💥🌹🍃🌼💞🌟💚
💐💙🌸
❣💐
💜
🌟
🌹
💛
✍ #با_شعرای_ماوایی شهرستان فامنین
#قیزیل_داغلار (16)
اکبر آقا چِكدی سسی
يخدان دان چيخَردی سسی
دييَردی راديو اولموشام
سسی سَسَه قاتان داغ لار
💝🌹💝🌹
يالغوز آغاجون دره سی
هيل اينَن خولون چِكمه سی
لايالو سودا چيمَرديک
چيلپاخ لارا باخان داغ لار
💝🌹💝🌹
اوشاقودوم گَلدی کَنده
مأمور تُفَنگی چی نينده
باخدوم ديديم بيزيم ده وار
قورخان لارا امان داغ لار
💝🌹💝🌹
📌توضیحات:
1⃣ مرحوم اكبر آقا در زمان بچّگي صداي بسيار زيبا و دل نشيني داشت. مي رفت داخل يخدان خانه شان و ما هم جمع مي شديم دور يخدان. وقتي ما قفل در يخدان را تكان ميداديم او شروع مي كرد بخواندن كه معمولاّ هم ترانه ي "گُل اومد بهار اومَد من از تو دورم" را مي خواند و ميگفت: من راديو شد ه ام.
2⃣يالقوز آغاج درّه اي است در شرق روستاي گل خندان كه از شمال به جنوب كشيده شده و سيلاب هاي مناطق كوهستاني از آن جا عبور مي كند. با توجّه به اين كه استخر )گول( آبياري روستا در آن جا قرار داشت، معمولاً در روز هاي گرم تابستان آن جا محلّ تجمّع بچّه هاي روستا بود كه هم در بركه آب تني مي كردند و هم در زمين هاي هموار اطراف آن انواع بازي هارا بازي مي كردند
3⃣ "هِل و خُل" نوعي بازي شبيه اَلَك دولَك بود
4⃣ در دوران بچّگي من، روزي مأمور ژاندارمري آمده بود به روستاي ما. من به تفنگي كه روي دوش مأمور بود نگاه كردم. يادم آمد كه پدرم هم چيزي شبيه آن را داشت. با انگشتم اشاره كردم به تفنگ و با صداي بلند گفتم "ما هم از اين ها داريم". تا مأمور برگشت به پرسد كه چي گفتم، مادرم مرا در زير چادرش مخفي كرد و برد ميان مردم تا مأمور نفهمد كه كي بود و چي گفت
🎋 شاعر : #استاد_عظیم_سرودلیر
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
📌 ایتا
https://eitaa.com/Famenin_Gram
📌 سروش
https://sapp.ir/famenin_gram
📌 فامنین_گرام
🆔 @Famenin_Gram
🌹
🌟
💙
🌿💐
💞🌻❣
💥 🍃💜🌸💛🌸🌹💚
💥🌹🍃🌼💞🌟💚
💐💙🌸
❣💐
💜
🌟
🌹
💛
✍ #با_شعرای_ماوایی شهرستان فامنین
#قیزیل_داغلار (20)
🌺 باغ صاحاب باغا گيرَردی
آلما اَريگين دَرَردی
پايلاردی يول دا هر كسه
يوخ داخی پايلويان داغلار
🌸 هركيمه قوناخ گَلسهايدی
خوشحال نَقَدر چوخ گَلسه ايدی
اونا "كيشی" دِيَرديلَر
آد دونيويا سالان داغلار
🌼 اوزوم لَری باش باغچادا
ييغَرديك توكَرديك سويا
يويوب بوزلادوب ييَرديك
بولاغو بوزلادان داغلار
🌻 بولود گاهدان گوروللَردی
"يالقوز آقاشدان" سيل گَلَردی
صَف چيكيب باخاردوخ اونا
سيل سولارو آخان داغلار
📌توضیحات:
يالقوز آقاچ نام درّه ای است در سمت شرقی روستای كوسه لو
🎋 شاعر : #استاد_عظیم_سرودلیر
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
📌فامنین_گرام
🆔 @Famenin_Gram
🌹
🌟
💙
🌿💐
💞🌻❣
💥 🍃💜🌸💛🌸🌹💚
زمان:
حجم:
1.52M
🔷 #قیزیل_داغلار قسمت 20
🌀 سراینده : #استاد_عظیم_سرودلیر
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🌐 کانال فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌺 @Famenin_Gram 🍃🌺🍃
💥🌹🍃🌼💞🌟💚
💐💙🌸
❣💐
💜
🌟
🌹
💛
✍ #با_شعرای_ماوایی شهرستان فامنین
#قیزیل_داغلار (21)
🌺 مكتب هر هفته بير ايوده
بازران، گينيزان كُندده
آيري كندده چوخ خوشودوخ
يوللاردا یودوخ قاچان، داغلار
📌 توضیحات:
مكتبخانه از اوّل پائيز برقرار میشد. بدين ترتيب كه پدران بچّه هایی كه در سنّ تحصيل بودند با هم جمع شده و يكي از ملّاهای منطقه را كه مناسب میدانستند انتخاب میكردند. سپس با او قرارداد میبستند كه برای مدت يكسال در ازائ مبلغی پول يا گندم و جو به بچّهها درس بدهد. از آن روز هر خانواده در ازائ هر شاگرد به مدّت يک هفته مكتب را در خانه خود برقرار میکرد. در مدّت اين يک هفته در سه وعده پذيرائی ملّا بعهده آن خانواده بود. بچّههای روستا نيز هنگام ظهر به خانههای خود میرفتند.
