#جلسه9️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
گاه اندوه من آنزمان بود که بر زمین نازل شدم، آغاز دورهی غم باز من آنگاه بود که نه چون آدم علیهالسلام به اجبار و از سر گناه بلکه چون پدرم محمد (ص) به اختیار و از سر لطف و رحمت پروردگار، از بهشت هبوط کردم.
مهبطم اگر چه مهبط وحی بود و منزلم اگر چه منزل جبرئیل و قرارگاهم اگر چه قرار گاه عزیزترین بندهی خدا و خاتم پیامبران او.
اگر چه آن دستها که به استقبالم آمده بود، دستهای برترین زنان عالم امکان بود، اگر چه اولین جامههایی که در زمین بر تن کردم، جامههای بهشتی بود.
اگر چه به اولین آبی که تن سپردم، زلال بیهمانند کوثر بود، اگر چه... اما...
اما محنت و مظلومیت نیز، از بدو تولد با من زاده شد، با من رشد کرد و در من تبلور یافت.
من هنوز اولین روزهای همنشینی با گهواره را تجربه میکردم که آمد و رفت تازه مسلمانان زجر کشیده اما صبور و مقاوم به خانهمان آغاز شد.
رفت و آمدی مومنانه اما هراسناک عاشقانه اما بیم زده، خالص و صمیمی و شورانگیز اما ترسان و گریزان و مراقب.
خدنگ اولین خبرهایی که از ورای گهواره میگذشت و بر گوش جگر من مینشست، شکنجه و آزار و اذیت مومنان نخستین بود.
یک روز خبر سمیه میآمد، آن پیرزن زجر دیدهای که عمری در عطش باران توحید زیسته بود و با چشیدن اولین قطرات آن از ابردستهای پیامبر، همه چیز خویش را فدا کرد و جان خود را سپر ایمان خالص خود ساخت.
آن ییرزن مومنی که سختترین شکنجهها را بر تن رنجور و نحیف خویش هموار ساخت تا ندای حق پیامبر بیلبیک نماند.
روز دیگر خبر یاسر میآمد؛ «یاسر را مشرکان در بیابان سوزان و تفتیده حجاز خواباندهاند و سنگهای سخت و گران بر اندام او نهادهاند تا او دست از توحید بردارد و در مقابل بتها سر بساید.»
یک روز خبر بلال میآمد، روز دیگر عمار، روز دیگر...
و من به وضوح میدیدم که شکنجهها و آسیبها و لطمهها نه فقط بر نو مسلمانان ایثارگر که بر پدرم رسول خدا وارد میشود و او چه میتواند بکند جز این که هر روز بر این مومنان محبوس بگذرد و آنان را به صبر و استواری بیشتر دعوت کند.
✨صبْراً یا آلِ یاسِر، صَبْراً یا بِلال...
و... بغضها و اشکها و گریههای خویش را به خانه بیاورد.
در تب و تاب شکنجهی پیروان مومن و معدود بسوزد اما توان هیچ ممانعت و دفاعی نداشته باشد.
خدا بیامرزد ابوطالب را و غریق رحمت کند حمزه را که اگر این دو حامی با صلابت و قدرتمند نبودند، آنکه در بیابان سوزان، سنگ بر شکمش مینشست پیامبر بود و آن بدن که آماج عمودها و نیزهها قرار میگرفت، بدن مبارک پیامبر بود، همچنانکه با وجود این دو حامی موحد و استوار نیز آنکه شکنبهی شتر بر سرش فرود میآمد پیامبر بود و آنکه پایش به سنگ جهالت دشمنان میآزرد، پیامبر بود- سلام خدا بر او-.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی
http://eitaa.com/joinchat/3276144666C5a1f059d7a
@dokhtarayehalavi
#جلسه9️⃣1️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
از شدت حجب، سر را بیشتر در خویش فرود بردم و آهسته ادامه دادم:
- من امروز به خواستگاری دختر گرانقدرت فاطمه آمدهام، میان این خواهش و اجابت چقدر فاصله است؟
چهرهی پیامبر بازو و بازتر شد و تبسمی شیرین بر لبان او نشست و این کلمات دوست داشتنی از میان لبهای مبارک او تراوش کرد:
- بشارت باد بر تو ای ابوالحسن که پیش پای تو جبرئیل بر من فرود آمد و پیام آورد که پیوند تو و فاطمه را خداوند جل و علا، در آسمانها منعقد کرده است...
