eitaa logo
فاطمی
444 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
156 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۲۷ ارتباط با مدیر کانال 👈 @farezva
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 علمی پژوهشی با موضوع : انرژی هسته ای 💢 با محور : انرژی هسته ای چیست ؟ کاربردهای انرژی هسته ای ، خطرات احتمالی ، انرژی هسته ای در ایران و ... ♨️ فایل ارسالی بصورت word یا pdf باشد ✅ بهترین اثر چاپ شده و جهت مطالعه در اختیار دیگران قرار میگیرد ⌛️ مهلت ارسال آثار تا ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۰ 📩 ارسال آثار به آیدی @farezva در پیامرسان ایتا 🎁 جایزه ۱۵۰ هزار تومانی به بهترین اثر ارسالی 🆔 Eitaa.com/fatemi_ar
✍️ 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز ، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌مان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمی‌شد که تا فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانه‌ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر می‌زد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده‌اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. 💠 در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه‌هایم را گم می‌کردم تا مصطفی و مادرش نبینند و به‌خوبی می‌دیدند که مصطفی از قدمی عقب‌تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست :«این چند روز خیلی ضعیف شده، می‌خواید ببریمش دکتر؟» و ابوالفضل از حرارت پیشانی‌ام تب تنهایی‌ام را حس می‌کرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :«دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!» 💠 خانه‌ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و می‌دانست چه از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین‌زبانی ادامه داد :«از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من می‌برمش رو ببینه قلبش آروم شه!» نمی‌دانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته‌ام تا بام آمد. 💠 قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس می‌کردم گنبد حرم به رویم می‌خندد و (علیهاالسلام) نگاهم می‌کند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت می‌کردم و به‌خدا حرف‌هایم را می‌شنید، اشک‌هایم را می‌خرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را می‌دید که آهسته زمزمه کرد :«آروم شدی زینب جان؟» 💠 به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند :«این سه روز فقط (علیهاالسلام) می‌دونه من چی کشیدم!» و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد :«اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن رو پوشش می‌داده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.» 💠 محو نگاه سنگینش مانده بودم و او می‌دید این حرف‌ها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان می‌داد :«از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!» و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد :«از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» 💠 گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت می‌کرد :«همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از ! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت :«البته ردّ تو رو فقط از و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» 💠 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او می‌دید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد :«همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ، ولی نشد.» و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت :«از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» 💠 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»... ✍️نویسنده: @fatemi_ar
