📌 #مخلص_دعايش_مستجاب_شود!
👳🏻♂ (سعيد بن مسيب) گويد: سالى قحطى شد و مردم به طلب باران شدند.
☁️ من نظر افكندم و ديدم غلامى سياه بالاى تپه اى بر آمد و از مردم جدا شد به دنبالش رفتم و ديدم لبهاى خود را حركت مى دهد، و هنوز دعاى او تمام نشده بود كه ابرى از آسمان ظاهر شد!!
⛈ غلام سياه چون نظرش بر آن ابر افتاد، حمد خدا را كرد و از آنجا حركت نمود و باران ما را فرو گرفت به حدى كه گمان كرديم ما را از بين خواهد برد!
🌴 (من به دنبال آن غلام شدم، ديدم خانه #امام_سجاد عليه السلام رفت. خدمت امام رسيدم و عرض كردم:
👳🏻♂✋🏻 در خانه شما غلام سياهى است، منت بگذاريد اى مولاى من و به من بفروشيد).
🌹فرمود: اى سعيد چرا به تو نبخشم؛ پس امر فرمود:
👥👥 بزرگ غلامان خود را كه هر غلامى كه در خانه است به من عرضه كند پس ايشان را جمع كرد، ولى آن غلام را در بين ايشان نديدم!!
👳🏻♂گفتم: آن را كه من مى خواهم در بين ايشان نيست!
🌹 فرمود: ديگر باقى نمانده مگر فلان غلام، پس امر فرمود: او را حاضر نمودند.
🧔🏾♀ چون حاضر شد ديدم او همان مقصود من است...
👳🏻♂ گفتم : مطلوب من همين است.
🌹امام فرمود: اى غلام، سعيد مالك توست همراهش برو.
🧔🏾♀ غلام رو به من كرد و گفت: چه چيزى ترا سبب شد، كه مرا از مولايم جدا ساختى؟ (۱)
👳🏻♂✋🏻 گفتم: به سبب آن چيزى كه از استجابت دعاى باران تو ديدم!
🧔🏾♀ غلام اين را شنيد دست ابتهال به درگاه حق بلند كرد و رو به آسمان نمود و گفت:
🤲🏾 «اى پروردگار من، رازى بود مابين تو و من، الان كه آن را فاش كردى پس مرا بميران و به سوى خود ببر!»
👥👤👥 پس امام عليه السلام و آن كسانى كه حضار بودند از حال غلام گريستند و من با حال گريان بيرون آمدم...
✋🏻 چون به منزل خويش رفتم رسول اما آمد و گفت اگر مى خواهى به جنازه صاحبت حاضر شوى بيا...!!
🦋 با آن پيام آور برگشتم و ديدم آن غلام وفات كرد. (۲)
📚 پی نوشت ها:
۱. ما حملك على ان فرقت بينى و بين مولاى.
۲. منتهى الامال ۲/۳۸- اثبات الوصيه مسعودى.
📗يكصد موضوع ۵۰۰ داستان، سيد على اكبر صداقت.
به ما بپیوندید...👇👇
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18