آنگاه از آمدن صرصائیل گفت و خطبه خواندن راهیل بر منبر عرش و... رازهای بسیار دیگر و سپس با خندهای ملیح فرمود:
- خوب، چیزی هم با خود داری برای تشکیل زندگی
گفتم:
- پدر و مادرم به فدایت هیچ چیز من برتو پوشیده نیست، مرا شمشیری است و زره و شتری و غیر از اینها از مال دنیا هیچ ندارم.
پدرت فرمود:
- شمشیر، عصای دست توست، تو به داشتنش ناگزیری، که در راه خدا جهاد میکنی و دشمنان خدا را با آن به دیار عدم میفرستی.
شتر هم ابزار کار توست، با آن نخلستانهای خود و اهلت را آبیاری میکنی و بدان بار سفر میکشی.
همان زره را کابین فاطمه قرار بده، من به همان راضیم، اما تو، تو از من خشنود هستی؟⁉️
عجب سوالی!
گفتم: بله، پدر و مادرم به فدایت، تو مرا غرق در بشارت و سرور کردی. تو همیشه فرخنده فال و مبارک بال و کمالمند بودهای، سلام خدا بر تو.
پیامبر صلی الله علیه واله فرمود:
- بانی این پیوند آسمانی به گفتهی امین الملائکه، خداوند- جل و جلاست- و ما فقط مجری این عقد بر روی زمینیم، برو به سمت مسجد و مردم را در این شادی آسمانی سهیم کن.
من نیز به دنبال تو خواهم آمد و عقد را در پیش چشم خلایق جاری خواهم ساخت تا چشم تو بدان روشن شود و چشم دوست داران تو در دنیا و آخرت بدان روشنی گیرد.
تو بهتر میدانی که میان تو و پیامبر در این باره چه گذشت، امنا من با شعفی بینظیر از خانه درآمدم و روانه مسجد شدم.
شادیام آنچنان بود که اصحاب را به شگفتی وامیداشت. در پاسخ سوالشان از اینهمه شادی فقط میگفتم:
- خدا و پیامبر، مرا برای فاطمه برگزیدهاند.
پیامبر ماجرا را به شما خواهد فرمود.
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
🍂@dokhtarayehalavi🍂
#جلسه9️⃣2️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
ادامه نجوای امام حسن مجتبی علیه السلام
هر چه هست از برکت توست مادر!
و هر چه فرزندانمان هم داشته باشند از برکت وجود توست.
تو زنی هستی که امامت بشر در مقابل تو زانو میزند، تو همسر و مادر رهبری خلایقی.
و آنچه هماکنون از دست ما میرود چنین عظمتی است، نه ما که جا دارد جهان بر این مصیبت گریه کند.
جا دارد کوهها در این اندوه متلاشی شود.
بیآنکه بخواهم، شعرهایی که تو در سوگ پیامبر میخواندی در ذهنم تداعی میشود
إِنَّ حُزْنِی عَلَیکَ حُزْنٌ جَدِیدٌ
وَ فُؤادِی وَ اللّه ِ صَبٌّ عَنیدٌ
کُلُّ یَوْمٍ یَزِیدُ فِیهِ شُجُونِی
وَ اکْتِیابی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبِیدُ
اندوه من بر تو [همیشه] تازه است.
به خدا قسم این دل، عاشقی لجوج و سرسخت است.
