📌 #عتاب_پيامبر (ص) به #ابوبكر
👤 چون ابوبكر از اميرالمؤمنين (ع) غصب خلافت كرد، حضرت به او گفت كه:
🌷 آيا رسول خدا تو را امر نكرد كه مرا اطاعت كنى؟
👤 آن ملعون گفت: نه و اگر مرا امر مى كرد مى كردم!!
🌷 حضرت فرمود: الحال اگر پيغمبر را ببينى و تو را امر كند به اطاعت من آيا خواهى كرد؟
👤 گفت: آرى!!
🌷 حضرت فرمود: با من بيا به سوى مسجد قبا
🕌 چون به مسجد قبا رسيدند، ابوبكر ديد كه حضرت رسول (ص) ايستاده است و نماز مى كند.
🌷 چون از نماز فارغ شد، اميرالمؤمنين (ع) گفت: يا رسول اللّه ابوبكر انكار مى كند كه تو را امر به اطاعت من كرده اى!!
🌷 حضرت رسول (ص) به ابوبكر گفت: من مكرر تو را امر كرده ام به اطاعت او برو و او را اطاعت كن!!
👥 آن ملعون بسيار ترسيد و برگشت و در راه عمر را ديد، عمر گفت: چه مى شود تو را؟
👤 ابوبكر گفت: حضرت رسول (ص) با من چنين گفت!
👤 عمر گفت: هلاك شوند امتى كه چون تو احمقى را والى خود كرده اند، مگر نمى دانى كه اين ها از سحر بنى هاشم است!! (۱) و (۲)
📚 پی نوشت ها:
۱- بصائر الدرجات، ۲۷۶.
۳- تاريخ چهارده معصوم، ص ۱۵۱ - ۱۵۰.
📔 ۴۰۰ داستان از مصايب امام على عليه السلام، عباس عزيزى
📱 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18
📌 رسوایی بزرگ در ملاقات #عمر و #ابوبكر از حضرت فاطمه سلام الله علیها
🛏 حضرت على (عليه السلام) پرستارى زهرا (سلام الله عليها) را به عهده گرفتند و اسماء بنت عميس او را يارى و كمك مى كرد. حتى رختخوابش را خادمه پهن مى كرد و جمع مى نمود، چنان كه قبل از وفات به «سلمى» زن ابى رافع، كه پرستارى حضرتش مى كرده، فرمود:
▪️رختخواب مرا در وسط اتاق بگذار... و در عيادت ابوبكر و عمر، به زنانى كه اطرافش نشسته بودند فرمود: صورت مرا برگردانيد، يعنى نمى توانست خودش را به اين طرف و آن طرف كند. (۱)
🥀 زهرا (سلام الله عليها) در حالى كه خانه از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و بنى هاشم و زنان مهاجر و انصار پر است، به آن دو اجازه ورود مى دهد.
👥 آن دو داخل مى آيند مسرورند كه از رسوايى نجات يافتند، غافل از اين كه در دام رسوايى بزرگ ترى افتادند.
🛏 زهرا (سلام الله عليها) ملحفى بر رو كشيده، روى خود را به ديوار كرده و حتى جواب سلامشان را هم نمى دهد.
👥 آنان مى خواهند تفقدى كنند، اما زهرا (سلام الله عليها) مى گويد تا جواب سؤالم را ندهيد، كلامى نخواهم گفت!
👥 مى گويند: بپرس اى دختر رسول خدا!
⏳اتاق را سكوت عميقى فرا گرفته است و همه بى صبرانه در انتظار پايان كار.
🥀 زهرا(سلام الله عليها) مى پرسيد: آيا شما دو نفر شنيديد كه پدرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى فرمود: «فاطمه پاره تن من است؛ هر كس او را بيازارد، مرا آزرده و هر كه مرا اذيت كند، خدا را آزرده است».
👥 آن دو گفتند: چه كسى است كه نشنيده باشد؟ بله، ما هم به دفعات از پدرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) اين را شنيده ايم!
🤲🏻 #حضرت_زهرا (سلام الله عليها) پس از اين اقرار، دستهاى خود را به آسمان برداشت و آن گاه بلند و قاطع، آن گونه كه همه بشنوند، گفت: خدايا! شاهد باش كه اينها مرا اذيت كردند و شكايتشان را به تو و رسولت خواهم نمود. نه! هرگز از شما راضى نخواهم شد، تا پدرم را ملاقات كنم، و از رفتار زشت شما برايش بگويم، تا بين ما قضاوت كند. (۲)
📿 و باز افزود: من در هر نماز كه بخوانم، شما را نفرين مى كنم. (۳)
🔥 و اين پايان مجلس بود و شروع رسوايى بزرگ تر. آن دو عرق رسوايى بر پيشانى شان نشست. فكر اين جا را نكرده بودند. سرافكنده و خجل از منزل آن حضرت بيرون رفتند، در حالى كه هم چون مار گزيده به خود مى پيچيدند.
👥👥 صحابه و زنان نيز از خانه خارج شدند. در شهر ولوله افتاد. هر كس را مى ديدى ، از اقرار آن دو و نفرين زهرا(سلام الله عليها) سخن مى گفت. (۴)
📚 پی نوشت ها:
۱- مصيبت بزرگ خاندان نبوت، ص ۵۱.
۲- علل الشرايع، باب ۱۴۸، ص ۱۸۷؛ اعلام النساء، ج ۴، ص ۱۲۳.
۳- الامامة و السياسة، ص ۱۴.
۴- چشمه در بستر، ص ۱۷۱ و ۱۷۲.
📓 ۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)، عباس عزيزى
📱 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18