کانون طه آبپخش
◾️ منصرف شدن مأموران مخفی ▪️ آقای آقا شیخ محمد حمامی که از اخیار و ابرار و تربیت شده جناب شیخ مرتض
💠 ترک محرّمات کنید، میرسید!
🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سالهای جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را در خواب میبیند. ایشان با چند نفر به همراه آقا از بازار وارد مسجد میشوند و همچنان پیش میروند تا به حوض بزرگ صحن مسجد میرسند که یخ زده بود. در این هنگام آقا شیخ مرتضی پا روی یخ گذاشته و بیواهمه از روی حوض مسجد رد میشود و به آن سوی حوض میرود.
🔹 آیت الله حقشناس و سایر همراهان جرأت نمیکنند که دنبال ایشان بروند؛ لذا حوض را دور زده و در آن سوی حوض به ایشان ملحق میشوند. آقای حقشناس فرمودند: من در آن سوی حوض به حضور ایشان رسیدم و از ایشان پرسیدم: آقا شما چگونه به این مقام رسیدهاید؟ آقا شیخ مرتضی جواب میدهند: «ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، میرسید!»
🔹 خواب مهمی بود. راه نشان میداد و برای آیت الله حقشناس جالب توجه بود و بنابراین ایشان تصمیم میگیرد تا فردا به حضور ایشان برود و خواب را با ایشان در میان بگذارد. میفرمودند: فردا که به خدمت آقای اقا شیخ مرتضی رسیدم، خواب را به ایشان گفتم و بدون اینکه جواب ایشان را بگویم، سوالم را تکرار کردم. ایشان نیز همان جواب عالم رؤیا را بدون کم و زیاد باز گفتند و فرمودند: «ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، میرسید!»
📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
💠 ترک محرّمات کنید، میرسید! 🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سالهای جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را
🖇 آیت الله حق شناس در سالهای جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را در خواب میبیند. از ایشان میپرسند: آقا شما چگونه به این مقام رسیدهاید؟ آقا شیخ مرتضی جواب میدهد: ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، میرسید!
#اخلاق
#آیت_الله_حقشناس
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
💠 ترک محرّمات کنید، میرسید! 🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سالهای جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را
⭕️ گریز از مرجعیت
▪️ آیت الله سید محمد فشارکی از برجستهترین شاگردان میرزای شیرازی بزرگ بود. بهطوری که در اواخر دوران مرجعیت میرزا، درس ایشان به وی واگذار شده بود و میرزا به خاطر کهولت سن و کثرت مشغله و گرفتاری، فرصت درس گفتن نداشت. چند سال آخر عمر، بدین شکل گذشت تا اینکه میرزا رحلت فرمود.
▪️ با اینکه ایشان شاگردان بزرگ بسیاری داشت، روشن بود که بر مسند مرجعیت جز سید فشارکی کس دیگری قرار نخواهد گرفت. بزرگانِ شاگردان میرزا جمع شدند و به اتفاقآراء نظر بر مرجعیت فشارکی داشتند. فشارکی در آن مجلس حضور نداشت؛ بنابراین از این جمع کسی مأمور شد که نظر فضلای درجهی اول حوزه را به ایشان برساند.
▪️ شیخ آقابزرگ تهرانی میگوید: من همراه بودم. با هم دیگر به در خانهی آیت الله فشارکی رفتیم. در زدیم. خود ایشان در را باز کرد. فرمود: اگر صحبت مرجعیت است و شما برای این مسأله به اینجا آمدهاید، من راضی نیستم پای خودتان را حتی به درگاه خانهی من بگذارید. بعد این آیهی شریفه را تلاوت کرد: «تلک الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلّذینَ لایُریدُون عُلُوًّ فِی الأَرضِ و لا فَسادا» اما اگر مطلب دیگری است، بفرمایید داخل!