هر روز بر غمهای من افزوده می شود
و اندوه من در فراق تو پایان ندارد.
نَفْسِی عَلَی زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ
یا لَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ
لا خَیرَ بَعْدَکَ فِی الْحَیاةِ
وَ إِنّما أَبْکِی مَخافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیاتِی
جان من گویی جز آه و ناله کاری ندارد،
ای کاش جان من، همراه با آه و ناله از بدنم خارج می شد.
[پدر جان!] بعد از تو در زندگی خیری نیست؛
گریه می کنم از بیم آنکه مبادا بعد از تو، زنده ماندنم طولانی شود.
اینها زبان حال ماست مادر!
وقتی دست ما را میگرفتی، به مزار پیامبر میبردی، در کنار قبر او مینشیتی و این شعرها را زمزمه میکردی، ضجه میزدی و ما را میگریاندی، ما چگونه میتوانستیم تصور کنیم که همان شعرها، زبان حال ما بشود بر بالین احتضار تو؟!
خدایا چه سخت است از دست دادن مادری که عصارهی خوبی است.
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه9️⃣3️⃣و0️⃣4️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجواے حضرت زهرا سلام الله علیها
پدرجان! پس از تو منبرت را وحشت فراگرفته است.
و محرابت از مناجات تهی شده است.
اما قبر تو خوشحال است که چون توئی را در خویش جا داده است.
و بهشت در پوست خود نمیگنجد که همیشه مشتاق تو و دعای تو و نماز تو بوده است.
پدرجان! هر جا که نور حضور تو دامن گسترده بود، اکنون غرق در تاریکی است.
پدرجان! این مصیبت مصیبتی است که فقط با رسیدن به تو التیام مییابد.
پدرجان! آن علی، آن ابوالحسنی که محل اعتماد و اطمینان تو بودد، پدر حسن و حسین تو بود، برادر تو بود، نزدیکترین یاور و بهترین دوست تو بود، همان که در کوچکی در دامنت پرورده بودی و در بزرگی برادرش خوانده بودی،
همان که شیرینترین همدل و همدم و همراه تو بود،
همان که اولین مومن، مهاجر و بهترین یاور تو بود.
او اکنون سخت تنها شده است و در مصیبت جانکاه عزیز از دست رفتهاش بیتاب است.
آری پدرجان! مصیبت، مصیبت از دست دادن عزیز، ما را احاطه کرده است، اشک و آه، قاتل ما شده است و اندوه، گریبانمان را سخت چسبیده است.
چه کنم پدر؟
صبرم در سوگ تو کم شده است و تسلی از من فاصله گرفته است.
چشم! ای چشم! ببار. وای بر تو اگر از بارش خون دریغ کنی.
ای رسول و برگزیدهی حق! ای پناهگاه یتیمان و ضعیفان.
کوهها و وحوش و پرندگان و زمین همه به تبع آسمان بر تو گریستند.
آقای من! حجون و رکن و مشعر و بطحاء گریستند.
محراب و درس قرآن صبح و شام، ضجه زدند و شیون کردند.
و اسلام بر تو گریست، اسلامی که با رفتن تو غریب شد،
کاش منبرت را میدیدی، منبری که تو از آن بالا میرفتی، اکنون ظلمت از آن بالا میرود
خدایا. مرگم را برسان که من از حیات بریدهام.
پدرجان! زندگی بیتو خالی است، حیات بدون تو مرگ است و روشنی بیتو ظلمت.
آنکه گمشدهای دارد، همه جا به دنبال او میگردد، همه جا را خالی او احساس میکند، پدرجان! من جانم را گم کردهام و جگرم را گم کردهام. قبلم را گم کردهام.
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه9️⃣4️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
دفعتا خبر آمد که فدک از دست رفت و این برای شما بانوی من که تازه داغ غصب خلافت دیده بودید، کم غمی نبود.
