📖 #حکایت
💎 مادر، شمع جمعِ خانواده
جوانی به نام زکریا بن ابراهیم مسیحی بود، چون مسلمان شد، به سفر حج رفت. در این سفر امام صادق علیه السلام را دیدار کرد از جمله سوالاتش از امام این بود که پدر و مادر و بستگانم هنوز نصرانی اند. چه کنم؟ مادرم نیز نابیناست. آیا با آنان باشم و با آنان غذا بخورم؟ امام صادق علیه السلام پرسید: آیا گوشت خوک می خورند؟ گفت: نه، اصلاً دست به آن نمی زنند. امام فرمود: با آنان باش و به مادرت رسیدگی کن و اگر از دنیا رفت، خودت کارهای مربوط به کفن و دفن او را انجام بده و به دیگران واگذار مکن.
زکریا پس از بازگشت از سفر حج، به توصیه امام صادق علیه السلام به مادرش بسیار نیکی و ملاطفت میکرد، به او غذا می خوراند، لباس و سر و وضع او را تمیز می کرد و در خدمت وی کوشا بود. مادرش از این تغییر رفتار سوالی به ذهنش رسید، پرسید: پسرم! قبلاً که نصرانی بودی با من چنین رفتاری نداشتی، چه شده که پس از هجرت و مسلمان شدن چنین شدهای؟ گفت: یکی از فرزندان پیامبر - صلی الله علیه و آله - این دستور را به من داده است. مادر پرسید: آیا او پیامبر نیست؟ پسر گفت: خیر، او پسر پیامبر است. مادر اصرار داشت که نه، او حتماً پیامبر است چون اینگونه تعلیمات از تعالیم پیامبران است. پسرش جواب داد: خیر، پس از پیامبر اسلام، پیامبری نخواهد آمد. او یکی از فرزندان آخرین پیامبر الهی است. مادرش گفت: پسرم! بهترین دین را برگزیده ای. به من هم ارائه بده و آن دین را بر من عرضه کن. فرزند، تعالیم اسلام را بر مادر مسیحی خویش عرضه کرد. او هم به اسلام گروید و مسلمان از دنیا رفت.
#لطیف_باشیم #نیکی_به_پدر_و_مادر
📔 بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۵۲
@Fahma_KanoonTaha