『دخترانفاطمی|پسرانعلوی』
⇩⇩
[ #ترک_دوستی_با_جنس_مخالف 💥]
#تلنگر⚡️
#خواهرمـ🧕🏻
تو دنیای مجازی📲 هیچ پسری برای #ازدواج💍یا عشق💕، با دختر آشنا نمیشه❌
شاید بتونه علاقه مند بشه. . .
اما عاشق نمیتونه بشه⛔️
و بلکه فقط یک حس زودگذره. . .🍃
پس مراقب باش🙅♀️.
ارزش نداره #حیا و #نجابتت رو ببری زیر سوال😡
یادت باشه☝🏼
طرز #حرف زدنت🗣
نوع #استیکردادنت👩💻
نوع #مطلب فرستادنت📧
دل هیچ پسری رو نلرزونه❌
#برادرمـ🙍♂️
حواست باشه☝🏼
اون عکسهایی📸 که با مدل ها و ژست های مختلف میذاری رو #پروفایلت📲 دل هیچ دخترخانومی رو #نلرزونه❣️،
بعضی دخترها #زودباورن🥀
ممکنه همان دوستت دارمه، اولت را باور کنن و دل بدهند. . .🍂
یادت باشد☝🏼
که شکسته شدن #قلب را خدا میشنود💔
قلب دختر مثل #چسبه🕯،نمیچسبه بچسبه کنده نمیشه💞 کنده هم بشه دیگه نمیچسبه💔
#خواهرمـ🧕🏻
حواست باشد چه عکسی برای پروفایلت انتخاب میکنی🚷
از اون دخترا هایی باش که میگن👑
قلبـ❤️ـم مثل #قبرم جای یه نفره✅
نه از اون دخترایی که میگن #گور بابای بعضی ها پیش بسوی بعدی ها❌ اصلا میدونی که دختر باید اولین مرد زندگیش #باباش🧔🏻 باشه . .
آخریشم #همسرش💍⁉️
#برادرمـ🙎♂️
آن دختری که تو فضای مجازی📲 دل میده اگه یه عکس پروفایل بهتر از تو ببینه میره سمتش🚷
پس مراقب باش✅.
#خواهرم غرور مردی رو نشکن❌
#زینب وار زندگی کن🌸
در آخر #عشق حرمت داره، بیایید کاری نکنیم تا عده ای نسبت به عشق بدبین بشن🍂
مجازی📲 جای عشقبازی نیست📛 چون
#آبرو مثل آبه بریزه زمین دیگه نمیشه جمعش کرد موقع چت📩 به آبروی #خانواده هم فکرکنیم
.
👤|#خــــــــــادم_الحـســـــــــــــــیـن
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa⃟🌸
#بےتوهرگز🕊
#قسمت_اوݪ⇩
﴿#مردهای_عوضی﴾😡
همیشه از پدرم متنفر بودم
مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه
آدم #عصبی و بی حوصله ای بود!
اما بد اخلاقیش به کنار
می گفت: #دختر درس می خواد بخونه چکار؟
نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد
اما من، فرق داشتم
من #عاشق درس خوندن بودم
بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد
می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم
مهمتر از همه، می خواستم #درس بخونم، برم سر کار و از اون #زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم
چند سال که از #ازدواج خواهرم گذشت
یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد
به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی
شوهر خواهرم بدتر از پدرم، #همسر ناجوری بود،یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند
دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد
اما خواهرم اجازه نداشت
#تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره
مست هم که می کرد، به شدت #خواهرم رو کتک می زد
این بزرگ ترین #نتیجه زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ...
هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید
روزی که پدرم گفت
هر چی درس خوندی، کافیه ...
بالاخره اونروزاز راه رسید ...موقع خوردن صبحانه،همونطورڪه سرش پاین بود ...باهمون اخم و لحن تند همیشگے گفت ...هانیه...دیگه لازم نڪرده از امروز برے مدرسه ...
تااین جمله رو گفت،لقمه پریدتوے گلوم ...وحشتناڪ ترین حرفے بود ڪه مے تونستم اون موقع روز بشنوم ...بعدازڪلے سرفه،درحالےڪه هنوز نفسم جا نیومده بود ...به زحمت خودم رو ڪنترل ڪردم و گفتم ...ولےمن هنوز دبیرستان ...
خوابوندتوےگوشم...برق ازسرم پرید ...هنوزتوےشوڪ بودم ڪه اینم بهش اضافه شد
- همین ڪه من میگم ...دهنت رومے بندے میگے چشم...درسم درسم...تاهمین جاشم زیادے درس خوندے ...
ازجاش بلندشد ...بادادو بیداد اینها رو مے گفت و مے رفت ...اشڪتوےچشم هام حلقه زده بود ...امااشتباه مے ڪرد،من آدم ضعیفے نبودم ڪه به این راحتے عقب نشینے ڪنم ...
ازخونه ڪه رفت بیرون ...منم وسایلم رو جمع ڪردم و راه افتادم برم مدرسه ...مادرم دنبالم دوید توے خیابون ...
-هانیه جان،مادر...توروقرآن نرو ...پدرت بفهمه بدجور عصبانے میشه ...براےهردومون شر میشه مادر ...بیا بریم خونه ...
امامن گوشم بدهڪار نبود ...من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم ...به هیچ قیمتے ...
به روایت:#همسرودخترشهید🍃
[@romanshohada
@hadidelhaa]