🦗 جبران خسارت ملخ ها!
👴🏽 پیرمردی کهن سال به نام عیسی فرزند محمّد قرطی - که در حدود نود سال عمر داشت، حکایت کند:
🥒 در سالی از سالها داخل زمین کشاورزی خود خربزه و خیار کشت کرده بودم؛ و کنار زمین چاهی به نام «اُمّ عظام» قرار داشت.
🦗 همین که کشت جوانه زد و رشد کرد، ناگهان ملخهای بسیاری هجوم آوردند و تمامی زراعت نابود کردند، که بیش از صد و بیست دینار بر من خسات وارد شد، بسیار ناراحت و افسرده خاطر گشتم.
🌴 روزی گوشه ای در همان زمین کشاورزی نشسته بودم، ناگهان چشمم افتاد به جمال نورانی و مبارک حضرت #موسی_بن_جعفر (علیه السلام)، به احترام آن حضرت از بر خاستم.
🌹 حضرت بر من سبقت گرفت و سلام کرد و سپس فرمود: حالت چطور است؟ و در چه وضعیّتی هستی؟
👴🏽 عرض کردم: ملخها حمله کردند و تمامی زراعت و سرمایه مرا نابود ساختند.
🌹فرمود: چه مقدار خسارت وارد شده است؟
👴🏽✋🏽 گفتم: صد و بیست دینار، غیر از آنچه زحمت کشیده ام.
🌹فرمود: اگر یک صد و پنجاه دینار به تو داده شود، قانع هستی؟
✋🏽 عرض کردم: دعا فرمائید تا خداوند برکت عنایت نماید.
🤲🏻 پس از آن، امام موسی کاظم (علیه السلام) دعائی را زمزمه نمود و آنگاه حرکت کرد و رفت.
🕳️ وقتی #امام_موسی_کاظم (علیه السلام) خداحافظی کرد و رفت، من مشغول کشاورزی و آبیاری زمین شدم؛ و بیش از آنچه امیدوار بودم، خداوند متعال به برکت دعای حضرت، عطا نمود، که بیش از ده هزار دینار به دست آوردم.
📚 کشف الغمّة، ج ۳، ص ۱۰.
📚 بحارالأنوار، ج ۴۸، ص ۲۹، ح ۱.
📘 چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم (علیه السلام)، عبد الله صالحی.
▶🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
▶🆔 sapp.ir/fatemiyoon18
1_3141313405.mp3
4.03M
🎧حـاج مـــهدی رســولی
🌹غریبونه تنهای تنها...
🔲 شهادت #امام_موسی_کاظم (علیه السلام)
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18_ir ایتا
🆔 splus.ir/fatemiyoon18.org سروش
🔗 زندانى شدن امام كاظم (علیه السلام)
⚔ ابو خالد زبالى مىگويد: #امام_موسى_كاظم علیه السلام با عدهاى از مأمورين مهدى خليفه عباسى كه براى جلب امام فرستاده بود، به طرف او مىرفت.
🌴 در منزل زباله فرود آمدند. و من اندوهناك بودم.
✋🏻ابا خالد مىگويد: امام علیه السلام مرا به خريدن ما يحتاج خود، امر فرمود و به سوى من نظر كرد و من ناراحت بودم.
🌷 از من پرسيد: اى ابا خالد! چرا ناراحت هستى؟
👳🏻♂✋🏻 عرض كردم: چون شما به سوى اين طاغوت (خليفه) مىرويد و از شر او براى شما در امان نيستم.
🌷 فرمود: باكى نيست. در فلان روز هنگام ظهر منتظر من باش.
🌄 راوى مىگويد: روزى شمارى مىكردم تا اينكه آن روز فرا رسيد. وقت ظهر آنجا رفتم و كسى را نيافتم تا اينكه نزديك غروب شد كه برايم شك عارض شد.
👣 ناگاه شخصى از دور نمايان شد.
🌷 وقتى پيش آمد، ديدم امام كاظم علیه السلام سوار بر استرى مىآيد. وقتى مرا ديد فرمود: شك نكن!
✋🏻 و جريان را براى او گفتم.
🌷 فرمود: يك بار ديگر اين گونه مرا مىبرند اما ديگر از آن رها نمىشوم.
🏴 راوى مىگويد: همان گونه شد كه حضرت فرموده بود. [۱]
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ۴۸/ ۷۱، حديث ۹۶. كافى، ۱/ ۴۷۷، حديث ۳.
📚 جلوههای اعجاز معصومین، نویسنده، راوندی، قطب الدین، جلد ۱، صفحه ۲۴۷.
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18