✍️ 💠 ساکت بودم و از نفس زدن‌هایم وحشتم را حس می‌کرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام (علیهاالسلام) خودش حمایتت می‌کنه!» صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم. 💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس می‌کردم به هوای من چه وحشتی را تحمل می‌کرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه‌اش بیشتر می‌شد و خط پیشانی‌اش عمیق‌تر. دوباره طنین سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بی‌اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه‌ای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟» 💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من می‌تپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم می‌لرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوش‌خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است. 💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست افتاده و آن‌ها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند. از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش می‌کردند از شهر فرار کنند و شهرک‌های اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود. 💠 محله‌های مختلف هر روز از موج انفجار می‌لرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم (علیهاالسلام) جذب گروه‌های مقاومت مردمی زینبیه شده بود. دو ماه از اقامت‌مان در می‌گذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهایی‌ام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمی‌گشتند و نگاه مصطفی پشت پرده‌ای از خستگی هر شب گرم‌تر به رویم سلام می‌کرد. 💠 شب عید مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی ساده‌ای پخته بود تا در تب شب‌های ملتهب زینبیه، خنکای عید حال‌مان را خوش کند. در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش می‌خندید و بی‌مقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمی‌خوای خواهرت رو بدی؟» 💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و می‌خواهد دلم را غرق کند که سراسیمه پا پس کشیدم. ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!» 💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم می‌خواهد راه گلویم را باز کند که با عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمی‌زد. گونه‌های مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبان‌ماه، از کنار گوشش عرق می‌رفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!» 💠 موج مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم می‌کوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟» و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بی‌کلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط می‌کنه کار دست خودش و ما نمیده!» 💠 کم‌کم داشتم باور می‌کردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من می‌خوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!» بیش از یک سال در یک خانه از تا با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم می‌لرزید. 💠 دلم می‌خواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو می‌کرد. ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خنده‌اش را پشت بهانه‌ای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمی‌گردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار می‌خواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»... ✍️نویسنده: @fatemi_ar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محرمانه‌ها 1⃣ سخنان جنجالی نماینده مجلس که امروز بازتاب زیادی در شبکه‌های اجتماعی داشت روح الله حضرت پور، نماینده ارومیه: مردم از سیاست خارجی تنش زا کلافه هستند. ناقدان سیاست خارجی مورد هجمه قرار می گیرند و این مردم را خشمگین کرده است. باید به مردم برگردیم و طبق خواست های آنان عمل کنیم که صدای آنها شنیده نمی شود. تصمیمات حکومت با خواست مردم تعارض دارد. مسئولان از سر شکم سیری به مسائل نگاه می کنند. باید از مردم عذرخواهی کنیم. چرا در دوران رئیسی صدا و سیما از دلار ۲۸ هزار تومانی، گرانی های افسارگسیخته، بازار بورس، داماد سالاری و خویشاوند سالاری، و....