هدایت شده از این الفاطمیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ تصویری
#مقام_معظم_رهبری
💢موضوع: وسیله ای که بیشتر از هر چیز دیگری، افراد را #جذب شما میکند...
بسیار زیبا و دلنشین 😊👌
😍 #اخلاق
🆔 @fatemiyoon18
༻﷽༺
✨نوڪر ڪنار سفره #ارباب دل خوش اسٺ
❤️شڪر خدا ڪه گشتہ خریدار ما #حسین
✨آرے وصیّٺ همہ ے ما همین بُوَد
❤️بر روے قبر ما بنویسید: #یا_حسین
#یا_ابا_عبداللہ_ع🌷
#نظرےکن_که_کربلا_واجبم💚
@fatemiyoon18
✍ #شهید_سوال_قبر_ندارد
🔹قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
من لقی العدوّ فصبر حتّی یقتل او یغلب لم یفتن فی قبره.
🌹پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
🔸هر کس رو در روی دشمن قرار گرفت((با دشمن درگیر شد)) و استقامت کرد تا کشته و یا پیروز شد، در قبر مورد آزمایش قرار نمی گیرد((از او سوال نمی شود)).
📚کنز المعال، ج4، ص313، حدیث10662
🆔 @fatemiyoon18
✨﷽✨
📌 #برادرا_نماز،_نماز!
✍ستون گردان حبیب، لحظه به لحظه به ارتفاعات علی گره زد نزدیک و نزدیک تر می شد. برادر محسن هم چنان که پیشاپیش ستون حرکت می کرد، با رسیدن نیروها به بالای تپه ای کوچک، ناگهان متوقف شد. نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد:”نماز، نماز! برادرها، نماز را فراموش نکنید.” با این نهیب ، ستون حبیب می رفت تا از حرکت بایستد که برادر محسن فریاد زد :”نایستید، بدوید! نماز را بدورو می خوانیم. هرکس به پشت سر نفر جلویی دست تیمم بزند، نماز را بدورو بخوانید.”
یک لحظه خم شدم، دست بر خاک زدم و تیمم کردم. همان طور که داشتم جلو می رفتم ، مشغول به نماز شدم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ...
عجب نمازی بود! به راستی نجوای عشق بود. زبان ها ذکر می گفتند و بدن ها هر یک به گونه ای در جنبش و جوشش بودند. لحظه ای بی اختیار از صدای صفیر گلوله ی خمپاره بر زمین می افتادیم. لحظه ای دیگر باز بی اختیار، با شنیدن صدای موشک های زمانی آر.پی.جی دشمن که بالای سرمان منفجر می شد، می نشستیم؛ ولی هم نماز می خواندیم و هم حرکت ستون کماکان به سوی موضع توپخانه ادامه داشت. تمام بچه ها در همان حالت پیشروی، نماز صبح شان را خواندند و در نمازشان خدارا به یاری طلبیدند.
📚کتاب ققنوس فاتح(بیست روایت شفاهی از شهید والامقام محسن وزوایی)
#پنجشنبه_یاد_اموات_و_شهدا_صلوات
🆔 @fatemiyoon18
🍃امیرالمؤمنین عليه السلام
🌟الصّاحِبُ كَالرُّقعَةِ ؛ فَاتَّخِذهُ مُشاكِلاً .
🌸 #دوست ، همچون #وصله بر جامه است . پس آن را همانند و همرنگ خود برگزين .
📙غرر الحكم : 1179
🆔 @fatemiyoon18
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری | #استوری
❤️ ویژه شب جمعه
کربلا، کربلا، کربلا...
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
🆔 @fatemiyoon18
༻﷽༺
#جانم_حسین_ع🌷
گریہ براے توسٺ ڪه رحمٺ میاورد
دسٺ ڪریم توسٺ سخاوٺ میاورد
از لطف توسٺ اینڪه نمڪ گیر روضہ ایم
لطف شما همیشہ محبّٺ میاورد
#یاسیدالشهدا_ع❤️
#السلام_علے_ساڪن_ڪربلا🥀
@fatemiyoon18
✍پریشان و مضطر واقعی امام زمان(عج) است
🔹در تفسیراین آیه:أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْض
(سوره نمل، آیه۶۲)
🔸(آیا بت ها بهترند) یا آن کسی که وقتی درمانده او را می خواند، اجابتش می کند و ناخوشی هااو گرفتاریش را بر طرف می سازد و شما را در زمین، جانشین (گذشتگان) قرار می دهد؟
✍امام صادق(ع):
🔹این آیه درباره قائم از آل محمد علیهم السلام نازل شده است. سوگند به خدا، #مضطر و درمانده (واقعی) اوست، زمانی که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز گزارد، خدا را با تضرع می خواند، خدا او را اجابت می کند و ناخوشی و گرفتاری او را از بین می برد و او را در زمین خلیفه قرار می دهد.
📚ترجمه منتخب الأثر، جلد۴، صفحه۱۳
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 _ir ایتا
🆔 sapp.ir/fatemiyoon18 .org سروش
✍آیتالله بهجت(ره):
#دعای تعجیل #فرج دوای دردهای ماست، در روایت است که: در آخرالزمان همه #هلاک میشوند، «إِلا مَنْ دَعا بَالْفَرَجِ؛ مگر کسانی که برای [ تعجیل] فرج دعا کنند».
📚در محضر بهجت، ج١، ص٣۶٣
صد جمعه دیده ایم و شما را ندیده ایم
از درد گفته ایم و دوا را ندیده ایم
چشمان ما هر آنچه به جز یار دیده است
از بخت تیره، وجه خدا را ندیده ایم
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🆔 @fatemiyoon18
✨﷽✨
#داستان_بسیار_زیبا
✍استاد فاطمی نيا مي گويد :علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان.
به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم.
💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.»
🆔 @fatemiyoon18
هدایت شده از این الفاطمیون
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا