⭕️ بایدها و نبایدهای تغذیهای در ایام امتحانات
🔸مریم زارعی، کارشناس برنامه تغذیه نوجوانان در دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت:
🔹داوطلبان کنکور و دانش آموزان در وعده شام باید غذای سبک مصرف کنند تا هضم آن غذا آسان شده و خواب راحتی داشته باشند.
🔹دانش آموزان در ایام امتحانات از مصرف روزانه شیر و ماست شیرین غافل نشوند.
@Fahma_KanoonTaha
🍝بر سر یك سفره غذا بخورید
👈 والدین باید تلاش كنند تا دست كم یك وعده غذایی را دور هم میل كنند.
👌 میز صبحانه، ناهار یا شام بهترین فرصت برای صحبت اعضای خانواده با یكدیگر و درد و دل كردن آنهاست.
@Fahma_KanoonTaha
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 #مرد_خدا
💡شهید دکتر مصطفی #چمران
به روایت رهبر انقلاب
🌷به مناسبت ۳۱ خرداد، سی و نهمین سالروز شهادت دکتر چمران
@Fahma_KanoonTaha
#تمثیل_و_داستان
💠 امام باقر(علیهالسلام) فرمود:
در بنی اسرائیل مرد عاقلی زندگی میکرد که مال زیادی داشت و دارای پسری از زنی پاکدامن بود که از نظر شکل و قیافه مانند پدر بود.
🔸آن مرد هم چنین دو پسر دیگر از زنی ناصالح داشت.
🔹هنگامی که مرگش فرا رسید، به پسرانش گفت: آن مال و دارایی را که در وصیت نامه آوردهام، برای یکی از شما باشد.
🔸پس از مرگ، همه پسران ادعای مالکیت آن ثروت را داشتند. بنابراین، برای رفع اختلاف نزد قاضی شهرشان رفتند.
🔹 قاضی گفت: من نمیتوانم در مورد شما قضاوت کنم. برای این کار به نزد بنی غنام که سه برادر هستند، بروید.
🔸 آنان به سراغ یکی از برادران رفتند. او را مردی سالخورده و والامقام دیدند.
🔹 وی به ایشان گفت: به پیش برادرم بروید و از او بپرسید؛ زیرا از من بزرگتر است.
🔸 به نزد برادر دوم رفتند. وی نیز مردی سالخورده بود. او نیز به آنها گفت: بروید از برادرم که بزرگتر از من است، پرسش کنید.
🔹به سراغ برادر سوم رفتند. با تعجب دیدند که او از نظر چهره و قیافه از همه برادرها کوچکتر است. از این رو، از او خواستند که نخست چگونگی حال خودشان را برای آنها بازگو و سپس در کار آنها قضاوت کند.
🔸قاضی در جواب گفت: آن دو برادرم را که دیدید، زن هاي بدی دارند از این رو، پیر شده اند. ولی من زنی دارم که همیشه باعث خوشحالیام میشود. از این رو، چهرهام جوان مانده است.
🔹 راه حل دعوای شما این است که نخست، قبر پدرتان را بشکافید و استخوانهایش را بیرون آورده و آتش بزنید. سپس نزدم بیایید تا میان شما قضاوت کنم.
🔸آنان رفتند تا به این دستور عمل کنند. پسر کوچکتر شمشیر پدر و دو برابر دیگر کلنگ را به دست گرفتند. وقتی دو برادر مشغول کندن قبر شدند، برادر کوچکتر گفت: قبر پدرم را نشکافید؛ زیرا من سهم خود را به شما میدهم. با این تصمیم نزد قاضی برگشتند.
🔹 قاضی به آن دو برادر گفت: این کارتان قضاوت کردن درباره شما را آسان میکند.
🔸بنابراین، به برادر کوچکتر گفت: مال را بگیر که حق توست؛ زیرا اگر آن دو نفر، پسر پدرشان بودند، مانند پسر کوچکتر نسبت به پدر خود دلسوزی داشتند.
📚 بحارالانوار، ج ۱۴، باب ۳۲، ص ۴۹۰، روایت ۹
@Fahma_KanoonTaha
haj ghodratollah latifiسیّد شفتی.mp3
زمان:
حجم:
9.66M
🌸 تشرّف شفتی اصفهانی
🔹 داستان تشرّف شفتی اصفهانی به محضر امام زمان(عج)
@Fahma_KanoonTaha
همسر شهید چمران:
وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم:
"بسه دیگه! استراحت کن خسته شدی"
او می گفت: "تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد، ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشکست میشویم."
اما من که خیلی شب ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم:
"اگر اینها که اینقدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید...
مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناهی دارید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است"
آن وقت مصطفی گریه اش هق هق می شد و میگفت: "آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟..."
@Fahma_KanoonTaha
💐 #ارزش_خدمت_به_مادر 💐
✍ دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی و همکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت. برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است، چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟َ!
💥 ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.
❤️ قدر پدرها و مادرها رو بدونید عزیزان ❤️
@Fahma_KanoonTaha
950.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عیار_ولایتمداری
🔴 ۳۰ سال دیگر، پیرترین کشور منطقه ایم.
🔹خانم میپرسه تو این شرایط وظیفه م چیه؟
چون دانشجو است، انتظار داره توصیه درباره درس و فعالیت اجتماعی باشه.
🔸آقا: اولین وظیفهتون اینه که بچهدار بشید...
#جمعیت
#نفوذ
@Fahma_KanoonTaha
🎀🌸🎀🌸🎀
#خانمها_بدانند
"آرایـش بـیش از حـد؛ ممنـوع"
✍مردان شیفته زنان موقر و پاکیزه هستند. استفاده بیش از حد از لوازم آرایشی باعث میشود در نهایت این جمله را از همسرتان بشنوید: «زیر این همه آرایش چرا پنهان شدهای؟!!!»
👈 ذات مردان چنین است که نوع طبیعی را بیشتر میپسندند. مزه خوب آنها را مجذوب خود خواهد کرد و برعکس زیادهروی آنها را فراری خواهد داد.
👈 "مردها بیشتر جذب زنانی میشوند که نشانههای سلامت و جوانی و باروری از خود نشان دهند.
👈 به جای اینکه مدام نگران شکل خود باشید، نگران سطح انرژی و شور و هیجانتان باشید و به شوهرتان علاقه نشان دهید...
👈 اکثرا مردها زنان خیلی خوشگل و آرایش کرده را برای روابط کوتاه مدت میخواهند! چرا که میدانند حفظ چنین زنی دشوار است.
🔻لذا سعی کنید بیشتر با شخصیتتان مردان را جذب کنید و با مردی ازدواج کنید که جذب شخصیت شما شده.
@Fahma_KanoonTaha
خاطره مرحوم صادق طباطبائی از شهید چمران:
یک بار با او در بیروت بودم. حدود ساعت دو بعد از ظهر برگشتیم به صور. به موسسه آمدیم او ماشین را پارک کرد. با همدیگر به طرف ایوانی که رو به رویش حیاط موسسه و زمین ورزش بود آمدیم، در ایوان، فرزند چمران ـ جمال ـ دوید جلوی پدر و او را محکم بغل کرد. شاید این حالت ده پانزدهثانیه بیشتر طول نکشید که دیدم چمران یکدفعه جمال را گذاشت زمین و دوید به طرف راهرو و از پلهها بالا رفت.
من خیلی تعجب کردم. دنبالش رفتم، دیدم در دفتر کارش روی کاناپه نشسته و بلند گریه میکند. من به سر و شانهاش دست کشیدم و گفتم مصطفی چه شده؟ او اشکش را پاک کرد و گفت: «صحنهای دیدم که اگر تو دیده بودی قدرت تحمل من را هم نداشتی. وقتی جمال را بغل کردم و بوسیدم چشمم افتاد به یک پسر چهار ساله یتیم به نام بلال که آنجا پیش یک ستون ایستاده بود و با یک حسرتی به جمال نگاه میکرد. من این صحنه را که دیدم شرمم آمد که چطور در حضور یک بچه یتیم به خودم اجازه دادم که پسرم را بغل کنم.» و نگران بود که چگونه از دل آن بچه در بیاورد.
۳۱ خرداد سالروز شهادت شهید چمران گرامی باد
@Fahma_KanoonTaha
علیرضا پناهیانPanahian-Clip-ShahidChamran.MP3
زمان:
حجم:
1.44M
🎵رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست!
🔻روایتهایی از خاطرات شهید مصطفی چمران
#استاد_پناهیان
@Fahma_KanoonTaha