eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
988 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 برشی از کتاب: اولین کسی که دیدم، مادرم بود. داشت به سمت من می‌آمد. من هم قدم‌هایم را بلندتر برداشته بودم و می‌خواستم زودتر به آغوش مادرم برسم. بغضم شکسته شده و اشکم درآمده بود. اما انگار هرچه می‌رفتم، نمی‌رسیدم. لنگار بلندای اروند را بین ما گذاشته بودند. وقتی به هم رسیدیم، بعد از سال‌ها، مثل کودکی بی‌پناه به مادرم پناه بردم. هر دو مثل دو تکه ابر، بر ویرانه‌های‌مان گریستیم. اما جالب این بود که مادرم بین هق هق‌هایش، فقط یک سوال را پشت سر هم تکرار می‌کرد؛ سوالی که من هرگز برای آن جوابی نیافتم. او مدام می‌پرسید: "چرا بدون محمدعلی اومدی؟ پیکرش چی شد؟"... 🔹️نام کتاب: "خاطرات و یادداشت‌های مصیب معصومیان" 🔹️به کوشش: 🔹️ناشر: @Fahma_KanoonTaha