کارگزاران شما هراسان آمدند و گفتند:
- خلیفه ما را از فدک بیرون کرد و افراد خود را در آنجا گماشت.
شما در بستر بیماری بودید. رنگ رویتان زرد بود و دستهایتان هنوز میلرزید، فروغ نگاهتان رفته بود و دور چشمانتان به کبودی نشسته بود.
از هماندم که عمر در را بر پهلوی شما شکست 😭 و جان کودک همراهتان را گرفت و شما فریاد زدید:
- فضه مرا دریاب!
من فهمیدم که کار تمام است و شده است آنچه نباید بشود.😭
شما مضطر و مضطرب از بستر بیماری جهیدید و گفتید:
- چرا؟!!⁉️
و شنیدید:
- فدک را هم غصب کردند، به نفع حکومت غصبی.
- چرا؟!⁉️
این چرا دیگر جوابی نداشت، نه فقط کارگزاران شما که خود خلیفه هم برای این چرا پاسخی نداشت.
من که کنیزیام- به افتخار- در خانهی شما، میدانم که:
«فدک قریهای است در اطراف مدینه، از مدینه تا آنجا دو- سه روز راه است. این باغ از ابتدا دست یهود بوده است تا سال هفتم هجرت.
در این سال که اسلام، نضج و قدرتی فوقالعاده میگیرد، یهود، بیمزده، از در مصالحه درمیآیند و. و این باغ را به شخص پیامبر هدیه میکند تا در امان بمانند.
پیامبر آن را میپذیرد و باغ در دست پیامبر میماند تا آیه «واتِ ذَالْقُرْبی حَقَّهُ»... نازل میشود و پیامبر به دستور صریح خداوند، فدک را به شما میبخشد.»
👌این، واقعیتی نیست که کسی بتواند آن را انکار کند.
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه9️⃣5️⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای خانم فضه در مورد سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد:
بیش از همه چیز بهت و حیرت بر دلهای مسجدیان سنگینی میکرد:
🤔عجبا! این فاطمه است یا فاتح قلههای فصاحت؟!
این زهراست یازه کما کیاست!؟ این بتوول است یا بانی بنای بلاغت!؟
این طاهره است یا طلایهدار کاروان خطابت!؟ این کیست؟ کجا بوده است؟
این همان کوثر همیشه جوشان است که خدا به پیامبر عطا کرده است!
... و این ابتدای وادی حیرت بود.
دلها که به کلام شما شخم خورده بود، اکنون آمادهی بذر میشد.
چه زمین لم یزرعی و چه بذر بینظیری!
✨«اَیُّها النّاس! اِعْلَموُا اَنّی فاطِمَةٌ وَ اَبی مُحَّمَد.»
✨هان ای مردم! بدانید که من فاطمهام و پدرم محمد است.
حرف اول و آخرم یکی است.
نه غلط در گفتارم جا دارد و نه خطا در کردارم راه.
پیامبری از خود شما به میان شما آمد که رنجهای شما بر او گردن بود و به هدایت شما حرص میورزید و با مومنان رافت و مهربانی داشت.
اگر بخواهید او را بشناسید، میبینید که پدر من بوده است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموی (شوی) من بوده است نه برادر مردان شما.
و راستی که چه خوب نسبتی است این نسبت.
پس او رسالت خود را به انجام رسانید و با انذار آغاز کرد، از پرتگاه مشرکان رو بر تافت، شمشیر بر فرق آنان نواخت، گردنهایشان را گرفت، گلوگاهشان را فشرد و با بهترین زبان، زبان موعظه و حکمت، آنان را به سوی خدا دعوت کرد.
👌آنقدر بت شکست و آنقدر پشت افکار آنان را به خاک مالید که تا جمعشان از هم پاشید و هزیمت تنها گریزگاهشان شد.
شب گریخت و صبح مجال ظهور یافت و حق جلوهگری کرد و با کلام زمامدار دین، عربده های شیاطین، خاموش شد.
