eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
981 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
◽️ الان درس و بحث واجب است ◾️مرحوم آقای آقا شیخ محمدحسین زاهد در محله پاجنار به آقا شیخ حسین نفتی مشهور بود و در محله پاجنار تهران مغازه نفت فروشی داشت. روزها تا وقتی که خرج یک روزه‌ی زندگی خود را تأمین کند، کار می‌کرد و بعد از آن مغازه را می‌بست و به عبادت و مطالعه می‌پرداخت. بارها دیده شده بود که ایشان در زمانی که کار ندارد، در همان مغازه به مطالعه مشغول است. ◾️ یک روز که یکی از اهالی محل برای کاری به در مغازه ایشان رفته بود، می‌بیند که ایشان مشغول جمع‌آ‌وری اسباب و و سائل کار خودشان هستند. از ایشان می‌پرسد چه شده و چرا بساط را جمع می‌کنید؟ فرمود: «دولت پهلوی درصدد جمع کردن بساط دین و دیانت و از بین بردن علماست. تا به حال اگر درس و بحث مستحب بود، اکنون دیگر واجب است.» 📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
◽️ الان درس و بحث واجب است ◾️مرحوم آقای آقا شیخ محمدحسین زاهد در محله پاجنار به آقا شیخ حسین نفتی م
▫️ تو به درد طلبگی نمی‌خوری! 🔸 حجت‌الاسلام آقای حاج سید احمد میرخانی نقل می‌کند؛ من از روی عشق و علاقه‌ای که به طلبگی داشتم، به مرحوم آقای آقا شیخ محمدحسین زاهد مراجعه کردم تا نزدشان درس بخوانم. از من پرسید: زندگی‌ات را چگونه اداره می‌کنی؟ جواب دادم: پدرم عهده‌دار زندگی من خواهد بود! فرمود: تو به درد طلبگی نمی‌خوری؛ برو! 🔸 از خدمت ایشان مرخص شدم؛ اما مدتی بعد، در بازار کاری پیدا کردم و با صاحب کار قرار گذاشتم که بعد از ظهرها برای درس و بحث بروم. آن وقت بار دیگر به حضور جناب شیخ رسیدم و ایشان با اطلاع از وضع تازه‌ی کاری من، آن را پسندید و مرا به شاگردی پذیرفت. 📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
▫️ تو به درد طلبگی نمی‌خوری! 🔸 حجت‌الاسلام آقای حاج سید احمد میرخانی نقل می‌کند؛ من از روی عشق و عل
◾️ دروغ حرام است 🔹 مرحوم حاج مقدس به عتبات عالیات مشرّف شده بود. مدت توقف ایشان و دوستانش تا هشتم محرم تمام می‌شد. دوستان همسفر ایشان هر یک به بهانه‌ای متوسل شدند، تا بتوانند تذکره‌ خویش را تمدید کنند؛ اما ایشان فرموده بود: دروغ حرام است و زیارت مستحب؛ و برای درک زیارت مستحب نباید به دروغ حرام متوسل شد. لذا همان روز هشتم سوار شده و به تهران بازگشت. 📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
◾️ دروغ حرام است 🔹 مرحوم حاج مقدس به عتبات عالیات مشرّف شده بود. مدت توقف ایشان و دوستانش تا هشتم م
💢 ببخشید که من جلو می‌ایستم! ◾️ حاج حشمت از دنیا رفته بود. او منبری و روضه‌خوان خیلی خوبی بود. همه او را می‌شناختند؛ لذا خیلی از مردم به تشییع آمده بودند. علمای بزرگ تهران حضور داشتند. قائدتا می‌بایست یکی از بزرگان مثل آیت الله حاج آقا یحیی سجادی بر جنازه‌اش نماز می‌خواند؛ اما حاج حشمت وصیت کرده بود که آقای آقا شید مرتضی زاهد بر بدن او نماز بخواند. بنابراین همه منتظر او بودند. ◾️ جناب شیخ از جریان خبردار شده و با یکی از دوستان از خانه حرکت کرده و خود را به قبرستان رساند. خیلی دیر نشده بود که به ابن بابویه رسیدند. ایشان اولا درخواست یک مفاتیح کرده بود که از روی آن نماز میت را بخواند و این عیب