eitaa logo
فاصله تا خدا
3.3هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط جهت ارسال مطالب، نظرات،پیشنهادات و یا تمایل به همکاری به آدرسهای زیر پیام دهید 💠خادمین کانال: @zeraati5474 @Gholizade آدرس پیام رسان ها 👇 http://zil.ink/faseletakhoda
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت بهترین کادوی تولدش بود 🔹شهید حسین طاهریان خیلی پسر آرام و ساکتی بود؛ قرار بود بعد از آخرین ماموریت به مرخصی برود و تولد بیست سالگیش را جشن بگیرد، ولی با شهادتش بهترین کادوی تولد را به خانوادش هدیه داد. 🔹حسین طاهریان همزمان با تحصیل در کار کشاورزی کمک خرج خانواده بود. او عازم خدمت مقدس سربازی شد و به هنگ مرزی میرجاوه انتقال یافت و مشغول خدمت شد. کار در این پاسگاه مرزی رنج‌ها و سختی‌های فراوانی به همراه داشت. اما روحیه حماسی و وطن دوستی در وجودش تمام این دشواری‌ها را بر او آسان نمود. کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
هدیه‌ای برای روز مادر 🔹شهید صادق خدادادی یک سال قبل از شهادتش برای روز مادر حقوق سربازیش را برای او واریز کرد و گفت: این کادوی روز مادر هدیه من برای تو است. 🔹یکی از همرزمان شهید خدادای می‌گوید: "مدت‌ها بعد که از چنگال تروریست‌ها نجات پیدا کردم شنیدم که پدر صادق از داغ شهادت فرزندش سکته کرده و از دنیا رفته است. همان پدری که صادق همیشه به یادش بود و می‌گفت شیمیایی بوده و زمین گیر شده است. 🔹صادق خدادادی آخرین باری که به مرخصی آمده بود، قبل از رفتنش به زاهدان، چند عکس گرفته و به دوستش داده بود و از او خواسته بود که پس از شهادتش یک کلیپ بسازد. کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
🔸شهید جوانی که به فکر کودکان کار بود 🔹شهید معین بیانی از اتوبوس پایین آمد و از ترمینال میرجاوه خارج شد؛ او به‌طرف دختربچه‌های دستفروش رفت و صدایشان کرد. سه تایشان دویدند و جعبه آدامس‌هایشان را جلوی او گرفتند. آقا تو رو خدا بخر؛ همیشه همین را می‌گفتند. 🔹 معین بیانی دفعه قبل از بچه‌ها پرسیده بود: مگه شما عروسک و اسباب بازی ندارین؟ و همزمان با نگاه متعجب آنها مواجه شده بود. همان وقت تصمیم گرفت از مرخصی که برگردد کاری برای آن کودکان معصوم و فقیر انجام بدهد و حالا برگشته بود. 🔹او کیسه نایلونی را بالا گرفت و گفت: بچه‌ها عمو معین براتون یه هدیه خریده. بچه‌ها جعبه‌ها را پایین بردند و با خوشحالی به دست جوان سرباز چشم دوختند. معین عروسک‌ها را از توی نایلون بیرون آورد و به هر کدامشان یکی داد. صورتشان بین حس تعجب و خوشحالی مانده بود. به هم نگاه می کردند و با جیغ و خنده عروسک‌ها را دور سرشان می‎چرخاندند و می‌پریدند بالا. برای معین شنیدن این خنده‌ها از هر چیزی دلنشین تر بود... کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
🔸هلهله عشق ! 🔹شهید ابوالفضل غلام‌پور ویرانی، علاقه زیادی به ورزش داشت. در رشته‌های فوتبال، دوومیدانی و کوهنوردی به‌صورت حرفه‌ای فعال بود که با تمرینات و تلاش فراوان توانسته بود تعداد زیادی مدال در رشته دوومیدانی کسب کند. 🔹سه برادر و خواهرش جلوی خانه ایستادند تا در آخرین وداع به برادر خوشامد بگویند. خواهرش نقل می‌پاشید و می‌گفت: دامادی برادرم است، به خانه خوش آمدی. برادرش هم می‌گفت: ابوالفضل جان! چه کار خوبی کرده‌ای که به تو مرخصی تشویقی داده‌اند و به خانه آمده‌ای و از اینجا به بهشت می‌روی. 🔹به روایت چند تن از دوستان ابوالفضل برخی سربازان به‌خاطر ترسیدن، از نگهبانی در برجک‌ها اکراه می‌کنند که شهید با فداکاری و شجاعت به جای آن‌ها در محل نگهبانی حاضر می‌شود. حدود ۶ روز نگهبان برجک بود که نهایت در درگیری با اشرار به شهادت رسید. کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
سبک زندگی اخلاقی شهید مهران اقرع 🔹از اعزام شهید مهران اقرع به منطقه مرزی هفت ماه می‌گذشت و دوستانش تصمیم گرفته بودند تا مکان خدمت مهران را تغییر دهند ولی او مخالفت کرد و به دوستانش خبر داد: " اینجا به من احتیاج دارند و جای من همین جاست." 🔹یکی از اقدامات ارزشمند مهران اقرع برگزاری نماز در پایگاه‌های مرزی بود. فضایل شهید برگوار باعث شده بود که الهام بخش دیگران نیز باشند وآن ها را برای خودسازی آماده کنند. مهران بین نمازها برای همکاران درمورد احکام، معصومین و احادیث صحبت می کردند و تأثیر غیرقابل تصور آن شهیدبزرگوار خبر از خودسازی و تقوای الهی ایشان می داد. کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
عاقبت عشق به امیرالمومنین(ع) 🔹شهید محمدحسین دانشمندی ارادت ویژه‌ای به امیرالمومنین (ع) داشت و اعتقاد قلبی داشت که شیعه حضرت علی (ع) در آتش جهنم جایی ندارد و به جرم همین عشق به مولا اشرار او را در حال انجام وظیفه به رگبار گلوله بستند و شهیدش کردند. 🔹همسر شهید دانشمندی به لحظه رسیدن خبر شهادت همسرش اشاره کرد و می‌گوید: " با ایشان عهد کرده بودم که هرجا رفت همراهش باشم. روز آخری که قرار بود به ماموریت برود پیراهنی که شب خواستگاری پوشیده بود را تن کرد و فروشگاه رفت و چند کیسه برنج خرید، وفتی پرسیدم برنج برای چه خریدی گفت لازم می‌شود و مقدار زیادی پول نقد به من داد. بچه‌ها را بوسید و به پسرم متین گفت تو مرد بزرگی شدی و مرد خانه برای مادر و برادرت باش. صدای بسته شدن در و خروجش از پارکینگ غوغایی در دلم ایجاد کرد. به من الهام شد محمدحسینم دیگر برنمی‌گردد." کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
شهید مهدی اسماعیل‌زاده 🔹همسرش در ادامه خاطراتش بیان می‌کند: " یکروز در خانه نشسته بودیم که گوشی موبایلش زنگ خورد . با اکراه به صفحه نمایش گوشی نگاه کرد و گفت : « ای وای ، دوباره این زنگ زد » . دیده بودم که گاهی اوقات بعضی از شماره ها را جواب نمی دهد . پرسیدم : «کیه مگه ؟ . چی کار داره ؟» می خواد یه ماشین به من بده با تعجب پرسیدم : «ماشین ؟» مهدی که تعجب ام را دید گفت : « قاچاق گازوئیل رد می کنه . می دونه فردا لب مرز هستم از من خواسته که چشم پوشی کنم و بذارم رد شه بره . می گه در عوضش یه ماشین به شما می دم» . این را گفت و گوشی را جواب داد :برادرِ من ! من اهل این کار نیستم، لقمه حروم سر سفره زن و بچه ام نمیارم . شما هم دیگه به من زنگ نزن... کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
🔸زندگی‌نامه شهیدی که شرافتمند زندگی کرد . 🔹مادر حذیفه شرافتمند با یادآوری خاطرات پسرش می‌گوید: " حذیفه پسر آخری‌ام بود. محبت مادر و فرزندی مان زبان زد شده بود . وقتی به خدمت سربازی رفت دوری اش برایم سخت تر از بقیه پسرهایم شد ولی او خیلی مهربان بود و سعی می کرد هر طور شده به من محبت کند . از حقوق ناچیزی که می گرفت مبلغی را کنار می گذاشت و برای دوا و دکتر من می فرستاد. 🔹حذیفه شرافتمند با این که سن و سال زیادی نداشت ولی حواسش به خانواده و شرایط اقتصادی‌شان بود . از کار مکانیکی اش مقداری پول پس انداز کرده بود . اول مهر که شد برای خواهر کوچکترش کیف و کفش و لباس گرفت که جلوی دوستانش خجالت نکشد. کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
نگاهی کوتاه به زندگینامه شهید مرزبانی 🔹شهید مرتضی سپاهی اردغان اوقات فراغتش را در کنار تحصیلش به پدرش در کار کشاورزی کمک می نمود.از خصوصیات اخلاقی او خوش اخلاقی و تواضع و خوش برخوردی او بود. 🔹شهید در سال ۱۳۸۰ به خدمت سربازی اعزام شد و ۱۶ ماه در آنجا خدمت کرد. او در حین خدمت از ناحیه پا زخمی شده بود و هنگامی که به مرخصی آمد به خانواده اطلاعی نداده بود. 🔹 نحوه شهادت شهید مرتضی این گونه بود که با دوستش نوبت کشیکشان نبوده و به جای دوستشان می رود و اشرار مخفیانه حمله کرده بودند تا اینکه به سبب درگیری با اشرار در اثر اثابت گلوله به ناحیه قلب به درجه رفیع شهادت نائل شد. کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
شهید برات عطایی سلجوقی 🔹شهيد برات عطایی سلجوقي به سبب تعدد جمعیت و تنگدستی خانواده، توفيق کسب تحصیل نيافت و برای كمك به والدين خود از همان كودكي مشغول به كار شد. 🔹شهید عطایی سلجوقي به اخلاقي نیکو و برخورد پسندیده آراسته بود. بر انجام فرائض دینی همت مي‌ورزيد و در مراسم مذهبی و ملي مخصوصاً خدمت به عزاداران حسيني پيش‌قدم بود. 🔹همرزمان اين شهيد بزرگوار، هرگز عطوفت و مهرباني وي در خوشايند‌سازي محيط خدمت مرزداران در مناطق محروم مرزي را از ياد نخواهند برد. کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
🔸گذشت و ایثار سن و سال نمی‌شناسد 🔹خانواده شهید جواد ترقی اوغاز اوضاع زندگی‌شان مناسب نبود و دستشان تنگ بود. او شرایط خانواده را خوب می‌فهمید.هیچگاه از سختی کار یا خدمت نزد پدر و مادرش شکایتی نمی‌کرد تا نکند دلشان به رنج آید، و مشکلاتش را یک تنه و مردانه رفع و رجوع می‌کرد. هیچ‌وقت طلب پول نمی‌کرد که پدر کارگرش شرمنده شود. 🔹 جواد ترقی اوغاز در دوران سربازی هم خودش کار می‌کرد که از پس هزینه‌هایش برآید. ایام مرخصی می‌ماند در پادگان که برای هزینة رفت‌وآمدش به خانواده‌اش فشار نیاید. 🔹قبل از عید نوروز خانواده‌اش با پس‌انداز و به سختی برای جواد لباس نو خریدند. جواد گفت:" من این لباس رو نمی‌پوشم." گفتند: "چرا؟ تو که لباس عید نداری!" سرش را انداخت پایین و گفت: "پسر همسایه نه بابا داره، نه لباس عید. من چطور این لباس رو بپوشم؟" کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
🔸خوابی که سریع تعبیر شد 🔹شهید وحید حسین‌زاده خواب شهادتش را دیده بود و برای مادر و خواهرانش تعریف کرد. او به مادرش گفت:«من خواب دیدم شهید شدم. من رو آوردن فرودگاه مشهد. عکسم رو ‏زدن به هواپیما و گذاشته بودن توی تابوت. مامان، وقتی که من رو آوردن ‏بیرون، خیلی تو برای من گریه ‏کردی.» 🔹هرچیزی که در خواب دیده بود، عیناً اتفاق افتاد. همان‌طور که وحید حسین‌زاده برای شهادتش گفته بود، با هواپیما آورده بودنش و عکسش را به هواپیما چسبانده بودند. نحوه ی پایین آوردن از هواپیما و جمعیت زیادی که جمع شده بودند، بدون هیچ تفاوتی رخ داد. خواهرانش می‌گفتند که از بس خوب بود، خواب شهادت و تشییع خودش را دیده بود. کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com
مرزبانی که روز تولدش به خاک سپرده شد 🔹خواهر شهید حسن ارحمی با یادآوری خاطرات برادرش می‌گوید: " با این که هفت سال از من کوچکتر بود ولی مثل یک مرد مراقبم بود. حسن در یک هتل کار می کرد و من برای درس خواندن به حوزه علمیه مشهد آمده بودم. یکروز مبلغی را به من هدیه داد تا با آن کتاب و کفش بخرم. 🔹پدرش بیماری قلبی گرفته بود و نمی‌توانست مثل قبل کار کند. حسن از تعطیلی مدرسه‌ها استفاده کرد و برای این که روی پای خودش بایستد رفت مشهد. در آنجا توی یک رستوران کارگری می‌کرد. با همان دستمزد ناچیز ، پدر و مادرش را به زیارت برد. 🔹حسن ارحمی در آستانه بیست سالگی بود روز خاکسپاریش دقیقا با روز تولدش یکی شد و در آن روز به خاک سپرده شد. آخرین جمله از صحبت های شهید ارحمی که دوستانش از وی نقل می کنند: " یک روز خدمت در مرزبانی برابر با کل خدمت در سایر ارگان‌ها است." کانال فاصله تا خدا @Faseletakhoda www.Faseletakhoda.com