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۶۴
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
⭕️ گریز از مرجعیت ▪️ آیت الله سید محمد فشارکی از برجستهترین شاگردان میرزای شیرازی بزرگ بود. بهطور
🔴 چرا باید سلوک کرد؟
🔘 آخوند ملاحسینقلی همدانی که شاگرد استاد بزرگ اخلاق حوزه آیت الله آقا سید علی شوشتری بود، به تهذیب نفس مشغول بود و به جد تمام در اصلاح خویش کوشش میکرد.
🔘 روزی در صحن مطهر حضرت امام امیرالمومنین علیه السلام، در یکی از ایوانها نشسته و فکر میکرد. ایشان فکر میکرد: خب؛ مردم دیگر هم هستند و خدا، آمرزنده و غفار است. همه و تو را هم سرانجام میآمرزد و به بهشت و سعادت خواهی رسید. پس چرا این همه زحمت و رنج را که راهی هم به جایی نمیبرد، به جان خریدهای و به دوش میکشی؟
🔘 در همین حال که غرق در این فکر بود، کبوتری را دید که از آسمان به زمین آمد و به یک تکه نان خشکیده که در صحن مطهر افتاده بود نوک زد. نان خیلی خشک بود و ظاهرا قابل خوردن نبود. به آسمان رفت؛ اما ناامید نشده و دوری زد و دو مرتبه بازگشت و دیگر بار به آن نوک زد.
🔘 نان نمیشکست. باز به آسمان رفت. این رفت و برگشت بارها تکرار شد، تا اینکه سرانجام کبوتر توانست نان را خرد کرده و آن را بخورد. تمام این مدت آخوند ملاحسینقلی به این صحنه نگاه میکرد و در اندیشه غرق بود. پیام این حادثه روشن بود. میخواستند به او بفهمانند که تنها در اثر استقامت و پیگیری میتوان به مقصد رسید. فاعتبروا یا اولی الابصار
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۴۲
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
🔴 چرا باید سلوک کرد؟ 🔘 آخوند ملاحسینقلی همدانی که شاگرد استاد بزرگ اخلاق حوزه آیت الله آقا سید علی
💠 نشستنِ نیمخیر
🔹 فاضل اردکانی از کربلا به نجف آمده بود تا در تشییع جنازهای شرکت کند. قرار بود تشییع جنازه از منزل متوفی انجام گیرد و چون منزل خیلی کوچک بود، ایشان و شیخ انصاری و بسیاری از تشییع کنندگان در کوچه بیرون منزل، منتظر آوردن جنازه میشوند.
🔹 فاضل اردکانی با وجود پیری و کهولت سن، نیمخیر نشسته بود، ولی شیخ انصاری روی زمین جلوس داشت. شیخ انصاری از اردکانی میپرسد: شما چرا روی زمین نمینشینید؟ فاضل میگوید: این لباس از مال امام تهیه شده و اگر من روی زمین بنشینم، زودتر چرک و کثیف میشود و باید آن را شست. لباس هم که بیشتر شسته شود، زودتر پاره میشود. مال امام را هم تا یقین به رضایت آن حضرت(عج) نباشد، نمیشود تصرف کرد؛ و من چنین یقینی ندارم! لذا نیمخیر نشستهام.
🔹 بر سر این موضوع بحثی بین مرحوم شیخ انصاری و فاضل اردکانی پیش میآید، مدتی با هم بحث میکنند، در اثناء بحث میبینند که شیخ نیز نیمخیز نشست. معلوم شد که سخنان فاضل او را قانع کرده است. میگویند که شیخ دیگر تا آخر عمر روی زمین ننشست.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۴۰
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
💠 نشستنِ نیمخیر 🔹 فاضل اردکانی از کربلا به نجف آمده بود تا در تشییع جنازهای شرکت کند. قرار بود تش
⭕️ به من رحم کردند که نرفتند!
🔘 آقا سید آقا بزرگ مدرسی میگفتند: همراه آقای آقا شیخ مرتضی به روضه در منزل آیت الله آقامیرزا موسی تهرانی(پدر آقایان مسجد جامعی) رفته بودیم. ایشان باید آنجا منبر میرفت. عصر جمعه بود و نزدیک غروب. ایشان به منبر رفت. اتفاقا منبر طول کشید. علماء بزرگ تهران در آن مجلس حضور داشتند و ایشان از امام زمان(عج) صحبت میکرد.
🔘 همهی آقایان علماء حال خوشی داشتند و گریه میکردند. صحبت به وقت نماز مغرب و عشاء رسید؛ اما هیچکس از جایش حرکت نکرد و همه تا آخر ماندند. آن شب نماز جماعتهای مهم تهران تعطیل شده بود. در هر صورت جلسه پایان یافت و ما بیرون آمدیم. وقتی که از مجلس بیرون رفتیم، ایشان به من رو کرده و فرمود: آقایان علماء به پیرمردی من رحم کردند که وقت نماز از مجلس بیرون نرفتند و تا پایان منبر نشستند.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۴۳
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
⭕️ به من رحم کردند که نرفتند! 🔘 آقا سید آقا بزرگ مدرسی میگفتند: همراه آقای آقا شیخ مرتضی به روضه د
💠 از بدو تکلیف، گناه نکردهام
🔹آقای آقا شیخ مرتضی زاهد در سالهای آخر عمر، روزهای چهارشنبه به منزل آیت الله آقاشیخ مهدی معزالدولهای(معزیّ) دعوت داشتند. از آن وقت که ایشان میآمدند، تا وقتی که ناهار آماده میشد و در حین ناهار و بعد از آن، همه به صحبت خدا و رسول و مواعظ الهی میگذشت. خانمهای منزل هم پشت پرده گوش میکردند.
🔹 روزی فرمود: آخر عمر من است و چندان چیزی باقی نمانده است، اما دستم خالی است. هیچ ندارم؛ جز اینکه از بدو تکلیف تا کنون خلاف شرع و گناه نکردهام. همچنین نسبت به دشمنان خدا آنقدر برائت داشته و دوری کردهام که کوشیدهام حتی کلمات آنها را که در زبان فارسی رایج شده، بهکار نبرم و فقط گاهی بهخاطر نهی از منکر و دعوت مردم به ترک اینگونه کلمات، آن ها را به زبان میآوردم.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۴۷
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
💠 از بدو تکلیف، گناه نکردهام 🔹آقای آقا شیخ مرتضی زاهد در سالهای آخر عمر، روزهای چهارشنبه به منزل
💠 یا ببخش یا خسارت بگیر!
🔹 مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی در اواخر عمرشان دیگر نمیتوانستند به پای خود به جایی بروند. چون وسیلههای امروز نبود، ناگزیر کسی ایشان را به کول میگرفت و به این طرف و آنطرف میبرد و چون ایشان بدن لاغر و نحیفی داشت، این کار آسان بود و مشکلی نداشت.
🔹 یک روز در کوچه شترداران ایشان به جایی میرفت، گویی آنکس که ایشان را به کول میگرفت خسته شده بود؛ لذا در کنار کوچه ایشان را به زمین گذاشت. بدن جناب شیخ به دیوار کاهگلی خانهی مجاور اصابت کرد و چند پر کاه و شاید کمی خاک بر زمین ریخت. ایشان نگران شد به در خانه رفتند و در را کوبیدند.
🔹 صاحب خانه آمد، اتفاقا ایشان را میشناخت و ارادت داشت. ایشان فرمود که من به دیوار خانه شما تکیه دادهام و کمی از خاک و کاه به زمین ریخته است. بفرمایید چقدر باید بدهم تا جبران شود. صاحب خانه عرض میکند که آقا اختیار دارید، منزل من مال شماست. آقا فرمود: «قیامت این چیزها را نمیداند، یا باید رضایت بدهی و حلال کنی یا باید خسارت بگیری!»
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۴۸
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
💠 یا ببخش یا خسارت بگیر! 🔹 مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی در اواخر عمرشان دیگر نمیتوانستند به پای خود به
💠 نتیجهی یک ساعت فکر کردن!
🔹 آیت الله سید محمدحسین مسجدشاهی اصفهانی از علمای بزرگ بیت رفیع صاحب حاشیه، در نجف تحصیلات کافی کرده و ملّا و مجتهد شده بود. او با پایان تحصیل به اصفهان بازگشته بود و در آنجا مشغول به درس و بحث و امامت جماعت و ادارهی امور مردم اشتغال یافت. بعد از مدتی احساس میکرد، گاه و بیگاه شک و شبهه به سراغش میآید و گویا به وسواس خناس دچار شده بود. این حالات برای او ناگوار بود.
🔹 او نمیتوانست این حالات را تحمل کند؛ و لذا به فکر افتاده بود که برای آن باید چارهای بیندیشد. با خویشتن قرار گذاشت که هر روز قبل از اینکه به نماز جماعت برود، ساعتی را به فکر مشغول باشد، تا بتواند به اخلاص برسد. از آنجا فکر به زندگی ایشان راه یافت و کم کم ملکه شد و سرانجام کار خودش را کرد؛ تا آنجا که توانست ایشان را به یکباره از ما سِوا جدا کند و او بتواند تمام همّ و فکر و توجه خویش را به خدای تبارک تعالی معطوف دارد. ایشان فرموده بود: من آنجا دریافتم که معنای حقیقی حدیث «تفکّر الساعة خیرٌ من عبادة السنة» چیست و چگونه فکر، اصل تمام عبادات و رأس تمام سعادات است.
🔹 از ایشان نقل شده است که فرموده بود: من به یاد نمیآورم، در تمام عمرم لحظهای معصیت خدا را کرده باشم. و این قدم اول همهی کمالات است.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۷۴
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
💠 نتیجهی یک ساعت فکر کردن! 🔹 آیت الله سید محمدحسین مسجدشاهی اصفهانی از علمای بزرگ بیت رفیع صاحب حا
🔲 یک ساعت به خودت بپرداز!
▫️ آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی از خاندان عریق و ریشهدار «قاضی» تبریز، در محضر میرزای برزگ تلمّذ کرده و به کمال اجتهاد رسیده بود. مردم شهر تبریز به حضور میرزا رسیده و از ایشان میخواهند که امر کند، آقای قاضی برای تعلیم و تربیت مردم و امامت جماعت در مساجد آن شهر، به تبریز باز گردد. میرزا امر فرمود و آقای قاضی آماده بازگشت شد. ناگزیر بایستی در نجف و کربلا و سایر مشاهد ائمه اطهار مشرف میشد تا وداع گوید. در آخر سر هم به سامراء رفت تا به محضر امامین عسکریین رسیده و وداع کند.
▫️ بعد از وداع به خدمت استاد بزرگ خویش میرزای شیرازی رسید تا از ایشان اجازه خروج گرفته و خداحافظی کرده و به همراه مردم شهر تبریز به ایران بیاید. میرزا در این ملاقات به ایشان فرمود: حالا که داری میروی، شب و روزی یک ساعت به خودت بپرداز! آقا سید حسین قاضی به ایران آمد. چند سال بعد مردم تبریز به عتبات مشرف شدند و بعد به حضور میرزا میآیند، تا مرجع تقلید خودشان را زیارت کنند. میرزا از آنها از احوالات آقای قاضی سؤال میکند. جواب میگویند: آقا آن یک ساعت که شما فرموده بودید، تبدیل به بیست و چهار ساعت شده است. ایشان همواره در مراقبت و حضور و توجه به سر میبرد.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، ص ۷۹
@Fahma_KanoonTaha
🔰سادهاندیشی در جنگ و صلح
🔹چه در جنگ و چه در صلح بزرگترین سادهاندیشی این است که تصور کنیم جهانخواران خصوصاً آمریکا از ما و اسلام عزیز دست برداشتهاند؛ لحظهای نباید از کید دشمنان غافل بمانیم.
امام خمینی(ره) | ۲ آذر ۱۳۶۷
@Fahma_KanoonTaha