میشدن. حواسش نبود.متوجه شون نشد.بهش سلام کردن.گفت: _برید،مزاحم نشید. خنده م گرفته بود.محمد راست میگفت.اونا هم سمج بودن.آقای موحد تلفنش رو قطع کرد و میخواست سریع ازشون دور بشه.مامان گفت: _الان وقت خوبیه که باهاش حرف بزنی. با تعجب به مامان نگاه کردم.مامان جدی گفته بود.سرمو انداختم پایین.هنوز هم نمیخوام باهاش رو به رو بشم. با خودم گفتم باشه خدا، بخاطرتو،بخاطر امر به معروف. سرمو آوردم بالا.آقای موحد داشت میومد طرف ما ولی متوجه ما نبود.مامان گفت: _آقای موحد آقای موحد ایستاد.نگاهی به مامان کرد،نگاهی به خانم های بدحجاب،نگاهی به من.خجالت کشید. سرشو انداخت پایین و سلام کرد... کت و شلوار تنگی پوشیده بود با تیشرت.به زمین نگاه کردم و رسمی گفتم: _سلام. با شرمندگی جواب سلاممو داد.مامان باهاش احوالپرسی میکرد.آقای موحد هم بدون اینکه به ما نگاه کنه با احترام جواب سوالهای مامان رو میداد.مامان نگاهی به من کرد بعد به آقای موحد گفت: _عجله دارید؟ -نه.وقت دارم..امری دارید درخدمتم. مامان گفت: _پس بفرمایید روی این نیمکتها بشینیم. با دست به دو تا نیمکتی که نزدیک هم بودن اشاره کرد. بعد خودش رفت سمت نیمکتها.منم بدون اینکه به آقای موحد نگاه کنم،دنبال مامان رفتم. آقای موحد هم با فاصله میومد.وقتی من و مامان نشستیم گفت: _من الان میام،ببخشید. چند دقیقه بعد با سه تا شیرکاکائو داغ اومد. یکی برداشت بعد سینی رو به مامان داد و با فاصله کنار مامان نشست. مامان گفت:.... 🌱نویسنده: بآنومهدۍیارمنتظࢪقائم "🌿🖇"𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @fadake_mahdi
یه عکاس هنرمند نوشته بود: آقای امام رضا، ما عکاس خوبی نیستیم ‌ولی شما خیلی خوش عکسی :))🌚❤️‍🩹 🌱| @Fadake_mahdi
هیچ‌پزشڪۍ، تجویزۍبراۍقلب‌شڪستہ‌نداشت . . خوب‌میدانند؛ درمان،فقط‌تویۍ!'..❤️ 🌱| @Fadake_mahdi
- فدك ِمهدی 🇵🇸 -
__ 🌱| @Fadake_mahdi
- دلش‌شکسته‌بود‌اما‌لبخند‌از‌لبانش‌کنار نمی‌رفت . 🌱| @Fadake_mahdi
-میگفت: شهادت‌را‌به‌اهلِ‌درد‌میدهند، نه‌به‌بی‌خیال‌ها. . .)) 🌱| @Fadake_mahdi
در من ، منی پنهان است با خیالی درگیر🎼'🖤:")° 🌱| @Fadake_mahdi