📌 #تو_رسول_خدائى_و_من_جبرئيل
📝 نوشته اند #رسول_خدا (صلى الله عليه و آله) هر چه به ۴۰ سالگى نزديك مى شد به تنهائى و خلوت با خود بيشتر علاقه مند مى گرديد و بدين منظور سالى چند بار به غار حراء مى رفت و در آن مكان خلوت به عبادت مشغول مى شد و روزها روزه مى گرفت و به #اعتكاف مى گذرانيد و بدين ترتيب صفاى روحى بيشترى پيدا كرده بود و آمادگى زيادترى براى گرفتن وحى الهى و مبارزه با شرك و بت پرستى و اعمال زشت ديگر آن زمان پيدا مى كرد و...
🌔 طبق روايات صحيح بيست و هفت روز از ماه رجب گذشته بود و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در #غار_حراء به عبادت مشغول بود، در آن روز كه به گفته جمعى روز دوشنبه بود حضرت خوابيده بود و اتفاقا مولا على (عليه السلام) و برادرش جعفر طيار نيز براى ديدن محمد (صلى الله عليه و آله) و يا به منظور شركت در اعتكاف آن حضرت به غار آمده بودند و دو طرف آن حضرت خوابيده بودند.
⚜⚜ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دو فرشته را در خواب ديد كه وارد غار شدند و يكى در بالاى سر آن حضرت نشست و ديگرى در پائين پاى او، آنكه بالاى سر نشست نامش جبرئيل بود و آنكه پائين پاى حضرت نشست نامش ميكائيل بود.
⚜ ميكائيل رو به #جبرئيل كرد و گفت: به سوى كدام يك از اينها فرستاده شده ايم؟
⚜ جبرئيل فرمود: به سوى آنكه در وسط خوابيده چ!
🌹در اين لحظه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مضطربانه از خواب بيدار شد و آنچه در خواب ديده بود در بيدارى هم دو فرشته را مشاهده فرمود، پيش از اين حضرت بارها فرشتگان را در خواب ديده بود و در بيدارى نيز صداى آنها را مى شنيد كه با او سخن مى گفتند، و بلكه خداوند از دوران كودكى فرشتگانى را براى حفاظت او در خلوت و جلوت مامور كرده بود كه با او بودند، ولى اين نخستين بار بود كه آشكارا فرشته الهى را پيش روى خود مى ديد.
📜 در اين وقت جبرئيل كاغذى از ديبابه دست او داد و گفت: « #اقرء »... بخوان...
🌹حضرت فرمود: چه بخوانم! من كه نمى توانم بخوانم!
⚜ براى بار دوم و سوم اين سخنان تكرار شد، و براى بار چهارم جبرئيل فرمود:
🔅بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🔅اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ﴿۱﴾
🔅خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿۲﴾
🔅اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿۳﴾
🔅الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿۴﴾
🔅عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ﴿۵﴾
⚜ جبرئيل خواست از جابر خيزد و برود، حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) جامه اش را گرفت و فرمود:
❓نامت چيست؟
⚜ فرمود جبرئيل هستم ملك وحى!
❤️ جبرئيل (عليه السلام ) رفت و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) برخاست و اين آياتى كه شنيده بود تكرار كرد ديد كه در دلش نقش بسته و ديگر از هيجانى كه به وى دست داده بود نتوانست در غار بماند از آنجا بيرون آمد و به سوى مكه راه افتاد.
🌴 در روايات آمده كه به هر سنگ و درختى كه مى رسيد و از آن عبور مى كرد با زبان فصيح به او سلام كرده و تهنيت مى گفتند.
⛰ نيز نقل شده كه حضرت فرمود: وسط كوه كه رسيدم آوازى از بالاى سرم شنيدم كه مى گفت:
⚜ اى محمد تو پيامبر (صلى الله عليه و آله) خدائى و من جبرئيل.
🌄 چون سرم را بلند كردم جبرئيل را در صورت مردى ديدم كه در طرف افق ايستاده و مى گويد:
⚜ اى محمد تو رسول خدائى و من جبرئيل. (۱)
🔅احمد ز حرا رفت برون همچون ماه
🔅با حكم پيمبرى به فرمان اله
🔅بر عارض او هر كه نظر كرد بگفت؛
🔅«لا حول و لا قوه الا بالله»
📚 پی نوشت:
۱- زندگانى حضرت محمد (صلى الله عليه و آله) خاتم النبين، ج ۱، ص ۱۲۶.
📗 قصص الرسول يا داستانهايى از رسول خدا (ص)، (جلد اول و دوم)، قاسم ميرخلف زاده.
📱 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18
#عیدمبعث