سخن نمی گوید. به داد مردم برسید. آمار خروج نخبگان و ثروت از کشور فاجعه است. با عزت ایران و ایرانیان چه کرده ایم که مردم این گونه واکنش نشان می دهند. مردم اعتمادی به مسئولان ندارند، چون هر چه می گویند خلافش عمل می کنند. تنها سرطان و گرد و غبار و کرونا نصیب مردم شده است. دامداران را نابود کرده اید؟ به دنبال سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم و محدود کردن اینترنت هستیم . 2⃣ خودسوزی یک مرد مقابل اداره کار اراک یک مرد در مقابل اداره کار اراک دست به خودسوزی زد. گفته می‌شود این اقدام به دلیل به رای صادره در پرونده اختلافی او با کارفرما صورت گرفته است. براساس شنیده‌ها، او به رای صادره توسط هیات‌های حل اختلاف اداره کار اعتراض داشته است. همچنین گفته می‌شود این فرد، در بیمارستان جان خود را از دست داده است./ایلنا 3⃣ کشف و ثبت جهانی گونه‌ی جدید ماهی به نام «علی دایی» در قالب یک تیم تحقیقاتی ایرانی و آلمانی و به سرپرستی عضو هیئت علمی دانشگاه گیلان، گونه جدید ماهی کشف و ثبت جهانی شد و به نام علی دایی افتخار فوتبال ایران نامگذاری شد عضو هیئت علمی گروه شیلات دانشکده منابع طبیعی دانشگاه گیلان: با عنایت به پراکنش این ماهیان در رودخانه های استان های غربی و جنوب غربی کشور، نام علمی یک گونه از این ماهیان که در رودخانه سیمره زیست می کند، به پاس فعالیت های انسان‌دوستانه و میهن‌پرستانه فوتبالیست و مربی پرآوازه ایران بعد از زلزله کرمانشاه به افتخار وی کتفیش علی دایی(Glyptothorax alidaeii) نامگذاری شده است. 4⃣ رای «منفی» کمیسیون آموزش مجلس به وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش رئیس کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری مجلس: این کمیسیون به برنامه‌های ارائه شده از سوی آقای فیاضی رای مثبت نداد و گزارش رای‌گیری امروز کمیسیون آموزش در جلسه صحن علنی روز سه‌شنبه (۲۵ آبان) قرائت خواهد شد./ایرنا 5⃣ قدردانی ویژه رهبری از پیمان جبلی بابت مدیریت بحران حمله سایبری به سامانه کارت سوخت شنیده شده است اخیرا پیمان جبلی با حضور در دفتر رهبری ضمن ارائه گزارشی از وضعیت سازمان صداوسیما و برنامه‌های تحولی پیش رو، رهبری از وی بابت پوشش ویژه و مدبرانه موضوع هک سامانه کارت سوخت تشکر ویژه و تقدیر کرده‌اند. در حاشیه این دیدار نیز نکاتی پیرامون رویکرد‌های جدید خبری و تحول در سازمان صداوسیما مطرح شده است که نشان از پیگیری ویژه ایشان درباره ثمربخش شدن برنامه تحولی در دوران جدید سازمان است. 6⃣ اف‌بی‌آی هک شد هکری با نفوذ در سرور اف بی آی هزاران ایمیل از حساب رسمی این سازمان را افراد مختلف ارسال کرده و در آن هشدار داد که تحت حمله سایبری هستند. ظاهرا بیش از ١٠ هزار ایمیل ارسال شده است./توییت پرس @fatemi_ar
خیراندیش: مردم واکسن کرونا بزنن 🔸استاد طب سنتی به فارس گفته و واکسنش طبع سردی دارن، افرادی که دارای زمینه بیماری‌های سرد هستن، باید با انجام حجامت و خوردن غذا با طبع گرم اونو جبران کنن. یعنی باید واکسن رو تزریق کنن و در کنارش حجامت انجام بدن. تزریق واکسن به کودکان زیانی نمی‌رسونه. 🔸خیراندیش در پاسخ به این سوال که «آیا با توجه به سردی هوا انجام حجامت ایرادی نداره؟»، گفته ماه سردی که حجامت کردن ممنوعه دی هست، که حجامت عمومی ممنوعه، اما حجامت اضطراری ممنوع نیست. @fatemi_ar
بر خلاف اسحاق جهانگیری 🔸 معاون اول رئیس‌جمهور اینبار «بدون کفش» به چادر زلزله زدگان رفت 🔺محمد مخبر یکشنبه شب در پی زمین لرزه ۶ و چهار دهم، ۶ و سه دهم ریشتری و با دستور رییس جمهوری شبانه با حضور در هرمزگان از مناطق زلزله زده در بخش فین شهرستان بندرعباس بازدید کرد. 🔹معاون اول رئیس جمهور تا ساعت ۴ بامداد پس از حضور در مناطق زلزله زده گیشان و آبشیرین، به همراه وزرای بهداشت و نیرو، از محل اسکان اضطراری مردم در ورزشگاه شهدای خلیج فارس و بیمارستان شهید محمدی بندرعباس بازدید کرد. 🔹همچنین معاون اول رئیس جمهور با حضور در چادر زلزله زدگان بدون واسطه و رودر رو به گفتگو با مردم پرداخت. @fatemi_ar
رهبر انقلاب: در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند 📝 رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، كتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. 📚 همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 📚بايد پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‌هاى كوچک بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. 📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبل‌هاى مختلف و پرده و...، به كتاب اهميّت بدهند. 📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ 📖 انتشار به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی و کتابدار @fatemi_ar
💌 علامه طباطبایی: اعتبارات دنیا نوعاً وفا نمی‌کند و اگر هم وفا بکند تا دم قبر است و بعد از آن ماییم و ابد ما! ما ابد در پیش داریم، هستیم که هستیم ... 🔸انتشار به مناسبت ۲۴ آبان، سالروز بزرگداشت علامه طباطبایی @fatemi_ar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبرهای چندخطی 🔴 فوت ۱۰۵ بیمار کووید-۱۹ در شبانه روز گذشته، مبتلایان جدید ۷۴۹۴ نفر 🔸استاد طب سنتی: افرادی که دارای زمینه بیماری‌های سرد هستند، باید واکسن را تزریق کرده و در کنار آن حجامت را انجام دهند. تزریق واکسن به کودکان نیز زیانی نمی‌رساند. 🔸واکسیناسیون ۹۴ درصد کارمندان دولت کارمندانی که مصوبات را رعایت نکنند جریمه می‌شوند 🔸 رئیس جمهور اواخر هفته جاری به استان زنجان سفر ‌می‌کند 🔸زلزله استان هرمزگان ۹۸ مصدوم داشته است که ۹۳ نفر از آنان نتیجه ترس و استرس بوده و ترخیص شده‌اند. سه هزار واحد مسکونی آسیب دیده است . 🔸زمان ثبت‌نام در نهضت ملی مسکن تا ۱۵ آذرماه تمدید شد. 🔸وام تحصیلی دانشجویان متاهل دو برابر شد 🔸 عرضه اینترنتی تخم مرغ در سراسر کشور با قیمت مصوب هر شانه ۴۳ هزار تومان که ظرف ۲۴ ساعت پس از خرید کالا تحویل مصرف کننده می‌شود‌ 🔸خاندوزی: بانک‌ها فهرست ابر بدهکاران را در سایت خود منتشر کنند 🔸رای «منفی» کمیسیون آموزش مجلس به وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش 🔸رئیس کمیسیون حقوقی مجلس: شرط بندی روی موشک اشکالی ندارد. شرط بندی در شمشیر بازی، سوارکاری اعم از شتر سواری، قاطر سواری مشکلی ندارد. شرط بندی روی هرچیزی که سیستم دفاعی ما را تقویت کند اشکالی ندارد. 🔸 شاخص کل بورس امروز ۲۶ هزار و ۱۷۴ واحد افت کرد و به عدد یک میلیون ۴۱۶ هزار واحد رسید. 🔸سکه بهار آزادی ۱۲میلیون و ۳۵۰ هزارتومان، امامی ۱۲میلیون و ۵۵۰ هزارتومان، گرم طلای ۱۸عیار ۱میلیون و ۲۵۷ هزارتومان، دلار ۲۸ هزار و ۲۸۰ تومان 🔸کشف و ثبت جهانی گونه‌ی جدید ماهی به نام «علی دایی» در قالب یک تیم تحقیقاتی ایرانی و آلمانی، این ماهیان در رودخانه های استان های غربی و جنوب غربی کشور، زیست می کنند. 🔸علی بهادری جهرمی سخنگوی دولت شد 🔸 واکنش خطیب زاده به آزادسازی ۳.۵ میلیارد از پول‌های بلوکه شده ایران؛ در شرایط تحریمی اطلاعات ریز به کسی نمی‌دهیم. 🔸اردوغان در آینده نزدیک به ایران سفر می‌کند 🔸وزیر خارجه ترکیه با اشاره به شعر «خانه دوست کجاست» اثر سهراب سپهری گفت: همواره خانه دوست را در تهران دیدم 🔸کاخ‌سفید: تورم آمریکا تقصیر کروناست نه بایدن ، نرخ تورم در آمریکا طی هفته جاری، به بالاترین میزان در ۳۰ سال گذشته رسیده است. 🔸 مکرون رنگ پرچم فرانسه را تغییر داد و رنگ آبی تیره‌تر از قبل شده است که ارتباط مجدد پرچم کنونی با پرچم ۱۷۹۳ به عنوان نماد انقلاب فرانسه بوده است. 🔸امتیاز هتل بین‌المللی «ترامپ» در واشنگتن به قیمت ۳۷۵ میلیون دلار به یک شرکت واگذار می‌شود. این هتل ۲۶۳ اتاقی از ۲۰۱۶ تا تابستان ۲۰۲۰ حدود ۷۱ میلیون دلار زیان به ثبت رسانده است. ⚽️ درخواست غرامت از قطر در آستانه جام جهانی/ دلیل: معاینه اجباری زنان در فرودگاه @fatemi_ar
🏴 یا فاطمة اشفعی‌لنا فی‌الجنة ▪️شهادت خانم حضرت فاطمه معصومه(سلام‌الله علیها) رو محضر حضرت ولی عصر(عجل‌الله) و ولی نعمتمان حضرت رضا(ع) تسلیت عرض می‌کنیم. 📖 السلام عليكِ يا بنتَ رسول‌الله السلام عليكِ يا بنتَ فاطمةَ و خديجةَ السلام عليكِ يا بنتَ أميرالمؤمنين السلام عليكِ يا بنت‌الحسن و الحسينِ السلام عليكِ يا بنتَ وليِّ اللهِ السلام عليكِ يا أختَ وليِّ‌اللهِ السلام عليكِ يا عَمَّةَ وليِّ اللهِ السلام عليكِ يا بنتَ موسي بن جعفرٍ و رحمةُ اللهِ و بركاته. @fatemi_ar
عظمت حضرت معصومه(س) در کلام و سیره علما 🏴 یا فاطمة‌اِشفعی لنا فی‌الجنة @fatemi_ar
🖤شهادت یا وفات حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) ◾️قبل از آن خوب است اجمالی بر حیات حضرت معصومه (سلام الله علیها) داشته باشیم. 🌹نام شريف آن بزرگوار فاطمه پدرش حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام) و مادرش نجمه خاتون است. آن حضرت اوّل ذي القعده سال 173هـ . ق در مدينه منوّره به دنيا آمد. و در سنّ28 سالگي در روز دهم يا دوازدهم ربيع الثاني سال 201هـ . ق در شهر قم از دنيا رفت[1] سپس به سوي قبرستان " بابلان" تشييع شدند و همان جا مدفون گشتند. 🔲 آهنگ سفر از مدینه به خراسان در سال 201 هـ . ق ، همراه عدّه اي از برادران خود براي ديدار برادر و تجديد عهد با امام زمان خويش راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي در آنجا عده اي از مخالفين اهل بيت(علیهم السلام) با مأموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت به نبرد و جنگ پرداختند كه عدّه اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز به شهادت رسيدند.[2] ◾️روشن است که علل مرگ می تواند گوناگون باشد اما نزد خداوند راه شهادت بهترین وپسندیده ترین راه است. و معلوم است که برای شهادت لازم نیست که حتما فردی با شمشیر در راه خداوند کشته شود بلکه حصول شهادت راه های گوناگون دارد که بنا به علل ذیل شهادت ظاهری این بانوی مطهره بعید نمیباشد. 🌹البته قبل از آن خوب است مستحضر باشیم که طبق حدیثی هر کس بر محبت آل محمد(صلی الله علیه وآله) بمیرد شهید وار مرده است و ایشان که در ملا اعلی نشاندار این محبت راستین هستند از قرب بالائی در وادی شهادت برخوردار هستند. 🔲علل اثبات شهادت ایشان ۱. غم و حزن بسيار ◾️حضرت معصومه (سلام الله علیها) از بچگی با برادر خودش امام رضا (علیه السلام) بسیار مانوس بود و پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام، یعنی حضرت رضا علیه السلام عهده دار امر تعلیم و  تربیت خواهراش شد و از طرفی این انس ایمانی از آن جهت بود که معرفت حضرتش به امام زمانش یک معرفت نورانی و کامل بود، لذا وقتی امام هشتم علیه السلام از مدینه به طرف خراسان بالاجبار کشانده شدند این فراق بر  حضرت معصومه (س)  خیلی سنگین گذشت. و هنگامی که در ساوه تمام برادران به شهادت رسیدند این داغ به اوج خود رسید و بر اثر شدّت تألمات بیمار گشت[4]  🌹حضرت در حالي كه از غم وحزن بسيار مريضه بود با احساس نا امني در شهر ساوه فرمود: مرا به شهر قم ببريد ، زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود:" شهر قم مركز شيعيان ما مي باشد"[5] ۲. مظالم حکومت ◾️از صفحات تاریخ روشن است که خلیفه عباسی مامون دشمن سرسخت اهلبیت(علیهم السلام) بودو به بهانه گوناگون بر دوستان اهلبیت(علیهم السلام) ظلم روا می داشت و امام رضا (علیه) را به شهادت رساندبر طبق این شواهد و بنا بر سیاست حاکم بر آن زمان امکان قوی هست که مامون  می خواست حضرت معصومه (سلام الله علیها) را از بین ببرد چون او از مقامات علمی و تبلیغی حضرت معصومه (سلام الله علیها) آگاه بود و می دانست که همراهی حضرت معصومه (سلام الله علیها) با امام رضا (علیه السلام) دولت او را نابود خواهد کرد بخاطر همین آمدن  حضرت معصومه (سلام الله علیها) با همراهانش؛ مامون را سخت در اضطراب فرو برد او نمی خواست این کاروان به امام رضا (ع) ملحق بشود به علت همین دستور داد تا در مسیر، مامورانش به کاروان حضرت حمله کنند. نتیجه: لذا بر مبنای این شواهد دست یافته و جریان ظلم بنی عباس که بسیاری از سادات را احاطه کرده بود و نوعا به کشتار آنها می انجامید شایسته است رفتن از دنیا را برای ایشان به شهادت تعبیر کنیم و بگوییم که ایشان شهیده شدند. 📚منابع: [1]  وسيله المعصوميّه, ص 65 به نقل از نزهه الابرار. [2]زندگاني حضرت معصومه , مهدي منصوري , ص 14 [3] درياي سخن , سقازاده تبريزي [4] ودیعه آل محمد صلی الله علیه و آله، ص 12
عادت‌هایی که احتمال ابتلا به دیابت را بالا میبرد ! ‌ ▫️صبحانه نخوردن ▫️پرخوری و چاقی شکم ▫️بی‌تحرکی و ورزش نکردن ▫️عدم دریافت نور کافی خورشید ▫️گرم کردن غذا در ظروف پلاستیکی ▫️رژیم غذایی با پروبیوتیک کم ▫️شب بیداری‌های طولانی مدت ▫️کمبود مصرف کافئین
✍️ 💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد :«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا می‌خوای بیای؟» از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بی‌صدایم مقاومت مصطفی را شکست که بی‌هیچ حرفی سر جایش نشست و می‌دیدم زیر پرده‌ای از خنده، نگاهش می‌درخشد و به‌نرمی می‌لرزد. 💠 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به‌زحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت. باران به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد :«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح می‌کردم.» 💠 و من از همان سحر منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید :«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.» نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمشبخش صدایش جانم را نوازش داد :«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، می‌تونید تا آخر عمر بهم کنید؟» 💠 طعم به کام دلم به‌قدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لب‌هایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت. در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر در زینبیه عقد کردیم. 💠 کنارم که نشست گرمای شانه‌هایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین را خرج کرد :«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!» از حرارت لمس احساسش، گرمای در تمام رگ‌هایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربه‌ای شیشه‌های اتاق را در هم شکست. 💠 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانه‌هایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم. بدن‌مان بین پایه‌های صندلی و میز شیشه‌ای سفره مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس می‌لرزید و همچنان رگبار به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره می‌خورد. 💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد را می‌شنیدم :«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم می‌کرد :«زینب حالت خوبه؟» زبانم به سقف دهانم چسبیده و او می‌خواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود و شانه‌هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید. 💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجره‌های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را می‌کوبید که جیغم در گلو خفه شد. مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر گوشه یکی از اتا‌ق‌ها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید. 💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی هراسان دنبال اسلحه‌ای می‌گشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :«این بی‌شرف‌ها دارن با و دوشکا می‌زنن، ما با کلت چی‌کار می‌خوایم بکنیم؟» روحانی مسئول دفتر تلاش می‌کرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجره‌های دفتر را به رگبار بسته بودند. 💠 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنه‌ای دید که لب‌هایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟» من نمی‌دانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری عادت شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند :«می‌خوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!» 💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشی‌گری ناگهانی‌شان را تحلیل کرد :«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم ایران می‌بینن! دستشون به نمی‌رسه، دفترش رو می‌کوبن!» سرسام مسلسل‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد، می‌ترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم می‌لرزیدم. 💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونه‌های مصطفی از همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش می‌چرخید. از صحبت‌های درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خوانده‌اند که یکی‌شان با تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمی‌تونیم کنیم!»... ✍️نویسنده: @fatemi_ar
✍️ 💠 مرد میانسالی از کارمندان دفتر، گوشی را از دستش کشید و حرفی زد که دنیا روی سرم شد :«یا اینجا همه‌مون رو سر می‌برن یا می‌کنن! یه کاری کنید!» دستم در دست مادر مصطفی لرزید و نه تنها دستم که تمام تنم تکان خورد و حال مصطفی را به‌هم ریخت که رو به همان مرد نهیب زد :«نمی‌بینی زن و مادرم چه حالی دارن؟ چرا بیشتر تن‌شون رو می‌لرزونی؟» 💠 ابوالفضل تلاش می‌کرد با موبایلش با کسی تماس بگیرد و کارمند دفتر اختیار از دستش رفته بود که در برابر نهیب مصطفی گوشی را سر جایش کوبید و فریاد کشید :«فکر می‌کنی سه ماه پیش چجوری ۴۸ تا زائر رو تو مسیر زینبیه دزدیدن؟ هنوزم هیچکس ازشون خبر نداره!» ابوالفضل موبایل را از کنار گوشش پایین آورد و بی‌توجه به ترسی که به دل این مرد افتاده بود، رو به مصطفی صدا رساند :«بچه‌ها تا سر خیابون رسیدن، ولی میگن جلوتر نمی‌تونن بیان، با تک تیرانداز میزنن.» 💠 مصطفی از حال خرابم انگار تب کرده بود که کتش را از تنش بیرون کشید و روی صندی انداخت، چند قدم بین اتاق رژه رفت و ابوالفضل ردّ تیرها را با نگاهش زده بود که مردّد نتیجه گرفت :«بنظرم طبقه سوم همین خونه روبرویی هستن.» و مصطفی فکرش را خوانده بود که در جا ایستاد، به سمتش چرخید و سینه سپر کرد :«اگه یه آرپی‌جی باشه، خودم می‌زنم!» 💠 انگار مچ دستان در آستین تنگ پیراهن گیر افتاده بود که هر دو دکمه سردست را با هم باز کرد و تنها یک جمله گفت :«من میرم آرپی‌جی رو ازشون بگیرم.» روحانی دفتر محو مصطفی مانده و دل من و مادرش از نفس افتاد که جوانی از کارمندان ناامیدانه نظر داد :«در ساختمون رو باز کنی، تک تیرانداز می‌زنه!» 💠 و ابوالفضل موافق رفتن بود که به سمت همان جوان رفت و محکم حرف زد :«شما کلتت رو بده من پوشش میدم!» تیرها مثل تگرگ به قاب فلزی پنجره‌ها و دیوار ساختمان می‌خورد و این رگبار گلوله هرلحظه شدیدتر می‌شد که جوان اسلحه را کف دست ابوالفضل قرار داد. 💠 مصطفی با گام‌های بلندش تا پشت در رفت و طنین طپش قلب عاشقم را می‌شنید که به سمتم چرخید، آسمان چشمان روشنش از ستاره باران شده بود و با همان ستاره‌ها به رویم چشمک می‌زد. تنها به اندازه یک نفس نگاهم کرد و ندید نفسم برایش به شماره افتاده که از در بیرون رفت و دلم را با خودش برد. یک اسلحه برای ابوالفضل کم بود که به سمت نفر بعدی رفت و او بی‌آنکه تقاضا کند، کلتش را تحویل داد. 💠 دلم را مصطفی با خودش برده و دیگر با دلی که برایم نمانده بود برای ابوالفضل بال بال می‌زدم که او هم از دست چشمانم رفت. پوشیده در پیراهن و شال سپیدم همانجا پای دیوار زانو زدم و نمی‌خواستم مقابل اینهمه غریبه گریه کنم که اشک‌هایم همه می‌شد و در گلو می‌ریخت، چند دقیقه بیشتر از مَحرم شدن‌مان نگذشته و دامادم به رفته بود. 💠 کتش هنوز مقابل چشمانم مانده و عطر شیرین لباسش در تمام اتاق طنازی می‌کرد که کولاک گلوله قلبم را از جا کَند. ندیده تصور می‌کردم مصطفی از ساختمان خارج شده و نمی‌دانستم چند نفر او را هدف گرفته‌اند که کاسه شکست و همه خون دلم از چشمم فواره زد. 💠 مادرش سرم را در آغوشش گرفته و حساب گلوله‌ها از دستم رفته بود که میان گریه به (علیهاالسلام) التماس می‌کردم برادر و همسرم را به من برگرداند. صدای بعضی گلوله‌ها تک تک شنیده می‌شد که یکی از کارمندان دفتر از گوشه پنجره سرک کشید و از هنرنمایی ابوالفضل با دو اسلحه به وجد آمد :«ماشاءالله! کورشون کرده!» 💠 با گریه نگاهش می‌کردم بلکه خبری از مصطفی بگوید و ظاهراً مصطفی در میدان دیدش نبود که به‌سرعت زیر پنجره نشست و وحشتزده زمزمه کرد :«خونه نیس، لونه زنبوره!» خط گلوله‌ها دوباره دیوار و پنجره ساختمان را هدف گرفته و حس می‌کردم کار مصطفی را ساخته‌اند که باز به جان دفتر افتاده‌اند و هنوز جانم به گلو نرسیده، مصطفی از در وارد شد. 💠 هوا گرم نبود و از گرمای جنگ، از میان مو تا روی پیشانی‌اش عرق می‌رفت، گوشه‌ای از پیراهن سفیدش از کمربند بیرون آمده و سراسیمه نفس‌نفس می‌زد. یک دستش آرپی‌جی بود و یک سمت لباسش همه غرق خاک که خمیده به سمت پنجره رفت. باورم نمی‌شد دوباره قامت بلندش را می‌بینم، اشکم از هیجان در چشمانم بند آمده و او بی‌توجه به حیرت ما، با چند متر فاصله از پنجره روی زمین زانو زد. 💠 آرپی‌جی روی شانه‌اش بود، با دقت هدف‌گیری می‌کرد و فعلاً نمی‌خواست ماشه را بکشد که رو به پنجره صدا بلند کرد :«برید بیرون!»... ✍️نویسنده: @fatemi_ar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 صفحه ۶۰۰ قرآن کریم به چهارده معصوم وتمام شهدا سلامتی اقا امام زمان شفای تمام مریضها قرائت شود