شاگردانی كه از روستاهای ديگر میآمدند نهار خودشان را با خود میآوردند. وقتی نوبت مكتب به شاگردانی كه از روستاهای مجاور میآمدند میرسيد ما هر روز صبح پياده میرفتيم و نزديكیهای غروب برمیگشتيم. برنامه كار مكتب به اين ترتيب بود كه همه شاگردان اعمّ از دختر و پسر دور تا دور اطاق مینشستند و آقا ملّاهم در بالای اطاق رو مخدّهای كه مخصوص او بود مینشست. اول صبح پس از اينكه همه شاگردان حاضر میشدند دوره قرآن توسط كسانی كه قرآن را خوانده بودند يا در حال خواندن آن بودند انجام میشد. پس از آن هر كس به ترتيب نوبتی كه آقا ملّا تعيين مي كرد میآمد و درسی را ديروز گرفته بود و در مكتب يا در منزل آن را دوره و تمرين كرده بود تحويل میداد يعني پيش آقا ملّا میخواند. اگر درس را خوب ياد گرفته بود آقا ملّا درس بعدی را میداد ولی اگر خوب ياد نگرفته بود بايد دوباره تمرين میكرد و ياد میگرفت. البتّه اگر كوتاهی كرده بود و يا جزء شاگردان تنبل میبود احتمال خوردن چند تر كه چوبرا داشت . بعضي مواقع دو يا سه شاگرد همدرس بودند يعني همزمان يك كتاب را مي خواندند كه در اين صورت با هم از آقا ملّا درس مي كرفتند و با هم هم تحويل مي دادند .شروع تحصيل با "هُوَالفَتّاح اَلعَليم"بود و بعد آموزش الفبا وبعد قرآن كه ابتدا عَمَّ جزء و بعد كلّ قرآن .كسي كه كلّ قرآن را به پايان مي رساند خانواده اش هديه اي براي آقا ملّا مي فرستاد كه معمولا عبارت بود از يك كلّه قند يا يك خروس يا مبلغي پول و نظاير اين ها .بعد از آن كتاب هاي ادبيّات فارسي مانند گلستان سعدي ، بوستان سعدي و يا تاريخ اسلام مانند قصص الأنبياء ، سراج القلوب ويا كتب اخلاق و آداب اسلامي مانند معراج السّعاده وشايد هم شاهنامة فردوسي را درس مي دادند . نوع كتاب را معمولاّ خانواده با مشورت آقا ملّا مشخّص مي كردند . يكي از دلايل انتخاب كتاب وجود آن كتاب در خانواده بود . از آنجائيكه امكان خريد كتاب هم از لحاظ مالي و هم از نظر دسترسي به كتابفروشي بسيار محدود بود بنا براين كتابيكه توسّط پدر خوانده شده بود احتمالا توسط پسر نيز خوانده مي شد . درس هاي شاگردان نيز با هم متفاوت مي شد و بغير از همدرسي ها بقيّه هركس كتاب خاص خودش را مي خواند . هنگام ظهر همة شاگردان وضو مي گرفتند . نماز جماعت به امامت با سواد ترين و بزرگترين دانش آموز بر گزار ميگرديد . امام جماعت بايد نماز را با صداي بلند مي خواند و آقا ملّا هم گوش مي داد و غلط هاي او را مي گرفت . قبل از شروع نماز ، بايد اذان به صورت گروهي در پشت بام داده مي شد بدين ترتيب كه دو گروه سه نفره پسر مي رفتند پشت بام . يك گروه به رديف ايستاده و دست هارا به گردن هم مي انداختند و گروه دوّم كه معمولا نو كار بودند در پشت سر آنها بهمين ترتيب مي ايستادند . گروه اوّل همصدا و با صداي بلند فراز هاي اذان را مي گفتند و صبر مي كردند كه گروه دوّم پس از گفتن هر فراز توسّط گروه اوّل آن را تكرار مي كردند . پس از اتمام نماز يكي دو ساعت وقت غذا خوردن و استراحت وبازي در كنار بركة روستا بود و دو باره برگشتن به مكتب و ادامة برنامه . آخر وقت هنگام ترك مكتب شاگردان به ترتيب از دم در بلند شده و پس از برداشتن وسايل خود پشت به درب مكتب و رو به آقا ملّا و شاگردان مكتب با صداي بلند مي گفت " غَفَرالله لَكُم " و آقا ملّا نيز جواب مي داد " لَنا و لَكُم " و به ترتيب از مكتب خارج مي شدند .
