💠 #نماز_شهدا
همین دیشب کشیک بودم. رفتم سری بزنم به اتاقای بخش. تو یکی از اتاقا، دیدم یکی از همین مجروحای جنگی، اوضاعش خیلی خرابه. زیر گلوش، مثه یه گودال سوراخ شده، همه جای بدنش پاره پاره ی تیر و ترکش. میگن تو بازی دراز مجروح شده، فرمانده ی اون جا بوده.
دیدم با این وضعش داره تیمم می کنه، از پشت در یواشکی داشتم نگاش می کردم. شروع کرد به نماز خوندن. چه نمازی؟ من با این تن سالمم، تا به حال همچین نمازی نخوانده بودم. رفتم جلو تا کمی پشتی تختش رو بلند کنم که راحت تر باشه. همین که صورتشو دیدم دلم آتیش گرفت. تمام باندهای صورتش از اشک خیس شده بود. نشستم بالا سرش تا نمازش تموم شد. گفتم: ”اگه درد داری، برات مسکن بیارم.” با همون فک بسته شده به زحمت گفت: ”نه خواهرم، من هر چه بیشتر درد بکشم، بیشتر لذت می برم. تازه، درد من، مسکنش همین نماز.”
کتاب ققنوس فاتح(بیست روایت شفاهی از شهید والامقام محسن وزوایی)
#پیام_رسان_فرهنگ_نماز_باشید
@Fahma_KanoonTaha