محرمانه‌ها 1⃣ قهرمان ‎جودو ایران در خیابان‌های کرمانشاه ‎دستفروشی می‌کند! مسعود رستگار، جودوکار کم‌شنوای ایران که همین چندروز پیش در پاریس برای ایران مقام جهانی آورد؛ حالا کنار خیابان دست‌فروشی می‌کند. 2⃣ آیا ماه‌عسل رئیسی تمام شده است؟ محمدعلی نمازی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران: رئیسی در عمل به قول‌هایی که در زمان انتخابات داده موفق نبوده است. اولویت وی باید وزارت امور خارجه و لغو تحریم‌ها باشد، اما در این زمینه اظهارات متعارضی از مسئولین مربوطه شنیده می‌شود. در بُعد اقتصادی و معیشت خانوار‌ها و اشتغال جوانان نیز نه تنها شاخص‌های اقتصادی نشانگر بهبود نیست بلکه وضعیت بدتر شده است. از سویی افزایش نرخ ارز نشان می‌دهد که فعالان عرصه اقتصاد امیدی به بهبود اوضاع ندارند. از لحاظ اجتماعی نیز با توجه به فضای ناامیدی که در جامعه وجود دارد، رئیسی و دولتش نتوانسته‌اند، این فضا را تغییر دهند./فرارو 3⃣ ۴۰ درصد باغ‌های چای ایران ویلا شدند آمارها نشان می‌دهد طی دو دهه اخیر تولید چای ایرانی کاهشی بوده است. در این خصوص محمد صادق حسنی، مدیر اجرایی سندیکای چایگفته «تا قبل از سال ٧٩ میزان تولید سالانه چای میانگین ۶۵ هزار تن بود، اما با اصلاح ساختار تشکیلاتی چای توسط دولت در آن سال، تولید کارخانه‌ها انبار شد و خرید محصول از کشاورزها کاهش یافت. رهاسازی سال ٧٩ ضربه بزرگی بر پیکره تولید چای داخلی وارد کرد، باغ چای و خرج‌های جانبی آن مثل کشت برگ، تهیه ابزار آلات و حمل و تحویل به دولت، برای چای‌کار دیگر توجیه اقتصادی نداشت و از طرفی بهای برگ سبز نمی‌توانست هم‌پای افزایش نرخ تورم رشد کند. درنتیجه بسیاری از باغداران باغ‌های خود را رها کردند و بنابر داده‌های آماری از سال ٧٩ به بعد ۴٠ درصد باغ‌های کشت چای تغییر کاربردی داده‌اند.» 4⃣ ۲۸ میلیون ایرانی زیرخط فقرند روزنامه فرهیختگان نوشته نرخ فقر یا همان نسبت جمعیت زیرخط فقر به‌کل جمعیت کشور از حدود ۲۰ درصد در سال ۱۳۸۵ به ۲۴ درصد تا سال ۱۳۹۲ و به ۳۳ درصد تا سال ۱۳۹۸ رسیده است. طبق این گزارش در سال ۱۳۸ع کل جمعیت زیرخط فقر مطلق ۱۴ میلیون نفر بوده‌اند که حالا در سال ۱۳۹۸ به بیش از ۲۷ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر رسیده است. درحالی که طی سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۸ جمعیت کشور با رشد ۱.۲ برابری از ۷۰ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر به ۸۴ میلیون نفر رسیده اما طی این مدت جمعیت زیرخط فقر کشور با رشد ۲ برابری از ۱۴ به ۲۸ میلیون نفر رسیده است. 5⃣ چوب حراج به هتل ترامپ سازمان ترامپ برای واگذار کردن امتیاز هتل بین‌المللی «ترامپ» در واشنگتن به قیمت ۳۷۵ میلیون دلار با شرکت سرمایه گذاری «سی‌جی‌آی مرچنت» به توافق رسیده است. این هتل ۲۶۳ خوابی که مالک اصلی ساختمان آن دولت آمریکاست، از سال ۲۰۱۳ میلادی طبق یک قرارداد اجاره ۶۰ ساله (قابل تمدید به مدت ۴۰ سال دیگر) به شرکت معاملاتی دونالد ترامپ واگذار شده بود.طبق گزارش یکی از کمیسیون‌های وابسته به کنگره، شرکت ترامپ در فاصله سال‌های ۲۰۱۶ تا تابستان ۲۰۲۰ میلادی حدود ۷۱ میلیون دلار زیان به ثبت رسانده است. 6⃣ امارات: به دنبال کاهش تنش با ایرانیم قرقاش، مشاور دیپلماتیک رئیس دولت امارات: ما همچنان درباره دخالت ایران در عراق، سوریه و یمن نگرانی‌های جدی داریم اما گام‌هایی برای تنش‌زدایی برداشته‌ایم. ما هیچ نفعی در درگیری نداریم. برای ایران هم بهتر خواهد بود که با همسایگانش همکاری داشته باشد. تعامل بهترین گام رو به جلو است. 7⃣ عطریانفر: شورای نگهبان از سیاست‌های انقباضی دست بردارد عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی: در اولین جلسه بعدی، ارکان جدید مشخص خواهند شد. در کنگره بعدی که احتمالا ابتدای سال آینده برگزار خواهد شد، از «اسحاق جهانگیری» دعوت خواهیم کرد تا اگر تمایل داشت به شورای مرکزی برگردد.اگر در انتخابات فعال نباشیم به این معناست که دچار انفعال شده‌ایم. @fatemi_ar