خارهای نفاق روفته گردید و گرههای کفر و شقاق گشوده گشت... و آنگاه زبان شما به گفتن «لا اله الا الله» باز شد.
و این در حالی بود که تهی و تنها بودید و پرتگاهی از آتش در کنارهی شما شعله میکشید.
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینی
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه9️⃣6️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای خانم فضه در مورد سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد (ادامه ی سخنان حضرت به انصار):
خلیفه برخاست به پاسخگویی:
- ای دختر رسول خدا! پدرت با مومنان عطوف و کریم و رئوف و رحیم بود و با کافران عذاب و عقابی عظیم. درست است که او پدر تو بوده است و نه زنان دیگر، او برادر شوی تو بوده است و نه دیگران. شوی تو در رفاقت با پیامبر و جلب رضایت و محبت او از همه پیش بود.
شما را جز سعادتمندان دوست نمیدارند و جز شقاوتمندان با شما دشمنی نمیکنند که شما عترت پاک رسول خدا هستید و برگزیدهی نجبای جهان.
شما راهنمای ما به سوی خیر بودید و به سمت بهشت. و تو بخصوص برگزیدهی زنان و دختر برترین پیامبران.
تو در کلامت صادقی و در فراوانی عقلت پیشقدم.
هرگز حقت را از تو نمیگیرم و در مقابل صداقت تو نمیایستم.
بخدا من هرگز از رای رسول خدا تجاوز نکردم و جز به اجازهی او قدم برنداشتم.
و رائد به قوم و خویش خود دروغ نمیگوید.
من خدا را گواه میگیرم که از رسول خدا شنیدم که فرمود:
«ما پیامبران، طلا و نقره و خانه و مزرعه به ارث نمیگذاریم. ما فقط کتاب و حکمت و علم و نبوت به ارث میگذاریم و آنچه ما به عنوان طعمه داریم بر عهدهی ولی امر بعد از ماست، او هرگونه بخواهد بر آن حکم میکند.
و ما فدک را اکنون به مصرف خرید اسب و اسلحه میرسانیم تا مسلمانان بوسیلهی آن با کفار و سرکشان جهاد کنند.
من تنها و مستبدانه دست به این کار نزدم بلکه با اتفاق نظر مسلمانان این اقدام را کردم.
و این مال و ثروت من برای تو و در اختیار تو، از تو دریغ نمیکنم و برای دیگری ذخیره نمینمایم.
که تو سرور بانوان امت پدرت هستی و درخت پاک برای فرزندانت.
فضائل تو را نمیتوانم انکار کنم و حتی از شاخه و برگ آن نمیتوانم بکاهم آنچه دارم مال تو ولی تو میپسندی که من در این مورد بر خلاف گفتهی پدرت عمل کنم»؟!
چقدر از مردم فریب آشکار این کلمات را دریافتند؟ چند بارقه با جرقه به آب این خدعه خاموش شد؟
شما باز برخواستید و از اینکه در روز روشن، عقل و ایمان مردم را به یغما میبردند، برآشفتید:
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه9️⃣7️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای خانم اُمِّ کلثوم:
یادم هست که آخرین خانهی خانهی معاذبن جبل بود، حرفها را که شنید، گفت:
- کسی دیگر هم حاضر به حمایت از شما شده است؟⁉️
و تو مادرم، پاسخ گفتی که:
- نه، هیچکس.
معاذبن جبل گفت:
-پس از من تنها چه کاری ساخته است؟
یعنی که: من هم «نه».
تو روی برگرداندی و گفتی:
- معاذ! دیگر با تو سخن نمیگویم تا بر پیامبر وارد شوم.
شنیدم که بعد از تو، پسر معاذ از راه میرسد و ماجرا را از پدرش میپرسد و وقتی حرف آخر تو را میشنود به پدرش میگوید:
- من هم دیگر با تو حرف نمیزنم تا بر پیامبر وارد شوم.
کاش این مردم میفهمیدند که مهر تو یعنی چه، قهر تو یعنی چه؟ لطف تو یعنی چه؟ خشم تو یعنی چه؟
رسول الله بسیار تلاش کرد که این معنا را به مردم بفهماند اما نشد. نتوانست.
در ملاء عام جار زد که:
- ای فاطمه مهر تو یعنی جواز بهشت و قهر تو یعنی قعر جهنم.
- ای فاطمه مهر تو یعنی مهر خدا، قهر تو یعنی قهر خدا.
- ای فاطمه رضای تو رضای خداست و خشم تو خشم خداست.
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه9️⃣7️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای خانم اُمِّ کلثوم:
یادم هست که آخرین خانهی خانهی معاذبن جبل بود، حرفها را که شنید، گفت:
- کسی دیگر هم حاضر به حمایت از شما شده است؟⁉️
و تو مادرم، پاسخ گفتی که:
- نه، هیچکس.
معاذبن جبل گفت:
-پس از من تنها چه کاری ساخته است؟
یعنی که: من هم «نه».
تو روی برگرداندی و گفتی:
- معاذ! دیگر با تو سخن نمیگویم تا بر پیامبر وارد شوم.
شنیدم که بعد از تو، پسر معاذ از راه میرسد و ماجرا را از پدرش میپرسد و وقتی حرف آخر تو را میشنود به پدرش میگوید:
- من هم دیگر با تو حرف نمیزنم تا بر پیامبر وارد شوم.
کاش این مردم میفهمیدند که مهر تو یعنی چه، قهر تو یعنی چه؟ لطف تو یعنی چه؟ خشم تو یعنی چه؟
رسول الله بسیار تلاش کرد که این معنا را به مردم بفهماند اما نشد. نتوانست.
در ملاء عام جار زد که:
- ای فاطمه مهر تو یعنی جواز بهشت و قهر تو یعنی قعر جهنم.
- ای فاطمه مهر تو یعنی مهر خدا، قهر تو یعنی قهر خدا.
- ای فاطمه رضای تو رضای خداست و خشم تو خشم خداست.
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه9️⃣8️⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
ادامه ی نجوای خانم اسماء (خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها) در مورد سخنان حضرت وقتی زنان به ملاقاتش می آیند:
حرف، هنوز بسیار مانده بود، پیدا بود از حالت چشمهایتان. آن بار سنگین دل چیزی نبود که با این چند کلام، سبک شود، اما انگار نفس دیگر یاری نمیکرد. نفسی عمیق از سردرد کشیدید و آرام گرفتید.
چهرهها و چشمهای میهمانان شما را مرور کردم، معلوم نبود که آنچه موج میزند، بهت و حیرت است، شرم و خجلت است، اندوه و حسرت است یا پشیمانی و ندامت.
حسی غریب بود، شاید آمیزهای از این حسهای متفاوت.
هر احساسی در انسان، جلوهای دارد اما اگر چندین حس با هم درآمیخت، کار عکس العمل را مشکل میکند.
به همین دلیل، هیچکدام نمیدانستند چه کنند.
بالاخره یکی از آنها، زبان گشود ولی نگفت:
اشتباهمان را جبران میکنیم، بیعتمان را پس میگیریم و به صراط مستقیم برمیگردیم، گفت:
- اگر اینها را قبل از بیعت با ابوبکر میدانستیم، یقینا با او بیعت نمیکردیم حتما کسی را جز علی برنمیگزیدیم ولی...
(😭😭😭😭وای مظلوم مادرم)
دروغ میگفتند، مثل کسی که خود را به خواب زده است و وقتی صدایش میکنی. بگوید:
من خوابیدهام. به همین روشنی، به همین جسارت و به همین وقاحت.
شما فرمودید:
- بس کنید. بروید پی کارتان و بیش از این عذر نتراشید. این حرفها که میزنید در پس آن کارها که کردهاید، پشیزی نمیارزد.