🎋 شاعر : #استاد_عظیم_سرودلیر
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
📌فامنین_گرام
🆔 @Famenin_Gram
🌹
🌟
💙
🌿💐
💞🌻❣
💥 🍃💜🌸💛🌸🌹💚
💥🌹🍃🌼💞🌟
💐💙🌸
❣💐
💜
🌟
🌹
💛
✍ #با_شعرای_ماوایی شهرستان فامنین
#قیزیل_داغلار (23)
🌺داوارو هر گون ساغالّلار
يوووب توكونو قيرخاللار
قويون ، قوزودان آيرولار
اود لارو يايولان داغلار
🌸پا يوز يارما پيشيرَللَر
كشمش لَري دوشورَللَر
دوزَلدَللَر قاووت ، باسلوخ
بَرگاهو قورويان داغلار
-------------
📌توضیحات:
- در فصل تابستان و پائيز زنان روستا گندم وجو را در آب جوشانده و تحت نام پتله (كندم آب پز نيم دانه شده )و يارما(جو آب پز شدة نيمدانة مخلوط با دوغ وجوشانيده) درست كرده و خشك نموده و در داغارجوخ(كيسه هائي از پوست فر آوري شدة بز يا گو سفند نگهداري مي كردند تا در زمستان با آنها آش درست كنند و شكم فرزندانشان را سير كنند . قاووت را از تركيب آرد زبر گندم پخته و شربت شيرة انگور درست مي كردند . آنهارا بصورت گلوله هاي 200 ، 300 گرمي در مي آردند و پس از خشك كردن در كندوهاي گلي مخصوص جهت پذيرائي شب چره هاي زمستاني و يا ميهمانان عيد نگه ميداشتند .
- آرد گندم هاي آب پز شده را با شيرة انگور مخلوط نموده و روي آتش حرارت مي دادن . ژلة اي كه بدين ترتيب درست شده بود در مجمعة اي پهن مي كردند پس از انعقاد كامل و خنك شدن آن را در قالب هاي چند سانتي برش مي دادند و سپس مجدّدا با زبري هاي در الك ماندة همان آرد مي پالودند ودر كندو هاي مخصوص جهت پذيرائي ها نگهداري مي كردند .
- پس از رسيدن انگور ها در فصل تابستا ن بعضي از انواع انگور ها مانند كشمش ، عسگري (معروف به انگور هاي نازك) ونظاير اين هارا چيده و در يك سطح شيب داري مانند سينه كش تپّه ها يا سينه كش بانه ها كه رو به آفتاب باشد پهن مي كردند تا خشك شده و تبديل به كشمش يا يِمِش(خشكيدة انگور هاي غير از كشمش و عسگري ) شوند .اين گونه جاهارا كه انگور در آنها پهن شده بود برگاه مي گفتند.
🎋 شاعر : #استاد_عظیم_سرودلیر
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
📌فامنین_گرام
🆔 @Famenin_Gram
🌹
🌟
💙
🌿💐
💞🌻❣
💥 🍃💜🌸💛🌸🌹💚
68bdff8046639c2e85d9144e8fd6079b33fc921a.mp3
زمان:
حجم:
713.9K
🔷 #قیزیل_داغلار قسمت 23
🌀 سراینده : #استاد_عظیم_سرودلیر
┄┅┅❅ 🇯🇴🇮🇳 ❅┅┅┄
🌐 کانال فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌺 @Famenin_Gram 🍃🌺🍃