🔥 سفره گناه
🏰 به مناسبت «ختنه» پسر #منصور_دوانیقی مهمانی مفصلی به راه انداخته بودند. اتفاقاً امام نیز در آن روز در «حیره» بود.
👈🏻 منصور وقتی خبر حضور #امام_صادق را در آنجا شنید به یکی از افرادش دستور داد او را به آن مهمانی دعوت کند.
🌹 امام به سبب موقعیتی که داشت ناگزیر بود که برود و با بی میلی پذیرفت.
🌤️ هنگام ظهر امام با دو سه نفر از یارانش وارد شدند.
👥👥 همه به احترام ایشان از جا برخاستیم و سلام کردیم. جواب سلام ها را داد و تبریک گفت و نشست. ما هم نشستیم.
🍗🍖 طولی نکشید سفره ها پهن شد و چه سفره های رنگینی! امام هرگز غذاهای رنگین بر سر سفره اش نمی گذاشت، به همین دلیل ناراحتی از صورت او می بارید، اما چاره ای نداشت.
🍲 غلامان جلو هر کسی بشقابی پر از غذا گذاشتند و همه شروع به خوردن کردیم.
👁️ زیر چشمی مراقب امام بودم، می دیدم با غذا بازی می کند و دهانش را می جنباند تا همه فکر کنند او نیز مشغول خوردن است.
🗣️ ناگهان صدای سرفه شخصی که کنار من بود مرا به خود آورد.
👳🏻♂️ گفتم: مجبوری تند تند بخوری؟ خوب بجو، آنگاه قورت بده تا در گلویت گیر نکند!
🏺 منصور که خود بالای مجلس مهمانی ایستاده بود و غذا خوردن مهمانان را تماشا می کرد به غلامش اشاره کرد. او نیز رفت و کوزه ای آورد!
🍷پیاله را به دست همان کسی که لقمه در گلویش مانده بود داد و کوزه را خم کرد و در پیاله ریخت. بوی تند شراب در فضا پیچید.
👣 امام صادق (علیه السلام) چهره اش برافروخته شد و به اعتراض برخاست و مجلس را ترک کرد و رفت!!
👤 یکی از همراهانش پشت سر او رفت تا ببیند می تواند امام را برگرداند... بلافاصله برگشت و دیگر همراهانش را نیز صدا کرد و با ناراحتی مجلس را ترک گفت!
🏰 داشت از در خارج می شد گفتم: کجا؟
- ما می رویم، شما نیز برخیزید بهتر است.
👳🏻♂️ آخر کجا می روید، ناهارتان را که نخورده اید.
👈🏻 مگر نمی بینید در این مجلس و مهمانی شراب آورده اند.
👳🏻♂️ این بنده خدا که هنوز نخورده، تازه شما هم نخورید.
☝🏻اتفاقاً همین حرف را به امام زدم، می دانی چه گفت؟
👳🏻♂️ چه گفت؟
✋🏻 گفت جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود «ملعون است کسی که در کنار سفره ای بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود».
👳🏻♂️ نگاهی به او کردم و نیم نگاهی نیز به منصور دوانیقی.
🔥 صاحب مجلس، صورتش از خشم بر افروخته و رگ گردنش باد کرده بود، برای این که آبرویش پیش دیگران نرود به خادمش گفت: «آب بیاور، زود باش» و خنده ای ساختگی به زور بر لبش نشاند.
👳🏻♂️ من می دانستم او چه حالی دارد، از این که مجلسش خراب شده بود خیلی ناراحت بود و حتماً با خود می اندیشید که این شکست را چگونه جبران کند. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. فروع کافی، ج ۶، ص ۲۶۸.
📗 حیات پاکان ۳ | داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، #امام_جعفر_صادق و امام موسی کاظم (علیهم السلام)، مهدی محدثی.
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 sapp.ir/fatemiyoon18
#سـیـره_اهـل_بیـٺ