#معرفی_کتاب
#تقریظ
🔰انتشار تقریظ رهبر معظم انقلاب
بر کتاب «عصرهای کریسکان»
🔷تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «عصرهای کریسکان» منتشر خواهد شد. «ماموستا ملاقادر قادری»؛ امام جمعهی پاوه از انتشار کتاب «عصرهای کریسکان» که مزین به تقریظ رهبر انقلاب است، خبر داد.
🔻 «عصرهای کریسکان» که اولین بار در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات سورهی مهر منتشر گردید، کتابی است به قلم «کیانوش گلزار راغب» که «امیر سعیدزاده» و همسرش؛ «سعدا حمزهای» آن را روایت کردهاند. «امیر سعیدزاده»؛ راوی این کتاب، یکی از منحصر به فردترین نیروهای دفاع مقدس است، چراکه عضو هیچ سازمانی نیست. یک نیروی آزاد است و در عین حال در مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی شرکت میکند، مأموریتهایی نیز برای شناسایی در خارج از کشور دارد و پس از آن راهی سپاه میشود. «سعیدزاده» پیش از انقلاب، از طرف ساواک مورد پیگیری و بازخواست قرار گرفته و فراری و اسیر کومله میشود ولی از آنجا نیز فرار میکند. چهار سال بعد از جنگ، وی به اسارت حزب دموکرات کردستان عراق در میآید. این دوران از ابتدای انقلاب تا سال ۷۴، یعنی یک دورهی ۱۵ ساله را دربرمی گیرد.
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
📝 خـاطـره چند روزی بود که تعدادی از کتابهای «سرباز روز نهم» از شهید مصطفی صدرزاده رو از جایی گرفته
📝 خـاطـره
داشتم تو فضای مجازی میگشتم که ریاست محترم اداره آموزش و پرورش منطقه مون بهم پیام داد و اشاره کرده بود ساعت ۹ جلسه با معاونین پرورشی و معرفی معاون جدید پرورشی و تربیت بدنی اداره در سالن اجتماعات هست و تشریف بیارید....منم سریع آماده شدم که به جلسه برم...دو جلسه کتاب #سرباز_روز_نهم رو برداشتم...روز قبل، رزمایش #مثل_مصطفی تو بوشهر برگزار شد و تو همون جلسه هم معاون تربیت و آموزش سپاه شهرستان با معرفی کتاب #سرباز_روز_نهم توسط خودم و فرمانده حوزه بسیج، درخواست خرید یه جلد کتاب رو از طریق فرمانده حوزه بسیج بهم داد...
...میخاستم به جلسه برم...اول دو جلد کتاب سرباز روز نهم رو برداشته بودم و از در خونه خارج شدم و حتی کفشهایم هم پوشیده بودم که یادم اومد که کتاب #در_مکتب_مصطفی رو با خودم ببرم...گفتم یادم اومد اما واقعاً این آقامصطفی ست که داره راهبری میکنه...خود آقامصطفی است که داره کتاب معرفی میکنه...خدا کمک کنه، توفیق حاصل بشه که بتونم قدمی برای شناخت مکتب آقامصطفی بردارم...دیگه از خونه اومدم بیرون و در حیاط رو بستم و بسم الله و توکلت علی الله و لا حول و لا قوة الا الله و آیةالکرسی خوندم و اومدم سر خیابون که سریع برسم به جلسه....یکی از همشهری های عزیزمون که چند سال گذشته فرزند جوانشو از دست داده بود منو با موتور رسوند به حوزه مقاومت بسیج....رسیدم تا فرمانده حوزه داخل ماشین نشسته که بره ناحیه بسیج... مسئولین قسمتهای دیگه اونجا داشتند باهاش صحبت میکردند...دیگه کتاب #سرباز_روز_نهم رو بدستش رسوندم و اون هم حرکت کرد به طرف ناحیه...همه اینها بی حکمت نیست...
اینها رو لطف شهید میدونم در حق خودم...خود شهید نظر کرده و میکنه...اگه میخاستم از خونه تا حوزه بسیج پیاده برم...خیلی زمان میبُرد و کتاب هم قطعا بدست فرمانده حوزه بسیج نمیرسید که اونم بدست معاونت تربیت و آموزش ناحیه برسونه...
اینها لطف آقامصطفی است نسبت به خودم...دیگه یه دوست خوب شهید پیدا کردم... آقامصطفی...دیگه آقامصطفی همراه من خواهد بود...منوآقامصطفی با هم هستیم...
دیگه جلسه شروع شد و آیاتی از کلام الله مجید تلاوت کردم و ریاست محترم اداره آموزش و پرورش منطقه هم صحبتهایی داشتند و یک به یک حاضرین در جلسه شروع به صحبت کردن...منم صحبتهامو کردم...یادم رفت که کتابهایی که با خودم برده بودم معرفی کنم...یادم اومد که کتابها رو برای معرفی آورده بودم...دیگه یک دقیقهای کتاب رو معرفی کردیم و ریاست محترم اداره آموزش و پرورش منطقه هم گزیدهای از تقریظ حضرت آقا را خواند و با توصیه ای به معاونین معاون پرورشی و تربیت بدنی، اهمیت و توجه بیشتر به حوزه ایثار و شهادت و تربیت نسل انقلابی و کار تشکیلاتی و گروهی تاکید کرد.
کارشناس فرهنگی معاونت پرورشی هم تاکید کرد که برای معرفی بیشتر در گروههای مجازی مدیران و دانشآموزان هم قرار داده بشه...
حالم خیلی خوب شد که امروز هم آقامصطفی لطف کردند و با من همراهی کردند...منو قابل دونستن که کتابهای نوشته شده در موردشون رو معرفی کنم...
حالا منو آقامصطفی دو تا دوست شدیم... انشاءالله آقامصطفی دست منم بگیرین...هم در دنیا و هم در آخرت... انشاءالله
#معرفی_کتاب #تقریظ #سرباز_روز_نهم
#در_مکتب_مصطفی
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آبپخش
📝 خـاطـره داشتم تو فضای مجازی میگشتم که ریاست محترم اداره آموزش و پرورش منطقه مون بهم پیام داد و ا
برگشتم خونه...که کتاب دوم ببرم پست، ارسال کنم برای یکی از شهرستان های استان...
رفتم اونجا و مشخصات رو روی پاکتی که قرار بود کتاب رو داخلش بزارن نوشتم....از مسئول مربوط به ارسال نامهها سوال کردم که میخام هزینه پستی در محل تحویل مرسوله انجام بشه اما گفت باید همین جا پرداخت بشه..نگاه کردم ببینم کارت بانکی همراهمه اما همراهم نبود...دیگه تو مسیر برگشت بودم که همسایه مون میخاست هزینه کتابها رو بهم بده (البته روز قبل یعنی روز شهادت امام رضا علیهالسلام موکب داشتم تو مسیر منتهی پیادهروی شاهزاده ابراهیم) و منم موقعی که اومده بودم کارت بانکی رو با خودم ببرم اونو به باجه پرداخت هزینهها دادم و گفتم زحمت پرداختشو بکشید...البته تعداد زیادی جلوی من نبود برای پرداخت اما پول رو دادم که بعدا واریزش کنه... همینطور هم شد...نزدیکای اذان بود که واریز کرده بود...دیگه سریع رفتم خونه و کارت بانکی رو برداشتم...خیلی تشنه م بود با خودم فکر کردم سریعتر کتابها رو ببرم دفتر پیشخوان و ارسال کنم بهتر هست...تو این فکر بودم که خونه رسیدم اول آب بخورم یا کارت بانکی مو بردارم....آب خوردن مهمتره یا ارسال کتابهای شهید...ارسال کتابهای شهید رو بر آب خوردن ترجیح دادم...گفتم خود شهید کمک میکنه و تو این چند روز هم، خیلی کمکم کرده و حالمو خوب کرده بود...هوامو داشته آقامصطفی ...کار راه بنداز خوبیه آقامصطفی..دوست خوب من آقامصطفی...آقا مصطفی دیگه دوست من شده و منم رفیق اون....راه که میرفتم تشنگی م هر لحظه بیشتر میشد...لحظاتی رو به یاد مصائب امام حسین علیهالسلام در کربلا افتادم....حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام برای آوردن آب برای اهل خیمه رفته بود...خودش هم خیلی تشنه بود و میتونست آب بنوشه...اما آب ننوشید..رسالت خیلی مهمه...حتی به قیمت جان دادن...دیه به هر زحمتی بود خودم رو رسوندم به دفتر پیشخوان و هزینه کتابها رو پرداخت کردم و دیگه پاهایم رمقی نداشت....به هر زحمت و سختی بود خودمو به خونه رسوند...یعنی آقامصطفی کمک کرد....تو مسیر هم هر چی نگاه کردم که یه نفر برام بایسته و منو سوار کنه که برسونه نبود...خدا هست و آقامصطفی و امتحان های الهی....
#معرفی_کتاب #تقریظ #سرباز_روز_نهم
#در_مکتب_مصطفی
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
3.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بازنشر | تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «حوض خون»
📝 رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت: در بخشهای گوناگون پشتیبانی، خانوادهها، زنان خانهدار و دیگران [هم بودند]؛ در قسمت پشتیبانی از رزمندگان، شستوشوی لباسهای خونی رزمندگان ــ حوض خون که کتابش نوشته شد و بنده هم یک وقتی اسم بردمــ و از این قبیل، اصلاً همهی ملّت درگیر بودند. نمیگویم همهی آحاد ملّت بودند امّا در سطح عموم مردم و لایههای گوناگون اجتماعی این حرکت حضور داشت؛ مخصوص یک جمعی نبود که از پادگانها راه بیفتند بروند بجنگند و برگردند. عظمت یک حادثه را از این ناحیه خوب میشود فهمید؛ و از این قبیل. به نظر من در این بخش، بخصوص در این بخش سوّم دهها کار تبیینی و هنری میشود انجام داد؛ صرف [نوشتن] کتاب نیست. حالا البتّه اینجا به من گفتند که ظاهراً بر اساس این کتاب حوض خون دارند یک فیلمی میسازند؛ از این قبیل صدها کار هنریِ جذّاب میشود انجام داد و انشاءالله باید انجام بگیرد؛ تا حالا هم کارهایی انجام شده، باید اضافه بشود. ۱۴۰۲/۰۶/۲۹
#تقریظ #حوض_خون #کتاب #کتاب_حوض_خون
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آبپخش
📝 خـاطـره ...من کاره ای نیستم...خود آقامصطفی همه کاره هست و کارها رو راه میندازه... از بردن کتابها
📝 خـاطـره
شب قبل فرمانده حوزه مقاومت بسیج مون باهام تماس گرفتن و گفتن ما فردا که جمعه هست تو مصلی جمعه شهر به مناسبت هفته دفاع مقدس برنامه داریم و شما هم بیایید اونجا و فرصت مناسبی هم هست برای معرفی و فروش کتابها... منم گفتم چشم...دیگه این چند هفته جمعهها، مصلی جمعه هستیم...آقامصطفی ما رو هم میبره نمازجمعه... کار خود آقامصطفی دیگه.... منم واقعا هیچ کاره...فقط کتابها رو میبرم اونجا و فروشش هم خود آقامصطفی انجام میده...یعنی خود آقامصطفی کتابها رو معرفی میکنه و میفروشه دیگه....
ساعت از ۱۰:۳۰ گذشته بود...برنامه حوزه بسیج هم ساعت ۱۱ بود...وقتی خواستم کتابها رو بردارم...احساس سنگینی کردم وقتی همه کتابها رو براشتم که از خونه تا مصلی جمعه میخام پیاده (۱۷ جلد کتاب سرباز روز نهم رو به همراه ۵ جلد کتاب در مکتب مصطفی) با خودم ببرم... از خود آقامصطفی کمک خواستم...
از خونه اومدم بیرون و یه مقداری مسافت رو طی کردم...خونه مون تا مسجد محله مون فاصله زیادی نیست...هوا هم گرم بود...و پلاستیک کتابها سنگین...دوباره از آقامصطفی کمک خواستم که یه وسیلهای بفرست...لحظاتی از این نگذشته بود که فرمانده پایگاه بسیج مون با ماشین پایگاه چند متری جلوتر از خودم ایستاد و منم خودمو بهش رسوندم و پس از احوال پرسی گفت بیا تا با هم بریم مسجد یه سری وسایل برداریم و با هم بریم مصلی جمعه....دیگه اونا هم وسایل رو برداشتن و با هم رفتیم مصلی جمعه...
دل تو دلم نبود که امروز آبرومون نره کتابها کم بفروشیم...اما ته دلم محکم بود که آقامصطفی کار خودشو میکنه و تعدادی بیشتری از کتابها رو میفروشه...بیشتر از قبل...
دیگه رسیدیم به مصلی جمعه و بدون هیچ گونه زمان از دست دادنی...سریع میز رو با یه جابجایی کوچیک و آوردن صندلی و چیدن کتابها روی اون، محل فروش کتابها رو آماده کردم....فرمانده حوزه بسیج مون هم، چندتا از کتاب های دفاع مقدس رو برای آشنایی و معرفی بیشتر اونجا گذاشت....البته این بار با پایه ای که تعدادی از کتابها رو روی اون گذاشتم...فضای بهتری از فضای قبل شده بود...
با هماهنگی که با یکی از خانمها انجام دادم اما متاسفانه چون که خودش مهمون داشت به دوستش که یکی از نمازگزار اونجا بود گفت که باهاتون همکاری میکنه...دیگه اومد و تعدادی از کتابهای سرباز روز نهم رو بهشون دادم و چون که تعداد کتابهای در مکتب مصطفی کم بود دیگه بهشون ندادم...به تعداد انگشتان یه دست بود تعدادشون...
کم کم نمازگزاران داشتن میومدن و یه سری هم به کتابها میزدن...اولش کارتخوان نداشتم...هماهنگی کرده بودم تا کارتخوان اومد یه کم وقت گذشت...
بعضی ها میخاستن کتاب بخرن اما کارتخوان نیومده بود نتونستن...کارتخوان اومد و رفتم صداشون زدم و اومدن کتاب ها رو خریدن...
لحظاتی بعد بخشدارمون اومد...یه سلام و احوال پرسی کردیم... نگاهی به کتابها انداختن و منم برای فروش گفتم مسئولین بدون خرید کتاب اینجا رو ترک نکنند، 😉 دیگه کتاب سرباز روز نهم رو خریدن....البته فقط با گفتن من نبود...گفتن منم بی تاثیر نبود اما همه ش نبود...البته من نگفتم....آقامصطفی بود و گفت...خودشون نگاه کردن و آقامصطفی هم اونا رو دعوت به خرید کردن و اونا هم خرید کردن...
نماز عصر که تموم شد سریع اومدم پشت میز فروش کتاب، دیگه سرم خیلی شلوغ شد...یکی از بچههای رزمنده دفاع مقدس از هر کدوم دو جلد گرفت، که دو جلد از کتابها رو داد به یکی از نمازگزاران (از هر کدوم یک جلد)...البته خودشون میخاستن کتاب بخرن که دیگه ایشون پیش دستی کردن و براشون کتابها رو گرفتن و هدیه دادن...اونم گفت پس از خواندن منم وقف در گردش میکنم....خودشون هم یک جلد از هر کدوم گرفتن.. یکی دیگه از جوانان نمازگزار، دو جلد از کتاب سرباز روز نهم گرفتن... رزمنده ی دیگه دفاع مقدس هم یه جلد دیگه از کتاب سرباز روز نهم گرفت...دیگه خداروشکر ۹ جلد کتاب سرباز روز نهم فروختم و ۵ جلد در مکتب مصطفی...بیشتر از این از کتاب در مکتب مصطفی نداشتم...
دیگه با ماشین حوزه بسیج هم منو رسوندن خونه...
اینم از خاطره امروز فروش ما از کتابهای آقامصطفی...
#معرفی_کتاب #تقریظ #سرباز_روز_نهم #در_مکتب_مصطفی
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
کانون طه آبپخش
📝 خـاطـره شب قبل فرمانده حوزه مقاومت بسیج مون باهام تماس گرفتن و گفتن ما فردا که جمعه هست تو مصلی ج
چند دقیقهای از حضورم در مصلی جمعه میگذشت با یکی از مسئولین شهرمون در مورد خرید این کتابها صحبت کردم...میگفت باید این کتابها رایگان در اختیار مردم قرار بگیره...گفتم خیلی چیزهای رایگان در اختیار قرار گرفته اما براشون اهمیتی نداره...اما اون چیزی که براش هزینه دادی بیشتر قدرشو میدونی...چون که براش هزینه کردیه...برای یه کلاس موسیقی و... هزینه هر چقدر باشه پرداخت میکنن اما وقتی نوبت اینها میشه میگن باید رایگان باشه...
چرا ما قدر خیلی چیزهای باارزش رو نمیدونیم و کم ارزش میکنیم!!!!!
یاد مرحوم آیتالله مرعشی نجفی میفتم که برای خرید یه کتاب باتوجه به اینکه هزینه نداشت به چه کارهایی متوسل میشد...
اما امروزه به بهانههای مختلف از یه کتاب ارزشمند سر باز میزنند...غذای جسم رو بیش از اندازه بر غذای روح ترجیح دادن....و کمترین هزینه رو براش انجام میدن....آسیب هاشو نمیدونم تابحال دیدن یا نه...
#معرفی_کتاب #تقریظ #سرباز_روز_نهم #در_مکتب_مصطفی
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e