eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
1هزار دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانون طه آب‌پخش
💠 سوال ۱: کدام گزینه است؟ الف) درخواست های پنهان بدی که نفستان دارد را بشناسید و با آنها مبارزه کنید ب) نسبت به کسی که حسادت دارید ناسزا نگویید، چون این گونه همه می فهمند که شما حسود هستید ج) سرگرمی اصلی زندگی ما، مراقبت از هوای نفس پنهان و کنترل فریب های نفس است د) انسان نمی تواند مهربانی خدا را ببیند، مگر اینکه خوبی نفس خود را باور کند 💠 سوال ۲: کدام گزینه است؟ الف) دینداری یک ضرورت درونی است که همه ی وجود ما به آن بستگی دارد. ب) موفقیت در مبارزه با هوای نفس پنهان، برای ورود به مرحله ی مبارزه با هوای نفس آشکار بسیار موثر است. ج) پدید آمدن هواهای نفسانی اجتناب ناپذیر است د) اگر کسی در خودش زیاد گناه نمی بیند، بخاطر این است که هواپرستی های پنهانش را نمی بیند. 💠 سوال ۳: کدام گزینه است؟ الف) خدا از ما اجرای یک فرایند را نمی خواهد بلکه نتیجه ی آن را می خواهد ب) خطر هوای نفس پنهان در جامعه در حد ربا خواری است ج) یک تاکتیک برای مبارزه با هوای نفس این است که از فکر عیوب دیگران بیرون بیا د) فریب کاری ذاتی نفس انسان، یکی از عوامل پنهان کردن خواسته های بد پشت خواسته های خوب است. @Fahma_KanoonTaha
هدایت شده از کانون طه آب‌پخش
Panahian-TanhaMasirFasle2.pdf
454.5K
📖 خلاصه متن فصل دوم سلسله جلسات ؛ مراحل عالی مبارزه با هوای نفس @Fahma_KanoonTaha
💌 همیشه برای همسر و بچه‌هات دعا کن که مابه عزتت باشن، یادت باشه که اول از همه برای همسرت دعا کنی برگرفته از آیه ۸۴ سوره فرقان @Fahma_KanoonTaha
📸 دیوارنگاره جدید میدان ولیعصر(عج) 🔺تصویر حاج قاسم و ابومهدی در دیوارنگاره @Fahma_KanoonTaha
🔺 اول وقت سفارش 🌷 🔗 ماجرای اقامه نماز سلیمانی در کاخ کرملین شهریاری ماجرای نماز سلیمانی را که در کاخ کرملین اقامه کرد، تعریف کرده است: 🔽 قصه‌ی نماز خوانده‌شده حاج قاسم فرق ‌می‌کرد، به کاخ کرملین رفته بود و با قرار داشت. تا رئیس‌جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامه‌اش را گفت. صدایش ‌در سالن پیچید، بعد هم به نماز ایستاد. 🔽 همه نگاهش ‌می‌کردند. می‌گفت در طول عمرش چنین لذتی از نماز نبرده بوده است. پایان پیشانی‌اش را روی مهر گذاشت، به خدای خودش ‌گفت: «خدایا، این بود کرامت تو، یک روزی در کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی آمدم اینجا نماز خواندم.» 🗯 خدایا ما را با شهدای کربلا محشور فرما و ما را از قافله شهدا جدا نفرما. الهی آمین 🤲 نثار روح همه شهدا صلوات صَلِّ‌ عَلَی ‌مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با 🕊🕊🕊 @Fahma_KanoonTaha
💐 خواننده اُپرایی که فرمانده میدان‌های نبرد شد 🕊 قاری و حافظ قرآن بود، اما در عین حال فعالیت‌های هنری مختلفی داشت. کارش را با اپرا آغاز کرد، اما به توصیه پدر، هنر را به خدمت انقلاب آورد و آثار مختلفی خلق کرد که از جمله می‌توان به سرود «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی» اشاره کرد. او پس از چند اعزام و مجروحیت‌های شدید سال ۶۶ در ماووت عراق شهید شد ادامه مطلب در 👇 🔗http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2798 @Fahma_KanoonTaha
