eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
👌هݥيݩ اݪان همگے ۵ شاخه گݪ 💐 👈براے و در راه امام زمان عج بفرستیم... 📝به دوستامونم بگیــم😊. 🙏اݩ شـاءالله هــزاراݩ صلوات ذکر بشه😍 👤| | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
‌ آغاز امامت و ولایت امام‌زمانمون، عیدِ ولایتِ زیبــاتـریـن ، عادل‌تـریـن، عالم‌تریـن ، مهربان‌ترین و عالَمو به‌ همه تبریک عرض‌میکنیم 😍🌸🍀 عیدتون مبارک... 🌹🎈🎊 ...🤲🏻 🌼 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5776150415145961555.mp3
1.06M
{• 🌱 •} . . | تاثیررفاقـ😍ـت‌دراعتقادات‌انسان | 😌👊 . . •⏱• 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
+من مُرده‌ام... توزنده‌ام‌ڪن‌به‌نگاه‌شهیدانت...🌱 🌼 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡ ❤️📱 ✨📚 بعد از اینکه نقطه رو فرستادم دختره سریع سین کرد و چندتا علامت سوال فرستاد .اخ عرفان چقدر خلی خب چرا نقطه فرستادی تو که الان نمی خواستی حرف بزنی ناچار شدم سلام کنم +سلام _سلام امرتون. رو بفرمایید +سوال دینی داشتم _زنگ بزنین مرجع تقلیدتون +فکر نکم اشکالی داشته باشه شما جواب بدین _ما به هم نامحرم هستیم این صحبت ما هم درست نیست اگر سوال شرعی دارید زنگ بزنید دفتر مرجع تقلید تون من خودم هم سوالی داشته باشم زنگ میزنم دفتر مرجع تقلیدم +عه!!!اون وقت اون موقع که تو زنگ میزنی دفتر مرجع تقلیدت با یه مرد حرف میزنی محرم نامحرم یادت می‌ره به ما که میرسه نامحرم میشیم؟؟ _اقای محترم لطفا اینقدر زود صمیمی نشید ما چه نسبتی با هم داریم که من رو تو صدا میزنید؟؟ +می خوام سوال دینی بپرسم خب یهو دیدم آفلاین شد هه اینم چیزی نمیدونه درست مثه من چند سال قبل منم چند سال پیش همین بودم هیچی نمیدونستم و فقط ادعا داشتم لعنت به اونی که خانوادمو ازم گرفت من که داشتم زندگیمو می کردم هرچند با تظاهر ولی وقتی اون آدم مثه الان خودم باهام رفتار کرد ...همون ایمان ظاهریمم از دست دادم دلم تنگ شده براشون تو یه تصمیم آنی بلند شدم و لباسامو پوشیدم سوییچ ماشینم برداشتم در و بستم رفتم پارکینگ در و با ریموت زدم و سوار ماشین شدم ضبط ماشین زدم و صدای آهنگ و بردم تا ته سرعت و تند کردم تا چراغ قرمز نشده رد بشم ولی از اونجایی که من شانس قشنگی داشتم چراغ قرمز شد زدم‌رو ترمز یه بچه ای اومد با یه دست گل شیشه رو بالا دادم زد به شیشه نگاش نکردم و محل ندادم ،دوباره زد به شیشه کلافه شدم شیشه رو دادم پایین +بلههه؟ _میشه یه گل بخری؟ +پول خورد ندارم _خواهش میکنم عمو یه دونه واسه خانومت بخر +زنم کجا بود بچه _خب واسه مامانت بخر واسه ابجیت بخر +کله دسته گلتو بده _واقعا عمو؟😍 +اره بدو تا پشیمون نشدم کیف پولمو برداشتم و یه تراول پنجاهی در آوردم خیلی کار درست حسابی ددارم الکی باید خرجم بکنم. پول رو دادم بهش و دسته گل رو گذاشتم رو صندلی شاگرد سریع گاز دادم و رفتم ۱۵دیقه بعد رسیدم دم خونه حتی وقتی رسیدم دم خونه هم دو دل بودم واسه رفتن یا نرفتن اخرین بار یه ماه پیش بود بهشون سر زده بودم در ماشین و باز کردم و دسته گلو برداشتم و رفتم سمت در پشتی که تو یه کوچه خلوت بود دل و زدم به دریا و زنگ رو فشار دادم سعی کردم مثه قبلا باشم یه عرفانه شاد و سرحال عارفه آیفون رو برداشت و چون گل رو گرفته بودم پرسید: _ کیه؟؟ از پشت دسته گل خندیدم و گفتم: + عشق من چطوره _عشق تو کیه اقا اشتباه گرفتی +نه من مطمئنم خونه عشق اینجاست _برو بابا روانی گوشی رو گذاشت دوباره زنگ زدم که دوباره عارفه گفت: _ بله آقا؟ دسته گل و از جلو صورتم کنار زدم +عارفه منم عرفان باز کن _هعیییییی عرفان تویی؟ +بله صدامو نشناختی؟ _باید بشناسم؟ اخرین بار یادم نیس کی دیدمت صدای مامان اومد که بهش عارفه در و باز کن دیگه بچمو پشت در گذاشتی عارفه در و زد و گفت: _ بیا تو داداش رفتم داخل که عارفه طبق عادت همیشگیش اومد استقبالم چشمای عارفه از خوشحالی برق میزد و میخندید مامانم اود سمتم ومحکم منو تو آغوشش کشید منم بغلش کردم و گلا رو دادم دست عارفه مامان گفت: _بیا پسرم بیا بشین الان زنگ میزنم بابات هم زودتر بیاد ..... :✍️ و کپی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده‌ها‌مشکلی‌ندارد🙂‼️ 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
♡ ❤️📱 ✨📚 صبح با صدای فاطمه بیدار شدم +بله _پاشو دختر آژانس منتظره ها +۵دیقه دیگه پامیشم -وا میگم‌آژانس منتظره تو مگه دیشب نخوابیدی؟ +نه چیکار میکردی‌مگه؟ +چت می کردم -واااتو عمرت نصفه شب چت نمی کردی چی شو یهو؟ پاشو بدو +مگه امروز باهم کلاس داریم؟ -نه وای آرمیتا حالا خوبه امتحان داری و اینقدر بی خیالی +هیییی امتحان سریع پاشدم و لباسامو پوشیدم فاطمه خدا حیرش بده کیفمو داد دستمو سریع باهم رفتیم پایین سوار آژانس شدیم و حرکت کردیم شانس اوردیم زود رسیدیم تو دانشگاه از فاطمه جدا شدم و رفتم سمت کلاس خودم... خداروشکر امتحانم رو خوب دادم از کلاس اومدم بیزون و یه زنگ زدم به فاطمه ببینم میاد باهم بریم یا نه فاطمه در دسترس نبود احتمالا هنوز داشت امتحان میداد رفتم توی محوطه نشستم روی یه نیمکت منتظر فاطمه موندم تا امتحانش رو بده و برگردیم خوابگاه یهو از پشت یکی زد رو شونم از ترس تو جام پریدم برگشتم دیدم فاطمس + الهی گوشیت بره زیر ۱۸ چرخ _چته تو فکری به قول سارا عاشق شدی؟ +منو عشق آخه من یه ستاره هم ندارم تو آسمون -وا دختر این چه حرفیه آخه دوروز دیگه باید لباس بخرم برا عروسیت +عروسی کجا بود من الان باید برم دنبال کار -کار برا چی +مردم کار میکنن پول در بیارن که بتونن خرج خودشون رو در بیارن د -خودم میدونم منظورم اینه که کار پیدا نمیشه به این زودی.وکالتم که.. +شرکتی چیزی سراغ نداری من به منشیم راضیم؟؟ -وای خاک بر سرم میخوای بری منشی بشی؟؟ +اولا اگه مجبور بشم اره منشی هم میشم ولی شرکت رو واسه این پرسیدم که شاید بتونم برم جایی مشاور حقوقی بشم -خب غصه نخور با بچه ها برات پیدا میکنیم +ممنون _خواهش میکنم⁦ یه ارمیتا ❤️⁩که بیشتر ندارینمایشالا که باهم یه جاییو پیدا میکنیم پاشو بریم خوابگاه یه غدایی چیزی درست کنیم الان سارا و سمیرا میان +اره بریم منم خیلی گشنمه با فاطمه پیاده رفتیم تا یه فروشگاه برای ناهار خرید کنیم . فاطمه وسایل ماکارانیو خرید حساب کرد بعدش یه تاکسی گرفتیم و رفتیم .پول تاکسی و دادم و پیاده شدیم. به خوابگاه که رسیدیم سمیرا و سارا املت داشتن میخوردن،من و فاطمه خشکمون زده بود +مگه کلاس نداشنین؟ _کنسل شد +وسایل غدا گرفتیم _عه خب می گفتین فاطمه گفت: -الان که غذا داریم باشه واسه شام😁 -نه به اندازه شما دوتا نیست -شما برین غدا زو درست کنین باهم میخوریم +معدتون منفجر نشه؟ نه خیالت تخت معده ما عین جوراب کش میاد😂 +اه سمیرا چیز دیگه نبود تشبیه کنی؟ -چرا آدامسم بود لباسامو عوض کردم و با فاطمه مشغول پختن ماکارانی شدیم وقتی آماده شد سارا و سمیراهم نشستن سر سفره دولوپی‌مشغول خوردن شدن انکار نه انگار دو دقیقه پیش نیمرو می خوردن +یعنی فقط از شماها باید فیلم گرفت فاطمه از سر سفره بلند شد و رفت ،به سارا و سمیرا اشاره کرد و گفت: _ظرفای ناهار با شما دوتاس ها _چیییییی +نخودچییی دولوپی خوردین باید هضم بشه یه جوری دیگه _ینی شماها خیلیییییی بدجنسین منم غذامو خوردم و رفتم دراز کشیدم گوشید روشن کردم .یهو یه فکری به سرم زد ..... :✍️ و کپی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده‌ها‌مشکلی‌ندارد🙂‼️ 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
²پارتـــ💌ــ‌تقدیم👆نگاهتون👀
[...👣] وقتی حتی با سنگین‌ترین روضه هم اشکت در نیومد برو جلویِ آینه از خودت بپرس؛ چیکار کردی با خُودت..؟!💔 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدی‌جان؛ آغاز ولایتت بر پهنای گیتی، بر ما مبارک است! و مبارک تر آن روز که؛ چشمان مهربانت، پناه تمام دلشوره‌هایمان شود! 🌹