✋
پروژه نفوذ از ظریف آغاز شد
🔸ظریف، فریب هتلگردی و پذیرایی عالی آمریکاییها را خورد.
🔺بهشتی، مشاور و عضو شورای مدیریتخانه مردم اروپا در بروکسل:
🔹در برابر دیپلماسی ترس غربیها، ایران قدرت هستهای را در اختیار دارد. غربیها در این نبرد میخواهند ایران تسلیم شود؛ این توانمندی ارزش زیادی دارد و اگر آن را کنار بگذارد، دشمن ایران را شکست میدهد.
🔹 متأسفانه توان هستهای ایرانیها در سالهای اخیر به گرو غرب درآمده است و بهطور کلی برخیها به آن دامن زدهاند. وقتی شهید محسن فخریزاده، دانشمند هستهای و دفاعی ایران را در تهران ترور میکنند چه معنایی میتواند داشته باشد؟ نشان میدهد جاسوسها تا بیخ گوش ما نفوذ کردهاند.
🔹این نفوذ از شخص محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه سابق کشورمان که دوست من نیز هست آغاز میشود؛ بارها در مصاحبههایم گفتهام و هشدار دادهام ولی گوش شنوایی نیست.
🔹 در دولت قبلی در تماس تلفنی، ارتباط غیرمستقیم با ظریف و حتی ایمیلی که به وی زدم، سفارش کردم به آمریکا اعتماد نشود. من هرگز ظریف را ندیدم حتی زمانی که آمریکا بود؛ ولی هشدار دادم مراقب آمریکاییها باشد، ماجرای لبنان را برایش فرستادم و در مصاحبههایم گفتم که آمریکا، فرانسه و انگلیس در مذاکرات با ایران حقه میزنند.
🔹مذاکره با آمریکا در هیچ جایی محلی از اعراب ندارد و آنها دستان چدنی خود را با روکشی از مخمل پوشاندهاند؛ بسیار عالی از شما پذیرایی میکنند، شما را در هتلهای لسآنجلس میگردانند، فیلمبرداری میکنند و تمام هدفشان این است که ایرانیها را بازی بدهند و متأسفانه دستگاه دیپلماسی ایران در دولت گذشته فریب این بازی را خورد.
🔹 آنها توانمندی هستهای ایران را تضعیف کردند، برای ترور دانشمندان هستهای ایران نفوذی گماردند و با رفتارهایشان و عوامل جاسوسی در کشور، ساختار اطلاعاتی ایران را به چالش کشیدند.
🔹ظریف بازی خورد. اینها را تعمدی نمیدانم. او با توجه به سالها زندگی در غرب، نگاه سادهاندیشانه به اروپا دارد. وقتی شما آنجا زندگی میکنید بعد از سالها نوعی تفکر اعتمادی بهوجود میآید. البته معتقدم تفکرات حاکم بر حسن روحانی به تبلور حُسن اعتماد به غرب در ظریف نقش مؤثری داشت.
#نفوذ
@fatemi_ar
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋
بایکوت شهید علیلندی توسط گروهک منافقین و مسیح علی نژاد
🔸 وقتی کسانی که تلاش دارند قهرمان ملی تقلبی به مردم ایران قالب کنند، قهرمان ملی ایرانیان را بایکوت رسانه ای می کنند!
@fatemi_ar
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹#قِسمَت_شَصت_و_شِشُم🌺
و میدانست موبایلش 📱 دست عدنان مانده که خون غیرت در نگاهش پاشید، نفسهایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیدهام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم:«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم:«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امانت سپردی؟ بهخدا فقط یه قدم مونده بود...» از تصور تعرض عدنان ترسیدم،😰 زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم میکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید:«زخمی بود، داعشیها داشتن فرار میکردند و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم😭 و حیدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد:«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام)بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد:«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!» و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که عاشقانه ❤️ نجوا کردم:«عباس برامون یه نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه...»که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد:«هیچی نگو نرجس!» میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود،
لالههای دلتنگی را در نگاهش میدیدم و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود که یکی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب 😳 به من نگاه میکرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند.
#اِدامه_دارَد...🌸
@fatemi_ar
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹#قِسمَت_شَصت_و_هَفتُم🌺
ظاهراً از فرماندههان بودند که همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشکهایم 😢 را پاک میکردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یکی از فرماندهها را در آغوش کشید. مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیهای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد☺️:«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر رد نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرماندهای سینه سپر کرد:«حاج قاسم بود!»🌺
#اِدامه_دارَد...🌸
@fatemi_ar
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🖤 امروز سه شنبه
۶ مهر ۱۴۰۰
۲۱ صفر ۱۴۴۳
۲۸ سپتامبر ۲۰۲۱
#ذکر_روز: "یا اَرْحَمَ الرَّاحِمین"
ای مهربان ترین مهربانان
#حدیث_روز
🍀🏴 امام حسن مجتبی علیهالسلام :
عَـجِبْتُ لِمَنْ يَتَفَكَّـرُ فى مَـأْكُولِهِ كَيْـفَ لا يَتَفَـكَّـرُ فى مَعْـقُـولِهِ، فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ، وَ يُودِعُ صَدْرَهُ ما يُرْدِيهِ؛
در شگفتم از كسى كه درباره خوراكيهاى خود انديشه و تأمل مى كند وليكن درباره نيازمنديهاى فكرى و عقلى اش تأمل نمى كند، پرهيز مى كند از آنچه معده اش را اذيت مى نمايد و سينه و قلب خود را از پستترين چيزها پر مى كند.
بحارالانوار: ج۱، ص۲۱۸
🏴@fatemi_ar