💢 فرصت پاسخگویی به سوالات مسابقه سه شنبه های مهدوی تا ساعت ۲۲ می باشد. 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ معرفی | مستند «در لباس سربازی» 🔻بخش‌هایی از خاطرات آیت‌الله خامنه‌ای از دوران دفاع مقدس در مستند «در لباس سربازی» منتشر خواهد شد. «در لباس سربازی» روایتی ویژه از حضور رهبر انقلاب در جبهه‌ها از نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی تا ترور ایشان در تیرماه سال ۶۰ است. 🔻 در این مستند، برخی تصاویر، فیلم‌ها، اسناد و همچنین خاطرات شفاهی خودگفته‌ی آیت‌الله خامنه‌ای از دوران دفاع مقدس برای نخستین بار منتشر خواهد شد. @Fahma_KanoonTaha
🔰 توزیع بسته های میوه بین خانواده های نیازمند شهر آبپخش گروه جهادی فاطمه الزهرا(س) کانون فرهنگی هنری طه مسجد امیرالمومنین علی(ع) آبپخش امشب ۱۵ بسته میوه بین خانواده های نیازمند شهر آبپخش توزیع نمود. @Fahma_KanoonTaha
✍ با توجه به رسیدن فصل سرما، بیماری‌هایی مانند فراگیر می‌شود. در این نوع بیماری، گلو دچار التهاب می‌شود، به طوری که نوشیدن و بلعیدن سخت می‌شود. گوش سنگین می‌شود و لوزه ها ملتهب می‌گردد. 🔰درمان گلو درد: . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد، غذا را با نمک آغاز کن و با نمک خاتمه بده، زیرا در نمک درمان هفتاد بیماری است که کمترین آنها جنون و جذام و پیسی و گلو درد و دندان درد و شکم درد است.» 📚المحاسن، برقی، ج ۲، ص۵۹۳ @Fahma_KanoonTaha
برخی از مواردی که آموزش میدیم ☝️ تمام این موارد و موارد زیاد دیگه ای رو از صفر تا صد فقط با ۳۵.۰۰۰ تومان به شما آموزش میدیم 😊 آموزش هم ویژه کسانی که هیچ آشنایی با بافتنی ندارند و هم کسانی که این مهارتو دارند ✋ 💰💰 ⌛ اگه میخوای تو لیست آموزش باشی سریع ثبت نام کن 🔰 مراحل ثبت نام: هزینه مورد نظر رو به حساب مربی واریز می کنید عکس فیش رو پی وی مربی می فرستید و به گروه اصلی برده خواهید شد✌🏻💚 جهت ثبت نام پی وی تا ظرفیت تکمیل نشده🙏🏻🌺 ۰۹۰۲۷۵۵۹۲۴۷ @Fahma_KanoonTaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹روز پنجشنبه به نام امام حسن عسکری(علیه‌السلام) است. ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَ خَالِصَتَهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ، وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَ عَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَنَا مَوْلىً لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ، وَ هٰذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ، فَأَحْسِنْ ضِيافَتِى وَ إِجارَتِى بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَاهِرِينَ. 🏴⬛️🕯🏴⬛️🕯 @Fahma_KanoonTaha
🚩 (روایتی از پیاده روی اربعین مهرماه ۹۸) نصرالله شفیعی ماشین وانت همچنان مسیر را طی می‌کرد و با کوچک‌ترین ترمز مسافران به هر سمتی پرتاب می‌شدند. خدا را شکر پشت در وانت با محافظی مشبک محکم بسته‌شده بود و گرنه تا پایان مسیر کمتر کسی در پشت وانت دوام می‌آورد. یکی از خانم‌ها که از فشار خانم‌های اطراف جانش به لب رسیده بود کمی اطرافیان را جابجا کرد و خود را به کف وانت رساند و همان‌جا نشست. مدتی گذشت، نوع نشستنش جا را برای دیگران تنگ کرده بود؛ به‌گونه‌ای که شدیداً احساس پادرد می‌کردند. همسرم به او گفت نمی‌خواهی بلند شوی؟ او به خیال اینکه خانم من نگران موقعیتش است که نکند زیر دست و پا له شود گفت: خیر، نگران نباشید جایم خوب است و مشکلی ندارم‌. خانم گفت بله می‌دانم جایت خوب است ولی حالی برای ما نگذاشته‌ای. ولی او که در کف وانت جا خوش کرده بود گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود. بالاخره ماشین به عمود ۱۲۸۵ رسید؛ یعنی نزدیک ورودی شهر کربلا، ترافیک بسیار سنگین بود و هوا هم خیلی گرم. راننده ماشین را به کناری زد و از مسافران خواست که پیاده شوند. مسافران گویا از قفس می‌پریدند هر کدام خود را به سویی می‌افکند. با راننده حساب‌وکتاب کردیم و راهی کربلا شدیم. هوا گرم بود به‌خصوص که با اذان ظهر نیز فاصله‌ی چندانی نداشتیم. ابتدا می‌خواستیم تا بین‌الحرمین پیاده برویم ولی باز هم خستگی و تاول پاهای خانم‌ها بهانه‌ای برای من هم شد تا بخشی از مسیر را با همان موتورهای سه‌چرخ البته مدرن‌تر و شیک‌تر و با سایبان طی کنیم. از جوان ۲۴ ساله‌ای که راننده موتور پرسیدم که این موتورها ساخت چه کشوری است؟ گفت: ساخت هند، قیمت آن نیز به گفته راننده موتور سه میلیون و پانصد هزار دینار عراقی بود؛ که البته قیمت کمی نبود. در محله‌ای از محلات کربلا پیاده شدیم. موقعیت خود را پرسیدیم، گفتند دو کیلومتری بین‌الحرمین هستیم. به یکی از موکب‌ها برای نماز و استراحت رفتیم. چند نفر از دوستان بازنشسته سپاه امام صادق را دیدم خوشحال شدم. آن‌ها نیز مثل ما دوشنبه ۱۵ مهرماه حرکت کرده بودند. هوا گرم بود. تنها وسیله خنک‌کننده دوتا کولر آبی بود که به نظر می‌رسید بدون آب، فقط هوا را به‌سوی ما پرت می‌کنند. در آن گرمای وانفسا همین بادی که به‌سوی ما می‌وزید نیز غنیمت بود؛ ولی اعتراض عده‌ای را نمی‌توانستم نادیده بگیرم به یک عرب عراقی که با هیکلی چاق و بزرگ خود را در مقابل دریچه‌ی کولر انداخته بود تا به قیمت محروم کردن دیگران از خنکای باد کولر دمی بیاساید. تاب نیاوردم به شوخی گفتم: «ماشاءالله انت کبیر و جالس امام مکیف.» متوجه شد به‌آرامی بلند شد و کمی آن‌طرف‌تر نشست. نماز را خواندیم ناهار را نیز پیش از آن در موکب‌ها صرف کرده بودیم. بهترین فرصت بود تا لحظاتی بخوابیم و تجدید قوا کنیم. تقریباً از ساعت دو و نیم صبح تا آن موقع به خواب نرفته بودیم. تا خواستیم به خود بیاییم خواب به سراغمان آمد. ولی دقایقی بیش نگذشت که پیکر خود را خیس در عرق دیدیم. تعجب کردیم در همان حالت خواب‌آلودگی خواستیم بپرسیم چه خبر شده که دوستان بوشهری امان گفتند برق رفته و ادامه دادند که وضعیت برق کربلا همین‌گونه است. همچنان خیس عرق بودیم که برق دوباره آمد؛ ولی دیگر برای خواب مجدد ما دیر شده بود یا به عبارتی خواب از سرمان پریده بود. گرما و گردوغبار نیاز به یک حمام را در ما ایجاد کرده بود. پرسیدیم، به یکی دو کوچه آن‌طرف‌تر راهنمایی امان کردند. رفتیم، منزل مسکونی یکی از ساکنان کربلا بود. یک‌منزل برای استراحت آقایان و دیگری برای خانم‌ها، صاحب‌خانه به پیشبازِ ما آمد، بسان مهمانی عزیز که سال‌ها منتظرمان بوده است. منزل تازه ساخته‌شده بود و همه‌ی امکانات در آن فراهم بود. خانم‌ها به یک حیاط رفتند و من نیز به‌اتفاق پسرم محمد وارد اتاقی شدیم، تعدادی از مسافران در کف اتاق روی تشک‌هایی خواب بودند، چندنفری هم بیدار بودند. کولر گازی روشن بود و هوا را برای خواب مجدد آماده کرده بود. حمام نیز آن‌طرف‌تر گرم بود و مهیای پذیرایی از مهمانان. با آمد و رفت عده‌ای مشخص شد که در اتاق‌های اندرونی نیز مهمانانی دیگر آرمیده‌اند. کسی احساس غریبی نمی‌کرد. با همه‌ی جمعیتی که در آنجا بودند ولی همه تلاش می‌کردند آرامش و سکوت را رعایت کنند. همگی حساب حال دیگران در دستشان بود. جا تنگ بود من و محمد روی یک تشک دراز کشیدیم. مسافری آن‌طرف‌تر روی تشکش نشسته بود نگاهش به ما افتاد، پرتقالی در دستش بود به ما تعارف کرد تا خواستیم تشکری کنیم آن را به ما داد. راستش در عرض این چند روز میوه کم خورده بودیم. در موکب‌ها میوه کم توزیع می‌شد. هر وقت هم که توزیع می‌شد آن‌قدر مورد استقبال قرار می‌گرفت که زود نایاب می‌گردید.
نگاهی به ساعت انداختم، زمان به‌سرعت طی می‌شد. قرارمان این بود که با توجه به شلوغی و انبوهی جمعیت زائرین، زودتر به حرم برویم و پس از زیارت راهی مرز ایران شویم. محمد را فرستادم تا به خانم‌ها اطلاع دهد. گویا آن‌ها از فضای خنکی که به دست آورده بودند استفاده کرده، یک استراحت درست‌وحسابی کرده بودند. ماشین لباس‌شویی نیز در اختیارشان بوده علاوه بر حمام، لباس‌ها را نیز شسته بودند. از همه‌ی مهمان‌نوازی‌هایی که صاحب‌خانه داشتند تشکر کردیم. با نگاهی سرشار از صمیمیت از همدیگر خداحافظی کردیم و راهی خیابان شدیم. از یکی دو خیابان فرعی گذشتیم به خیابان اصلی، همان گذرگاه مشتاقان حسین علیه‌السلام رسیدیم. هنوز دو کیلومتری تا بین‌الحرمین مانده بود ولی انبوه جمعیت فرصت یک پیاده‌روی معمولی را از ما سلب کرده بود. به همراه خروش جمعیت به حرکت درآمدیم به‌مانند خاشاکی در اقیانوسی بیکران سرگردان بودیم و لحظه‌به‌لحظه به گودال قتلگاه خود را نزدیک‌تر می‌دیدیم. فاصله‌ها نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و ما فقط نگاهمان به عمق خیابان بود که کی چشمانمان به گنبد امام حسین یا حضرت ابوالفضل بیفتد. زینب برادرزاده‌ام که این ایام اندوه سنگین از دست دادن پدرش لحظه‌به‌لحظه او را رها نمی‌کرد و این ایام خود را به کربلا رسانده بود تا نائب الزیاره پدرش باشد برای رسیدن به بین‌الحرمین دیگر آرام و قراری نداشت. کم‌کم انتظارها به پایان رسید، گنبد طلایی حرم ابوالفضل از زیر اشعه طلایی خورشید که خود را برای غروب آماده می‌کرد درخشش دل ربایی داشت. دستانم را در همان حالت که با موج جمعیت به این‌سو و آن‌سو کشانده می‌شدم به‌سوی گنبد بلند کردم، سلام دادم و گفتم ای مظهر وفا با پای خسته و تنی رنجور به کویت آمده‌ام فقط از تو می‌خواهم که ناامید و دست‌خالی من را برنگردانی. با هزاران امید پا به اینجا گذاشته‌ام، آمده‌ام پابوسی شما و مولایت حسین، با دستانی خالی ولی قلبی سرشار از مهر و امیدواری به شما، نمی‌توان از حضرت عباس یادی کرد و وفا و جوانمردی را به یاد نیاورد. نتوانستم جلوی ریزش اشک‌هایم را بگیرم. این حداقل احساسی است که یک زائر دل داده ابوالفضل دارد. دیگران نیز هرکدام حال و هوای خود را داشتند. دیری نگذشت که بین‌الحرمین در مقابل چشمانم با رنگ و بویی بهشتی خود را نمایان کرد. حالا به هر طرف که می‌نگریستم زیبایی می‌دیدم. فشردگی جمعیت آن‌قدر زیاد بود که فکر کردم در آن شرایط نمی‌توانیم به درون حرم‌های حضرت عباس و امام حسین برویم. در همان بین‌الحرمین زیارت‌نامه را برای هر دوی آن بزرگوار خواندیم. 🖋 @Fahma_KanoonTaha
📌 شماره عمود ۵۶۰ 🔻 ...اون آقا رو به مادرم کرد و گفت: «این‌قدر بی‌قراری نکنین. شما همین الانم زیارتتون قبول شده. مطمئن باشین.» مادر که تقریبا به هق‌هق افتاده بود گفت: «آقاجان! قربون جدتون، این اتفاق یعنی امامم ما رو خونه‌اش راه نداده.» 🔆 چهره‌ی آقا عوض شد. انگار بدجوری ناراحت شد. دست کرد توی جیبش و یک مقدار پول به مادرم داد و گفت: «برین سمت ایست بازرسی. توکل به خدا. ان‌شاءالله رد می‌شین.» با این جمله، فکر کردیم حتما ایشون خودش از همین رئیس و رؤسای پاسگاه مرزیه که این‌قدر محکم میگه برین. 🔹 ته دلمون قرص شد. راه افتادیم. باید از پنج گیتِ بازرسی رد می‌شدیم. برامون جالب بود. توی هیچ‌ گیتی ازمون پاسپورت نخواستن. و‌ جالب‌تر اینکه وقتی پولی رو که آقا به ما داده بود، شمردیم؛ دیدیم دقیقا همون مقداری بود که گم شده بود! ▫️ بعد از مدت کوتاهی، دوباره این آقا رو پیدا کردیم. مادرم با خوشحالی به سمت آقا دوید و دعایش کرد. سید هم با حوصله به حرف‌های مادرم گوش می‌کرد و لبخند رضایت بخشی بر روی لب‌هایش نقش بست. ▪️ نگاهی به سر تا پای سید انداختم. شال زیبای مشکی که روی دوشش انداخته بود خودنمایی می‌کرد. تو‌ی دلم گفتم :«چقدر این شال عزا، به سیدِ ما میاد!» 🏴 ؛ قسمت ششم @Fahma_KanoonTaha
📌 موجودی شما کافی نیست! ▪️ بیایید کمی تخصصی‌تر نگاه کنیم! اگر شخصی با اعمالش باعث تأخیر در ظهور بشود و برای توجیه اشتباهاتش اینطور بگوید که: «دُرست است که نماز نمی‌خونم یا پوشش کاملی ندارم، و هر کلیپی رو نگاه می‌کنم و... اما دلم پاکه و قلباً حضرت رو دوست دارم.» ▫️‌ باید به این افراد گفت: در قلبی که گُلی مثلِ امام زمان در آن است، جایی برای علفهای هرزِ (گناه) نیست. همانطور که برای خرید ماشین یا خانه، نیاز است موجودیِ حسابِ شما کافی باشد، برای یاری حضرت هم به پشتوانه‌ی محکمی نیاز است. ▪️ واقعه‌ی کربلا به ما اثبات کرد که تنها کسانی می‌توانند در هر شرایطی پای امام زمانشان بمانند که موجودی دلشان کافی باشد. 📎 ۶ @Fahma_KanoonTaha
سلام خدمت شما دوستان عزیز برندگان مسابقه این هفته: ♦️ فاطمه حیدری ♦️ الهه اولیایی ♦️ بهاره سادات حسینی از استان مرکزی پاسخ صحیح سوالات: سوال ۱: د سوال ۲: ب سوال ۳: الف ممنون از عزیزان شرکت کننده 💐 @Fahma_KanoonTaha
ریشه ی انسان ها، فهم آنهاست یک سنگ به اندازه ای بالا می رود، که نیرویی پشت آن باشد… با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است! ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند و سربلند می شود … هر فردی به اندازه ی این گیاه کوچک، ریشه داشته باشد، از زیر خاک و سنگ، از زیر عادت و غریزه! و از زیر حرف ها و هوس ها، سر بیرون می آورد و افتخار می آفرینید… ریشه ی ما، همان "" ماست @Fahma_KanoonTaha
: از شهدای کربلاست که در حمله اول در روز عاشورا به شراف شهادت نائل شد. حُلاس بن عمرو راسبی از کشته‌شدگان ماجرای کربلاست که در حمله اول در روز عاشورا کشته شد. حُلاس بن عمرو راسبی و برادرش، نعمان بن عمرو، از اهالی کوفه و از اصحاب حضرت علی(ع) بودند. گفته‌اند در زمان حضرت علی(ع) در کوفه رئیس شهربانی این شهر بود. سپس او و برادرش نعمان، همراه عمر سعد بودند. اما سرانجام متحول شده و به اردوگاه امام حسین(ع) پیوستند. حُلاس زمانی در کوفه فرمانده نیروهای امیرالمومنین علی(ع) بود، با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد ولی قبل از آغاز جنگ همراه برادرش به سپاه امام حسین(ع) پیوست و در حمله اول سپاه یزید کشته شد. در ميان ياران امام كساني وجود دارند كه نگاه به زندگی آنها مي‌تواند برای جويندگان حقيقت بسيار راهگشا باشد، بخصوص كسانی كه در دوره‌اي گرفتار اعوجاجات سياسی شده و از مسير حق خارج شدند، اما دوباره به راه حق بازگشتند. ، يكی از اين افراد است. او طرفدار عثمان و مخالف حضرت علي(ع) بود و در جريان قيام امام حسين(ع) بنا داشت با امام مواجه نشود، اما با يك تلنگر كه آن را مرهون همسرش است، متحول شد. از ديگر اين افراد، است كه لرزه به دل عترت پيامبر(ص) انداخته و مانع رفتن امام به كوفه و يا بازگشت ايشان به مدينه شده بود. حر امام حسين(ع) را خشمگين كرد تا جايي كه امام(ع) به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند. اما حر به سبب ارادتي كه به حضرت زهرا(س) داشت، خطاب به امام حسين(ع) گفت: اگر مادر شما حضرت زهرا(س) نبود من هم به شما جواب مي دادم. از ديگر ياران امام حسين(ع) در كربلا حلاس بن عمرو راسبي است؛ او از فرماندهان سپاه حضرت علي(ع) بود، ولي بتدريج به بني اميه ميل پيدا كرد. حلاث بن عمر از دعوت كنندگان امام به كوفه نبود. او با برادرش همراه با سپاه عمر سعد به كربلا رفت، ولي قبل از شروع جنگ به امام حسين(ع) پيوست و در اولين حمله دشمن به سپاه امام(ع) به شهادت رسيد. @Fahma_KanoonTaha
📚 نادر ابراهیمی تو کتاب «یک عاشقانه آرام» نوشته: عشق، خوب دیدن است؛ خوب چشیدن؛ خوب بوییدن؛ خوب زمزمه کردن؛ و خوب لمس کردن. عشق، مجموعه‌ای از تجربه‌های زنده‌ی دائم طاهرانه است؛ و این همه نه فقط تعریف عشق است که تعریف زندگی هم هست. @Fahma_KanoonTaha
جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه ی زن‌ها از همسرم بهترند.» حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه ی این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله ی شما از آن‌ها زیباترند.» جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی؟» حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاکِ گور، چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش...» @Fahma_KanoonTaha
💌 رفیق‌بازی بد نیست، اگر رفیقت خدا و اهل بیت باشن! مراقب باش با کسایی رفاقت نکنی که اون دنیا به خودت بگی کاش از اول باهاش حرف نمیزدم! برگرفته از آیه ۲۸ سوره فرقان @Fahma_KanoonTaha