بود که یک عالم نماز میت را حفظ نیست. اما ایشان از این باکی نداشت. ◾️ ثانیا هنگامی که به صف جلو رفت، به علماء بزرگ حاضر رو کرده و گفته بود: معذرت می‌خواهم؛ وصیت است که من نماز بخوانم و چاره نیست! وگرنه من در محضر شما برای نماز جلو نمی‌ایستادم و امامت نمی‌کردم. ببخشید! 📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💢 ببخشید که من جلو می‌ایستم! ◾️ حاج حشمت از دنیا رفته بود. او منبری و روضه‌خوان خیلی خوبی بود. همه
◾️ منصرف شدن مأموران مخفی ▪️ آقای آقا شیخ محمد حمامی که از اخیار و ابرار و تربیت شده‌ جناب شیخ مرتضی حمام گلشنی بود، نقل می‌کند: در منزل آقا مجلس روضه به‌پا بود. من هم حضور داشتم. در کنار من دو نفر ناشناس نشسته بودند که بعد معلوم شد مأمور مخفی آگاهی هستند. آقا منبر رفته بود. ▪️ یکی از آن دو نفر به دیگری گفت: این آقا شیخ مرتضای حمام گلشنی است. بنشینیم و ببینیم چه می‌گوید. دیگری جواب داد: نه! برویم او همه‌اش از مردن می‌گوید. بلند شدند و رفتند. آقا شیخ محمد گفته بود: من یادم آمد که آقا دعا کرده بود: «خدایا اهل دولت (پهلوی) را به مجلس ما موفّق نکن!» و من استجابت دعای ایشان را دیدم. 📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
◾️ منصرف شدن مأموران مخفی ▪️ آقای آقا شیخ محمد حمامی که از اخیار و ابرار و تربیت شده‌ جناب شیخ مرتض
💠 ترک محرّمات کنید، می‌رسید! 🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سال‌های جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را در خواب می‌بیند. ایشان با چند نفر به همراه آقا از بازار وارد مسجد می‌شوند و همچنان پیش می‌روند تا به حوض بزرگ صحن مسجد می‌رسند که یخ زده بود. در این هنگام آقا شیخ مرتضی پا روی یخ گذاشته و بی‌واهمه از روی حوض مسجد رد می‌شود و به آن سوی حوض می‌رود. 🔹 آیت الله حق‌شناس و سایر همراهان جرأت نمی‌کنند که دنبال ایشان بروند؛ لذا حوض را دور زده و در آن سوی حوض به ایشان ملحق می‌شوند. آقای حق‌شناس فرمودند: من در آن سوی حوض به حضور ایشان رسیدم و از ایشان پرسیدم: آقا شما چگونه به این مقام رسیده‌اید؟ آقا شیخ مرتضی جواب می‌دهند: «ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، می‌رسید!» 🔹 خواب مهمی بود. راه نشان می‌داد و برای آیت الله حق‌شناس جالب توجه بود و بنابراین ایشان تصمیم می‌گیرد تا فردا به حضور ایشان برود و خواب را با ایشان در میان بگذارد. می‌فرمودند: فردا که به خدمت آقای اقا شیخ مرتضی رسیدم، خواب را به ایشان گفتم و بدون اینکه جواب ایشان را بگویم، سوالم را تکرار کردم. ایشان نیز همان جواب عالم رؤیا را بدون کم و زیاد باز گفتند و فرمودند: «ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، می‌رسید!» 📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ترک محرّمات کنید، می‌رسید! 🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سال‌های جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را
🖇 آیت الله حق شناس در سال‌های جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را در خواب می‌بیند. از ایشان می‌پرسند: آقا شما چگونه به این مقام رسیده‌اید؟ آقا شیخ مرتضی جواب می‌دهد: ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، می‌رسید! @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ترک محرّمات کنید، می‌رسید! 🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سال‌های جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را
⭕️ گریز از مرجعیت ▪️ آیت الله سید محمد فشارکی از برجسته‌ترین شاگردان میرزای شیرازی بزرگ بود. به‌طوری که در اواخر دوران مرجعیت میرزا، درس ایشان به وی واگذار شده بود و میرزا به خاطر کهولت سن و کثرت مشغله و گرفتاری، فرصت درس گفتن نداشت. چند سال آخر عمر، بدین شکل گذشت تا اینکه میرزا رحلت فرمود. ▪️ با اینکه ایشان شاگردان بزرگ بسیاری داشت، روشن بود که بر مسند مرجعیت جز سید فشارکی کس دیگری قرار نخواهد گرفت. بزرگانِ شاگردان میرزا جمع شدند و به اتفاق‌آراء نظر بر مرجعیت فشارکی داشتند. فشارکی در آن مجلس حضور نداشت؛ بنابراین از این جمع کسی مأمور شد که نظر فضلای درجه‌ی اول حوزه را به ایشان برساند. ▪️ شیخ آقابزرگ تهرانی می‌گوید: من همراه بودم. با هم دیگر به در خانه‌ی آیت الله فشارکی رفتیم. در زدیم. خود ایشان در را باز کرد. فرمود: اگر صحبت مرجعیت است و شما برای این مسأله به اینجا آمده‌اید، من راضی نیستم پای خودتان را حتی به درگاه خانه‌ی من بگذارید. بعد این آیه‌ی شریفه را تلاوت کرد: «تلک الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلّذینَ لایُریدُون عُلُوًّ فِی الأَرضِ و لا فَسادا» اما اگر مطلب دیگری است، بفرمایید داخل! 📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۶۴ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
⭕️ گریز از مرجعیت ▪️ آیت الله سید محمد فشارکی از برجسته‌ترین شاگردان میرزای شیرازی بزرگ بود. به‌طور
🔴 چرا باید سلوک کرد؟ 🔘 آخوند ملاحسینقلی همدانی که شاگرد استاد بزرگ اخلاق حوزه آیت الله آقا سید علی شوشتری بود، به تهذیب نفس مشغول بود و به جد تمام در اصلاح خویش کوشش می‌کرد. 🔘 روزی در صحن مطهر حضرت امام امیرالمومنین علیه السلام، در یکی از ایوان‌ها نشسته و فکر می‌کرد. ایشان فکر می‌کرد: خب؛ مردم دیگر هم هستند و خدا، آمرزنده و غفار است. همه و تو را هم سرانجام می‌آمرزد و به بهشت و سعادت خواهی رسید. پس چرا این همه زحمت و رنج را که راهی هم به جایی نمی‌برد، به جان خریده‌ای و به دوش می‌کشی؟ 🔘 در همین حال که غرق در این فکر بود، کبوتری را دید که از آسمان به زمین آمد و به یک تکه نان خشکیده که در صحن مطهر افتاده بود نوک زد. نان خیلی خشک بود و ظاهرا قابل خوردن نبود. به آسمان رفت؛ اما ناامید نشده و دوری زد و دو مرتبه بازگشت و دیگر بار به آن نوک زد. 🔘 نان نمی‌شکست. باز به آسمان رفت. این رفت و برگشت بارها تکرار شد، تا اینکه سرانجام کبوتر توانست نان را خرد کرده و آن را بخورد. تمام این مدت آخوند ملاحسینقلی به این صحنه نگاه می‌کرد و در اندیشه غرق بود. پیام این حادثه روشن بود. می‌خواستند به او بفهمانند که تنها در اثر استقامت و پیگیری می‌توان به مقصد رسید. فاعتبروا یا اولی الابصار 📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۴۲ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
🔴 چرا باید سلوک کرد؟ 🔘 آخوند ملاحسینقلی همدانی که شاگرد استاد بزرگ اخلاق حوزه آیت الله آقا سید علی
