📌لیاقت #شاگردی_خضر و #توفیق #زیارت_ولی_عصر،
📚📖 می خواست برای تحصیل به شهر دیگری برود؛
👥👤 قرار بود با رفقا همسفر شود؛
مادر پیرش ولی اجازه نداد.
از پیری و تنهایی میگفت.
منصرف شد.
🚌 رفقا رفتند.
💔 حسرت تحصیل روی دلش ماند.
💚 یک روز پیرمردی نورانی سراغش آمد.
🤝🏻 پیرمرد حالش را پرسید؛
علت حسرتش را که شنید گفت:
❓میخواهی خودم استادت شوم؟
👤از جان و دل قبول کرد.
📚 دو سال تمام؛ هر روز می آمد و او را درس می داد.
🌤️ یک روز استاد گفت:
🌍 امروز میخواهم تو را به جایی ببرم که تمام سعادت آنجاست.
🏜️ راهی بیابان شدند؛
⛲ چند لحظه بعد، چشمه ای با آبی گوارا دیدند.
🌳 اطرافش پر از درختان سرسبز،
آقایی دلربا، کنار چشمه، نشسته بود روی تخت.
💚 استاد، نزدیک رفت. سلام کرد و احترام نمود.
سوالاتی پرسید.
جواب ها را که شنید اذن بازگشت گرفت.
👤 شاگرد پرسید: اینجا کجا بود؟ آن آقای بزرگوار که بود؟
☝🏻استاد فرمود: او سرور ما بود، حضرت صاحب الزمان (علیه السلام).
💚 لیاقت شاگردی خضر و توفیق زیارت ولی عصر،
🌹 خدا هر دو را نصیب #شیخ_محمد_علی_تِرمُذی کرده بود؛
به پاداش احترامی که به مادر گذاشت.
📚 شیفتگان مهدی (علیه السلام)، ج ۳، ص ۱۵۱.
🆔 @fatemiyoon18