eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
917 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🗣 راوی: عباس هادی بــا ابراهيــم از ورزش صحبت ميكرديم. ميگفت: وقتــی برای ورزش يا مسابقات کشتی ميرفتم، بودم. هميشــه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز میخواندم. پرسيدم: چه نمازی؟! گفت: ! از خدا میخواستم يك وقت تو مسابقه، حال کسی را نگيرم! ابراهيم به هيچ وجه گرد گنــاه نمی چرخيد. برای همين الگوئي براي تمام دوستان بود. حتی جائی که حرف از گناه زده می شد سريع موضوع را عوض ميکرد. هر وقت ميديد بچه ها مشغول غيبت کسی هستند مرتب ميگفت: بفرست! و يا به هر طريقی بحث را عوض ميکرد. هيچگاه از کسی بد نميگفت، مگر به قصد اصلاح کردن. هيچوقت لباس تنگ يا آستين کوتاه نميپوشيد. بارها خودش را به کارهای سخت مشغول ميکرد. زمانی هم که علت آن را ســؤال ميکرديم ميگفت: برای نَفس آدم، اين کارها لازمه. شــهيد جعفر جنگروی تعريف ميکرد: پس از اتمام هيئت دور هم نشسته بوديم. داشــتيم با بچه ها حرف ميزديم. ابراهيم دراتاق ديگری تنها نشسته و توی حال خودش بود! وقتی بچه ها رفتند. آمدم پيش ابراهيم. هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب ديدم هر چند لحظه، سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش ميزند! يکدفعه باتعجب گفتم: چيکار ميکني داش ابرام؟!تازه متوجه حضور من شــد. از جا پريد و از حال خودش خارج شــد! بعد مكثي كرد و گفت: هيچي، هيچي، چيزي نيست! گفتم: به جون ابرام نميشه، بايد بگي برا چی سوزن زدی تو صورتت. مکثــی کرد و خيلــی آرام مثل آدمهائی که بغض کرده اند گفت: ســزای چشمی که به نامحرم بيفته همينه. آن زمــان نمی فهميدم که ابراهيم چه ميکند و اين حرفش چه معنی دارد