💠 نشستنِ نیم‌خیر 🔹 فاضل اردکانی از کربلا به نجف آمده بود تا در تشییع جنازه‌ای شرکت کند. قرار بود تشییع جنازه از منزل متوفی انجام گیرد و چون منزل خیلی کوچک بود، ایشان و شیخ انصاری و بسیاری از تشییع کنندگان در کوچه‌ بیرون منزل، منتظر آوردن جنازه می‌شوند. 🔹 فاضل اردکانی با وجود پیری و کهولت سن، نیم‌خیر نشسته بود، ولی شیخ انصاری روی زمین جلوس داشت. شیخ انصاری از اردکانی می‌پرسد: شما چرا روی زمین نمی‌نشینید؟ فاضل می‌گوید: این لباس از مال امام تهیه شده و اگر من روی زمین بنشینم، زودتر چرک و کثیف می‌شود و باید آن را شست. لباس هم که بیشتر شسته شود، زودتر پاره می‌شود. مال امام را هم تا یقین به رضایت آن حضرت(عج) نباشد، نمی‌شود تصرف کرد؛ و من چنین یقینی ندارم! لذا نیم‌خیر نشسته‌ام. 🔹 بر سر این موضوع بحثی بین مرحوم شیخ انصاری و فاضل اردکانی پیش می‌آید، مدتی با هم بحث می‌کنند، در اثناء بحث می‌بینند که شیخ نیز نیم‌خیز نشست. معلوم شد که سخنان فاضل او را قانع کرده است. می‌گویند که شیخ دیگر تا آخر عمر روی زمین ننشست. 📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۴۰ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 نشستنِ نیم‌خیر 🔹 فاضل اردکانی از کربلا به نجف آمده بود تا در تشییع جنازه‌ای شرکت کند. قرار بود تش
⭕️ به من رحم کردند که نرفتند! 🔘 آقا سید آقا بزرگ مدرسی می‌گفتند: همراه آقای آقا شیخ مرتضی به روضه در منزل آیت الله آقامیرزا موسی تهرانی(پدر آقایان مسجد جامعی) رفته بودیم. ایشان باید آنجا منبر می‌رفت. عصر جمعه بود و نزدیک غروب. ایشان به منبر رفت. اتفاقا منبر طول کشید. علماء بزرگ تهران در آن مجلس حضور داشتند و ایشان از امام زمان(عج) صحبت می‌کرد. 🔘 همه‌ی آقایان علماء حال خوشی داشتند و گریه می‌کردند. صحبت به وقت نماز مغرب و عشاء رسید؛ اما هیچ‌کس از جایش حرکت نکرد و همه تا آخر ماندند. آن شب نماز جماعت‌های مهم تهران تعطیل شده بود. در هر صورت جلسه پایان یافت و ما بیرون آمدیم. وقتی که از مجلس بیرون رفتیم، ایشان به من رو کرده و فرمود: آقایان علماء به پیرمردی من رحم کردند که وقت نماز از مجلس بیرون نرفتند و تا پایان منبر نشستند. 📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۴۳ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
⭕️ به من رحم کردند که نرفتند! 🔘 آقا سید آقا بزرگ مدرسی می‌گفتند: همراه آقای آقا شیخ مرتضی به روضه د
💠 از بدو تکلیف، گناه نکرده‌ام 🔹آقای آقا شیخ مرتضی زاهد در سال‌های آخر عمر، روزهای چهارشنبه به منزل آیت الله آقاشیخ مهدی معزالدوله‌ای(معزیّ) دعوت داشتند. از آن وقت که ایشان می‌آمدند، تا وقتی که ناهار آماده می‌شد و در حین ناهار و بعد از آن، همه به صحبت خدا و رسول و مواعظ الهی می‌گذشت. خانم‌های منزل هم پشت پرده گوش می‌کردند. 🔹 روزی فرمود: آخر عمر من است و چندان چیزی باقی نمانده است، اما دستم خالی است. هیچ ندارم؛ جز اینکه از بدو تکلیف تا کنون خلاف شرع و گناه نکرده‌ام. همچنین نسبت به دشمنان خدا آن‌قدر برائت داشته و دوری کرده‌ام که کوشیده‌ام حتی کلمات آنها را که در زبان فارسی رایج شده، به‌کار نبرم و فقط گاهی به‌خاطر نهی از منکر و دعوت مردم به ترک اینگونه کلمات، آن ها را به زبان می‌آوردم. 📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۴۷ @Fahma_KanoonTaha