شما یک عیادتکننده دیگر هم داشتید که البته از این سنخ نبود، اهل درد بود، اهل صداقت بود.
امسلمه همان سئوالی را از شما کرد که این زنان کردند، او هم پرسید: چگونه شب را به روز آوردید؟⁉️
با آنها عتاب کردید، اما با امسلمه درددل فرمودید:
- «کارم شده است سعی میان غم و اندوه، هروله میان غربت و مصیبت، پدر از دست داده و حق مسلم شوهر، غصب شده.
دیدی که، به حکم خدا و پیامبر، پشت پا زدند و خلافت را از وصی پیامبر و امام پس از او گرفتند، چرا؟
چون از علی کینه داشتند، چون پدران مشرک و ملحدشان را در جنگ بدر واحد کشته بود.»
(مظلوم مادرم
مظلوم مولامون پدرمون علی
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه9️⃣9️⃣ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
نجوای حضرت علی علیه السلام:
آی! ای زمین! این امانت، دختر رسول خداست که به تو میسپارم.
و الله که این دستهای رسول خداست، صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یا رَسُولَاللَّهِ. خوش به حال تو فاطمه جان! بسم اللَّه الرحمن الرحیم. بِسْم اللَّه وَبِاللَّه وَعَلی مِلَّةِ رَسُولاللَّه. مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّه.
صدیقه جان! تو را به کسی تسلیم میکنم که از من به تو شایستهتر است. فاطمه جان! راضیام به آنچه خدا برای تو خواسته است.
مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْری.
شما را از خاک آفریدیم، به خاک برمیگردانیم و بار دیگر از خاک بیرون میآوریم.
فاطمه جان! همه تن، چشم انتظار آن لحظهی دیدارم.
ای خشتها! میان من و فاطمهام جدایی میاندازید؟
دلهای ما چنان به هم گره خورده است که خشت و خاک و زمین و آسمان نمیتوانند جدایمان کنند.
اما بر تو مبارک باد فاطمه جان! دیدار پدرت پس از این دوران سخت فراق.
✨السّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَاللَّه عَنّی وَعَنْ اِبْنَتِک
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنْ اِبْنَتِکَ وَحَبیبِکَ وَقُرَّة عَیْنِکَ وَ زائِرک
سلام من و دخترت به تو ای رسول خدا!
سلام دخترت به تو! سلام محبوبت! سلام نور چشمت و سلام زائرت.
سلام آنکه در بقعه تو در خاک آرمیده است و خداوند پیوستن شتابناک او را به تو رقم زده است.
ای رسول خدا کاسهی صبرم در فراق محبوبهات لبریز شد و طاقتم در جدایی از برترین زن عالم به اتمام رسید.
جز گریه چه میتوانم بکنم ای پیامبر خدا؟!
گریه بر مصیت سنت توست، من در مصیبت تو هم جز گریه چه توانستم بکنم؟
تو سر به سینهی من جان دادی، من با دست خودم چشمهای تو را بستم، تو را غسل دادم و کفن و دفن کردم. سر تو را من بر لحد نهادم.
در برابر تقدیر، جز تسلیم و رضا چاره چیست؟
انا لله و انا الیه راجعون.
ای پیامبر خدا! اکنون امانت به صاحبش رسید و زهرا از شر غم و ستم خلاصی یافت.
و برای من از این پس چه زشت است چهرهی زمین و آسمان بدون حضور زهرا.
اما اندوهم ای رسول خدا جاودانه است و چشمانم بیخواب و شبهایم بیتاب.
غم پیوسته، همخانهی دل من است تا خدا خانهای را که تو در آنی نصیبم کند.
ای رسول خدا! دلم خون و خسته است و غصهام دائم و پیوسته.
چه زود خدا میان ما جدایی انداخت. من از این فراق فقط به خدا میتوانم شکایت کنم.
✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi