eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
923 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 به یاد شهید عزیز، سید شهیدان اهل قلم، آقای سید مرتضی آوینی که یادش غالباً با من است، به خانواده گرامی اش اهدا می‌گردد. 📝 دست نوشته رهبر انقلاب در قرآن هدایی رهبر انقلاب به خانواده شهید سید مرتضی آوینی 🔰 انتشار به مناسبت ۲۰ فروردین سالروز شهادت شهید آوینی 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 رهبر انقلاب: مشتری همیشگی بودم، شهید آوینی می‌گفت: این جوان‌های ما به راه‌های آسمان آشناترند تا به راه‌های زمین ➕ لحظاتی از حضور رهبرانقلاب در مراسم تشییع شهید آوینی 🔰 انتشار به مناسبت ۲۰ فروردین سالروز شهادت شهید آوینی 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 فریاد یک جوان وسط سینما! ‼️ توهین به حضرت زهرا(س) در یک فیلم 🔹 برشی از سخنرانی به مناسبت ۲۰ فروردین، سالروز شهادت سید مرتضی آوینی 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
💠 مسابقه ۱۶ 📍تصویر سازی فوق، برگرفته از کدام یک از آیات قرآن کریم است؟ 📌 لطفا جهت پاسخ به مسابقه، تا ساعت ۲۲، از طریق لینک زیر اقدام کنید. 👇 https://www.digisurvey.net/u/mobasherin/0hfad 🔰توجه: در پایان هر نیمه ماه مبارک رمضان به ده نفر، منتخب برتر هدیه‌ تبرکی ۵۰۰ هزار ریالی اهداء خواهد شد. 🌱🌷🌹🌷🌱 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
🔸 متولد ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری است. او کارگردان و حوزهٔ فرهنگی بوده و مجموعه فیلم‌های مستند تلویزیونیِ او دربارهٔ با نام روایت فتح شناخته‌ شده‌است. 🔸 تحصیلات ابتدایی و متوسطهٔ خود را در شهرهای زنجان، کرمان و به پایان رساند و در سال ۱۳۴۴ به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبای شد. معماری را با علاقهٔ زیاد یاد گرفت، ولی بعد از پیروزی بنا به ضرورت‌های انقلاب آن را کنار گذاشت و به پرداخت. 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آب‌پخش
🔸#سید_مرتضی_آوینی متولد ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری است. او کارگردان #فیلم_مستند و #روزنامه_نگار حوزهٔ
🔸از اولین کارهای او در گروه جهاد می‌توان به مجموعهٔ و مجموعهٔ مستند اشاره کرد. 🔸با پایان جنگ و در فاصلهٔ سال‌های پایان جنگ و تأسیس مؤسسهٔ ، آوینی نوعی فعالیت هنری-مطبوعاتی را تجربه کرد. حاصل تلاش‌های او تأملاتی شد در ماهیت که در فصل‌نامهٔ فارابی و ماهنامهٔ سوره منتشر شد. 🔸آوینی روز بیستم فروردین ۱۳۷۲ در منطقه در حال بررسی لوکیشن فیلم ، با مین باقی‌مانده از جنگ ایران و عراق برخورد کرد و به شهادت رسید. 🔸کتاب‌های زیر از جمله آثار ارزشمند این شهید بزرگوار است و یا اینکه درباره ایشان نوشته شده‌است. 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
قسمت 51قسمت 52 - کوثری که روی زمین دیدیم.mp3
زمان: حجم: 7.96M
🎙رادیو با نور روایت گره‌گشایی بانوان محله 🔸 قسمت پنجاه و یکم: کوثری که روی زمین دیدیم 🔻 بر اساس روایتی از خانم شهرزاد کریمی از کرمانشاه 🔰 تو اتاق عین دیوونه‌ها قدم می‌زدم و دنبال یه راه حل بودم که جلوی این اتفاق رو بگیرم. روز ولادت حضرت زهرا (س) بود و هیچ وقت فکر نمی‌کردم قراره یه امتحان سخت پس بدم. 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
🔸دیوارنگاره جدید در میدان جهاد تهران 🔸ان‌شاءالله بزودی زود افطارمان در قدس 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آب‌پخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_هفدهم #هفدهمین_سحری #هفدهمین_سحر 💠 وقتی که سوت قطار از
🌙 سال۱۴۰۲ 💠 وقتی جای آبلیمو و شربت آبلیمو عوض می‌شود چند دقیقه قبل از ساعت چهار متوجه شدم که نشست انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان سراسر کشور با حاج آقای علی‌اکبری است چند دقیقه‌ای ماندم که جلسه شروع نشد و منم در یک حرکت سوق الجیشی لباسهایم را پوشیدم و از منزل خارج شدم به نیت مراسم جزءخوانی قرآن کریم...نعمت خداوندی باد، پیش مخ های محله مون رو تکون میداد...ذکر خداوندی در عصرگاه روز هفدهم ماه مبارک رمضان را شاهد بودم...آهنگی دلنواز و ترانه ای خوش مضمون...که باد به امر الهی بعنوان نوازنده آن ساز را که همان پیش مخ ها بودند به صدا در می‌آورد.... مسیر را ادامه دادم تا به بلوار وحدت رسیدم صدمتری که از بلوار به سمت حسینیه حرکت کردم....رحمت الهی بار دیگر وزیدن گرفت...و دوست باحال و بامرام دیروز ما، جلوم سبز شد...عجب سبز شدنی...سبزیش گل لبخند روی لبانش بود...پشت سرش که سوار شدم...لحظاتی را گروه دو طرفه تشکیل دادیم و بر روی موتور نشسته، اختلاط کردیم... برایش از خاطره روز قبل گفتم و خواندم...اونو گفت چه موقع تو کانال میزاریش...بهش گفتم... دیه از هم خداحافظی کردیم و رفتیم...نزدیکای ساعت چهار و نیم اونجا رسیدم... تعدادی از دانش‌آموزان متوسطه اول پسرانه حاج سید احمد خمینی محله بهرام آباد با لباس مدرسه، به همراه مدیر مدرسه اومده بودن به مراسم جزءخوانی قرآن کریم...معاون پرورشی شونم از دیسک کمر رنج میبره و اومد داخل رفتم پیشش...کمرشو گرفته بود...آخر مراسم هم دیگه ندیدمش...زودتر رفته بود... بچه های قد و نیم قد هم همراه مادراشون اومده بودن به مراسم... عکاسی با بچه ها روز به روز سخت تر شده... دیه به هر صورتی بود تعدادی عکس گرفتم...در آخر هم به همراه مدیر مدرسه و رئیس اداره عکس یادگاری از مراسم گرفتن... البته تعدادیشون بدون لباس فرم، هر روز میان مراسم و کمک هم میکنن...که تو عکس یادگاری دیه نبودشون چرا که دیه از مراسم بیرون رفته بودن... مسابقه پایانی مراسم هم شروع شد و سوال اول تشریحی جزء هجدهم رو پرسیده شد و یکی از خانمها جواب داد و دو تا برنده های حضور در مراسم رو هم آقایون بردن...یه نوجوون و یه جوون...خدا اولش گفت...حق تقدم با خانمها هسی...بعدشم مسئله ارث رو تشریح کرد و سهم اونا یکی و سهم آقایون هم دوتاست...خدا با زبون بی زبونی احکام رو به ما آموزش میده...ما چه کنیم اگه یاد نگیریم... بعد از پایان مراسم چند دقیقه داخل و بعدشم اومدیم بیرون صحبت کردم...دیگه تا حرکت کردیم و رسیدم خونه اذان رو گفته بودن...از شدت گرسنگی، دیه پای سفره نشستم...گفتم اول به مقداری ته بندی کنم و بعدش برم سراغ نماز...کاش میرفتم اول نماز میخوندم و بعدش میومدم سر سفره...دیگه سر سفره نشسته بودم و بسم الله کردم و دیدم دو نوع غذا از عدس بود یکی عدسی و دیگری هم دال عدس... دال عدس رنگ و لعاب خوبی داشت و چشمک زنان به من می‌گفت اول بیا سراغ من... گفتم بعدا میام سراغت که راحت باشم...دیه همون اول عدسی رو خوردم...اما قبلش نصف بیشتر شربت آلبالو رو خوردم... گفتم شربت آبلیمو هم بود...گفت که آبلیمو هستش ک...گفتم نهههه...شربت آبلیمو بوده ک...دوست خواهرم گفته بود بیا براش ببرم...منم بدون نگاه کردنش اونو با خودم آورده بودم...رفتم در یخچال رو باز کردم...در کمال تعجب دیدم بجای شربت آبلیمو، خود آبلیموست...😂😂😂 چندین مرتبه میشه باهاش شربت درست کنی...دیگه بهش زنگ زدم و گفتم شما چی به من دادین...تا اینو گفتم خودش متوجه شد و دوهزاریش افتاد که بجای شربت ابلیمو، خود آبلیمو رو داده و.. دیه منم باید براش ببرمش... بعد از خواندن نماز و یه چند دقیقه ای استراحت به سراغ دال عدس رفتم با برنج، مدتها بود که ترشی نخورده بودم و دلم یه مقداری میخاست...دیگه چکار کنم...دیگه دل رو به دریا زدیم و رفتیم سراغ خوردن دال عدس و ترشی...چجوری ترشی رو خوردم که معدمم نفهمید ترشی ریختمه داخلش...سر خود معده هم کلاه نهادم...گفتم اینی که الان میا پیشت مهمون هر از گاهیه...مواظبش باش و به آرومی باهاش برخورد بکن...اونم یه چشمی گفت و دیه خداروشکر بخیر گذشت... ادامه 👇👇👇
کانون طه آب‌پخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_هجدهم #هجدهمین_سحری #هجدهمین_سحر 💠 وقتی جای آبلیمو و ش
سحری هم با اذون گفتن گوشی بیدار شدم...سراغ دال عدس رفتم و موقع ریختش روی بشقاب، شرق و غرب اونو فرا گرفت...بنظرم برنجکو سیل برد...دیگه برنج نمایان نبی... سیلاب دال عدسش کردم برنج رو... دیه میخاست از بشقاب برنج بیرون که جلوشه سیل بند زدم...گفتم کجا!!؟؟؟... تو مهمون مانی ک...کجا میخای بری...یه چشمکی زد و سریع جمع و جوری کردم و در کسری از ثانیه و در یک اقدام غافلگیرانه به ته چاه معده فرستادمش و گفتم جات همونجاست...البته به آرامی باهاش برخورد کردم...تا باهام راه بیا...دیه یه بشقاب دال عدس با برنج خوردم و رفتم سراغ یخچال، دیه این دفع نرفتم سراغ نارنگی، گفتم مثل قبلی، دوتا ورمیدارم تا یکیش خرابه...رفتم سراغ هویج... یه قلمی تا مقداری هیکلی رو برداشتم و رفتم شستم که بخورم دیدم زمان زیادی نمونده تا اذون...دیه تو خوردنش با سرعت بیشتری اقدام کردم و تکه های هویجو ثانیه به ثانیه به دهان می‌بردم و دقایق پایانی هم لیوان آبی میخاستم بخورم که از بس خوردن این، منو به تکاپو و هول و ولا انداخته بی...که اصلا فراموش کردم بیدم که یه لیوان آب هم میخام بخورم...دیه اصلا یادم رفته بی...دیه اذون شد و نماز خوندم و اومدم نگاه کردم دیدم تا یه لیوان آبِ پُر، گذاشته سر جام...مثل دریای پر از آرامش و بدون موج، آروم گرفته بی... پیش مخ: برگ درخت نخل با ما همراه باشید.... 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آب‌پخش
🌙#خاطرات #ماه_مبارک_رمضان سال۱۴۰۲ #سحر_هجدهم #هجدهمین_سحری #هجدهمین_سحر 💠 وقتی جای آبلیمو و ش
متاسفانه نتونستم تو اولین جلسه اتحادیه کشور شرکت کنم...خیلی دوس داشتم شرکت کنم...جلسه دیر شروع شد...دیگه منم رفتم بودم حسینیه...