eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه _در_قیامت هفتاد _سوم حسرت اين مطلب را يادآور شوم که بعد از شهادت دوستانم، بنده راهي مرزهاي شرقي شدم. مدتي را در پاسگاه هاي مرزي حضور داشتم. اما خبري از شهادت نشد! در آنجا مطالبي ديدم که خاطرات ماجراهاي سه دقيقه براي من تداعي ميشد. يک روز دو پاسدار را ديدم که به مقر ما آمدند. با ديدن آنها حالم تغيير کرد! من هر دوي آنها را ديده بودم که بدون حساب و در زمره ي شهدا و با سرهاي بريده شده راهي بهشت بودند. براي اينکه مطمئن شوم به آنها گفتم: نام هر دوي شما محمد است؟ آنها تأييد کردند و منتظر بودند که من حرف خود را ادامه دهم، اما بحث را عوض کردم و چيزي نگفتم. از شرق کشور برگشتم. من در اداره مشغول به كار شدم. با حسرتي كه غير قابل باور است. يك روز در نمازخانه اداره دو جوان را ديدم كه در كنار هم نشسته بودند. جلو رفتم و سلام كردم. خيلي چهره آنها برايم آشنا بود. به نفر اول گفتم: من نميدانم شما را كجا ديدم. ولي خيلي براي من آشنا هستيد. ميتوانم فاميلي شما را بپرسم؟ _____________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه _در_قیامت هفتاد _چهارم نفر اول خودش را معرفي كرد. تا نام ايشان را شنيدم، رنگ از چهره ام پريد! ياد خاطرات اتاق عمل و ... برايم تداعي شد. بلا فاصله به دوست كناري او گفتم: نام شما هم بايد حسين آقا باشه؟ او هم تأييد كرد و منتظر شد تا من بگويم كه از كجا آنها را ميشناسم. اما من كه حال منقلبي داشتم، بلند شدم و خداحافظي كردم. خوب به ياد داشتم كه اين دو جوان پاسدار را با هم ديدم كه وارد برزخ شدند و بدون حسابرسي اعمال راهي بهشت شدند. هر دو با هم شهيد شدند درحاليكه در زمان شهادت مسئوليت داشتند! باز به ذهن خودم مراجعه كردم. چند نفر ديگر از نيروها براي من آشنا بودند. پنج نفر ديگر از بچه هاي اداره را مشاهده كردم كه الان از هم جدا و در واحدهاي مختلف مشغول هستند، اما عروج آنها را هم ديده بودم. آن پنج نفر با هم به شهادت ميرسند. چند نفري را در خارج اداره ديدم که آنها هم... هرچند ماجراي سه دقيقه حضور من در آن سوي هستي و بررسي اعمال من، خيلي سخت بود و آن لحظات را فراموش نميكنم، اما خيلي از موارد را سالها پس از آن واقعه، در شرايط و زمان هاي مختلف به ياد ميآورم. چند روز قبل در محل كار نشسته بودم. چاپ اول كتاب سه دقيقه در قيامت انجام شده بود. يكي از مسئولين از تهران، براي بازرسي به اداره ي ما آمد. همينكه وارد اتاق ما شد، سلام كرد و پشت ميز آمد و مشغول روبوسي شديم. مرا به اسم صدا كرد و گفت: چطوري برادر؟ من كه هنوز او را به خاطر نياورده بودم، گفتم: الحمدلله ______________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه _در _قیامت هفتاد _پنجم گفت: ظاهراً مرا نشناختي؟ ده سال قبل، در فلان اداره براي مدت كوتاهي با شما همكار بودم. من كتاب سه دقيقه در قيامت را كه خواندم، حدس زدم كه ماجراي شما باشد، درسته؟ گفتم: بله و كمي صحبت كرديم. ايشان گفت: يکي از بستگان من با خواندن اين كتاب خيلي متحول شده و چند ميليون رد مظالم داده و به عنوان بازگشت حق الناس و بيت المال، كلي پول پرداخت كرده. بعد از صحبتهاي معمول، ايشان رفت و من مشغول فكر بودم كه او را كجا ديدم! يكباره يادم آمد! او هم جزو كساني بود كه از كنار من عبور كرد و بي حساب وارد بهشت شد. او هم شهيد ميشود. ديدن هر روزه اين دوستان بر حسرت من مي افزايد، خدايا نكند مرگ ما شهادت نباشد. به قول برادر عليرضا قزوه: وقتي كه غزل نيسـت شـفاي دل خسـته ديگـر چـه نشـينيم بـه پشـت در بسـته؟ رفتند چه دلگير و گذشـتند چه جانسوز آن سـينه‌زنان حرمـش دسـته بـه دسـته ميگويم و ميدانم از اين كوچه تاريك راهي اسـت به سرمنزل دلهاي شكسته در روز جزا جرئت برخواسـتنش نيست پايـي كـه بـه آن زخـم عبوري ننشسـته قسـمت نشـود روي مـزارم بگذارنـد سـنگي كـه گل اللـه به آن نقش نبسـته _________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه _در _قیامت هفتاد _ششم تجربه‌ای جديد كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته. بارها در جلسات و يا در برخورد با برخي دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوي كتاب بودم نميشناختند، و من از اينكه اين كتاب در زندگي معنوي مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم. يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم. يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. بي مقدمه سلام كرد و گفت: ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟ گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود. ___________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه_در_قیامت هفتاد _هفتم اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد. تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم. خيلي تشكر كرد و پياده شد. من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و... چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم. همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهراً او خوب مرا ميشناخت! شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟ خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير. گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود. ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد. ____________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه _در _قیامت هفتاد _هشتم گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم. گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده ام. يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم. من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشته ام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم، تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! ً من كاملا مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما، ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم! دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود. اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم. يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ ________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه_در_قیامت هشتاد اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم. هرچه گفتند قبول كردم. بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم. درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا افتادم. همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا به من فرصت جبران بده. خدا... تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم. اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده. دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم، مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده! دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاول‌هاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم. ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلالیت بطلبم؟ اين خانم حرف هاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد. من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد. جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم. ___________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه _در _قیامت هشتاد _چهارم اين موضوع ناراحت بودم. اما مدتي است كه تصميم به امتحان اين موضوع گرفتم. اتاق كارم را عوض كردم و كمتر با زنان همكار حرف ميزنم. نگاهم را در كوچه و خيابان، بيش از قبل كنترل ميكنم، حتي در فضاي مجازي نگاهم را كنترل ميكنم. در اين مدت دقت كردم، برخورد همسرم با من فوق العاده بهتر شده. از زندگي خودم خيلي لذت ميبرم. سؤال 5 :آيا بهتر نبود نام كتاب سه دقيقه در برزخ باشد؟ بله، شايد هم مناسب بود، حضرت آيت الله مصباح يزدي نيز وقتي کتاب را مشاهده کردند، گفتند شايد بهتر بود نام کتاب سه دقيقه در برزخ باشد. اما بسياري از تجربه كنندگان مرگ موقت، شرايطي از برزخ را مشاهده ميكنند. اما همان طور كه راوي محترم توضيح دادند، ايشان به بررسي اعمال مشغول شدند كه مربوط به قيامت است. در برزخ اينگونه به اعمال ما پرداخته نميشود. ولي رواياتي هم داريم که شروع قيامت را از مرگ انسان ميدانند. البته تمام اينها، چه برزخ و چه قيامت، براي ما تلنگري است كه به فكر باشيم. شايد به جرئت بتوان گفت كه تمام مشكلات امروز ما در نتيجه فراموش كردن روز قيامت است. اگر بدانيم كه در آن روز، ذره اي كار خوب و بد، به انسان باز ميگردد، به يقين بيشتر در اعمال خودمان دقت ميكنيم. دوست عزيزي از قم مراجعه كرد و تعدادي از اين كتاب را براي شاگردانش گرفت. ايشان ميگفت: من مدتها بود از خدا ميخواستم راه را به من نشان دهد كه در چه موضوعي وقت بگذارم و كار فرهنگي و اعتقادي كنم، تا اينكه يك شب در عالم رويا وجود نازنين حضرت معصومه را ديدم كه به من فرمودند: بسياري از مشكلات به خاطر اين است كه مردم، مرگ و قيامت را فراموش كرده اند. در اين زمينه كار كنيد. سؤال 6 :آيا ميشود حضرت عزرائيل كسي را قبض روح نمايد و او بار ديگر به دنيا برگردد؟ مگر نداريم كه هيچ تغييري در زمان مرگ وجود ندارد؟ بله، مرگ حتمي هيچ انساني به تأخير نميافتد. اين در علم ازلي خدا ثبت است. اما اگر قرار باشد كه روح از بدن کسي خارج شده و دوباره بازگردد، خداوند از اين موضوع نيز با خبر است. تمام تجربيات نزديك به مرگ، با جدا شدن روح از جسم همراه است. حالا اين جدا شدن روح، توسط _______________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه _در _قیامت هشتاد _پنجم ملائکه يا حضرت عزرائيل صورت ميگيرد. اما اينكه به طور مشخص نام حضرت عزرائيل برده ميشود، بايد گفت كه ما در مورد شخص حضرت رسول اكرم روايت داريم كه دوبار مرگ ايشان به تعويق افتاد، دوبار حضرت عزرائيل به درب منزل ايشان مراجعه و به خاطر حضرت زهرا بازگشتند. بار سوم پيامبر فرمودند كه دخترم، ايشان برادرم عزراييل هستند، تا كنون از هيچ كس اجازه نگرفته، بگو داخل شوند. يعني مقام حضرت صديقه باعث تأخير در قبض روح پيامبر شد. در اين كتاب هم اشاره ميكند كه با التماس از حضرت زهرا ميخواهد كه برگردد و به او فرصت ميدهند. از طرفي بايد گفت كه برخي اعمال، مرگ انسان را به تأخير مياندازد. ما در روايات داريم كه صله رحم و دعاي والدين، مرگ را به تأخير مياندازد و عاق والدين و قطع رحم، باعث ميشود مرگ زودتر رخ دهد. سؤال 7 :آيا انسان ميتواند در جريان تجربه اي نزديك به مرگ، حوادث و اتفاقات آينده را مشاهده نمايد؟ بله، اين ماجرا چيز عجيبي نيست. بنده ده ها شهيد را ميشناسم كه قبل از شهادت، تاريخ و ساعت دقيق شهادت خود يا اطرافيان را بيان ميكردند. با اينكه تجربه نزديك به مرگ نداشتند. بنده دوستي داشته و دارم كه بسياري از اتفاقات آينده را در خواب میبیند او به توصیه شهید نیری عمل کرد شهيد نيري در نامه اي كه در كتاب عارفانه چاپ شده ميگويد: اگر چند روز گناه نكنيد، شگفتي ها را در خواب ميبينيد. و اگر به چهل روز برسد در بيداري خواهيد ديد. كه البته براي چهل روز، روايت معتبر داريم. در تجربه هاي نزديك به مرگ كه در كشور ما رخ داده، افراد تجربه كننده بسياري از اتفاقات آينده را مشاهده كردهاند. كتاب آنسوي مرگ و بازگشت به چند مورد آن پرداخته است. سؤال 8 :آيا ميتوان در اين تجربه ها، حسابرسي اعمال را ديد؟ خداوند براي آگاهي بشر از آنچه در سراي ديگر اتفاق ميافتد، ابتدا پيامبر خود را در شب معراج به آسمانها برد و به او نشان داد كه بهشت و جهنم و حسابرسي اعمال چگونه است. برخي از انسانهاي ديگر توانستند با تجربهاي نزديك به مرگ و يا... مشاهدات خود را براي ديگران مكتوب نمايند. كتاب سياحت غرب چنين حكايتي دارد. ______________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه_در _قیامت هشتاد _هفتم سؤال10 :آيا مطالب ايشان، القاي سختي برزخ و نااميدي نيست؟ اينگونه نيست. ما در مفاهيم ديني داريم که خداوند در جاي خود مهربانترين مهربانان است، حتي بيان ميشود که محبت مادر به فرزند، ذره اي از محبتي است که خداوند به بندگانش دارد. لذا خداوند باب توبه را براي بندگانش باز نمود تا رحمت خويش را نشان دهد. اما در جاي ديگر، خداوند شديدترين مجازات کنندگان است. اين با عدل خداوند هم سازگار است. در روايات هم به اين موضوع تأکيد شده ً که مثال در موضوع حق الناس، خداوند بسيار سختگير است. از راوي کتاب شنيدم که گفت: برخي از مواردي که ما، ناخواسته به بيت المال صدمه زديم و يا حق الناسي که نميدانيم مربوط به چه کسي است را ميشود با ردمظالم برطرف کرد. بعد ايشان گفت: واي به حال آنکه دانسته به ديگران لطمه مي ً زند. مثال ميداند اين خانه يا ماشين که ميخواهد بفروشد، عيب و ايراد دارد اما به خريدار حرفي نميزند. اينها خيلي گرفتار ميشوند. اما ايشان فقط از سختگيري و عذاب صحبت نميکند. بارها از رحمت خداوند حرف زده اند. از اينکه توبه باعث ميشود اثري از گناه در کتاب اعمال نماند. يا برخي کارهاي خوب که باعث نابودي گناهان ميشوند. سؤال 11 :ما بارها واژه ي نامه اعمال را شنيدهايم، اما ايشان از کتاب اعمال صحبت ميکند. چگونه است؟ اين هم براي ما جالب بود. از کودکي بارها عبارت نامه اعمال را شنيده‌ايم. اما وقتي به کلام خداوند مراجعه ميکنيم، فقط عبارت کتاب اعمال را مشاهده ميکنيم. البته نامه هم ميتواند مثل کتاب چندين صفحه باشد. سؤال12 :چطور ميشود به تجربه هاي نزديك به مرگ اعتماد كرد؟ آيا علم، اين تجربه ها را قبول ميكند؟ مطالب علمي، بحث هايي هستند كه قابل تجربه و امتحان مي ً باشند. مثال ميگويند آب در 100 درجه بخار ميشود. همه ميتوانند امتحان كنند. اما اين تجربه هاي نزديک به مرگ قابل امتحان نيست. كلام اينگونه افراد را وقتي ميتوان قبول كرد كه با آنچه در دين گفته مطابقت دهيم. اگر منافاتي نداشت ميتوان آنها را پذيرفت. ً مثال در بيشتر تجربه ها از عشق به نور مقدس و ذات الهي صحبت ميشود. اين كه دوست داشتند با آن نور مقدس يكي شوند. خداوند متعال در قرآن ميفرمايند كه من از روح خودم در انسان دميدم. يكي از تجربه ___________________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه_در_قیامت هشتاد _هشتم كنندگان ميگويد: من معناي اين آيه را در آنجا فهميدم. از طرفي افرادي كه بازگشته اند عاشقانه در راه خدا خدمت و عبادت ميكنند. ما نيز در دين خودمان داريم كه بهترين بندگي را كسي انجام ميدهد كه نه از ترس جهنم باشد و نه از شوق بهشت، بلكه خالصانه و عاشقانه، بندگي خدا را انجام دهد. در كل بايد با تيزبيني به كلام اينگونه افراد دقت نمود، چرا كه برخي ميتوانند خود را به دروغ، جزو تجربه كنندگان معرفي كرده و آنچه ميخواهند بيان دارند. سؤال 13 :من با هيچ كجاي اين كتاب مشكلي ندارم. همه را قبول دارم و چندبار خوانده ام، اما در مورد ولایت فقيه كه ساخته جمهوري اسلامی است بحث دارم. اگر اين موضوع هم بوده، چرا در كتاب آورده شده و اين كتاب خوب، جنبه سياسي پيدا كرده؟ بايد گفت ولایت فقيه ساخته و پرداخته جمهوري اسلامی نيست. اين يك بحث فقهي ريشه دار و تاريخي است كه از آغاز زمان غيبت مطرح بوده، ما شاهد هستيم سالها قبل از انقلاب، وقتي آيت الله بروجردي مشغول ساخت مسجد اعظم قم بودند، در مشكلي كه با صاحب برخي مقبره ها ايجاد شد، دستور تخريب مقبره ها را داده و در مقابل اعتراض برخي علما گفتند: من از حكم ولایت فقيه استفاده كردم و همه ساكت شدند. قبل از آن هم نمونه هاي تاريخي زيادي از بحث ولایت فقيه مطرح بوده، اما نكته مهم اين است كه اين مسئله فقهي تا زماني كه حكومت اسلامب ايجاد نشود، قابليت اجرايي ندارد. همه شاهد بوديم كه در طي چهاردهه حضور ولي فقيه در رأس امور، مردم و سران كشور ما در آن موضوعات كه به كلام ولي فقيه گوش دادند، پيروز ماجرا بودند و هرجا گوش نكردند، ضرر كرديم. اين حرف ما نيست، بني صدر، اولين رييس جمهور ايران كه عامل منافقين بود و از ايران فرار كرد، ميگويد: اگر امروز امام خميني زنده بود، امام خامنه اي را تمجيد و تحسين ميكرد. به اين خاطر كه به خوبي نظام ايران را در طي اين سالها)با تمام مشكلات و دشمني ها حفظ كرده است. بسياري از دشمنان قسم خورده نظام نيز شبيه اين عبارات را تكرار كرده اند. البته بايد واقع نگر بود. مسائل و مشكلات در كشور ما بسيار است، اما آنجا كه به رهبري نظام مربوط ميشود، مانند مسائل نظامي و امنيتي، ايران __________________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 _دقیقه _در _قیامت آخر در اوج قدرت منطقه اي قرار دارد، اما وقتي با مشكلات اقتصادي روبرو هستيم، بايد قبول كنيم كه به انتخاب مردم و دولت هايي كه در كشور در رأس قدرت قرار ميگيرند مربوط ميشود. ولایت فقيه كمترين دخالت را در امور اجرايي انجام ميدهد تا كسي نگويد كه دست مسئولين اجرايي بسته است و رهبر همه كاره است. فقط آنجا كه مسئولين، از خط و مسير صحيح منحرف ميشوند، ولایت فقيه به آنها تذكر ميدهد. اگر گوش نكنند در مجامع عمومي و... ً اما رهبر انقلاب مانع كار مسئولين اجرايي نميشوند. مانند ماجراي برجام. حالا اگر آنها گوش ندهند ديگر قضاوت با مردم است... به قول حضرت امام، ولایت فقيه استمرار حركت انبياست. ما در كشورهاي اسلامی كه ولایت فقيه ندارند، مشاهده ميكنيم كه چه اوضاع آشفته اي برقرار است. استكبار در اين كشورها جولان ميدهد و ... خلاصه اينكه سكان امنيت و اقتدار كشور ما همين موضوع ولایت فقيه است... و خدا رحمت کند شهيد ابراهيم هادي را نگارنده کتاب سالم بر ابراهيم ميگفت: روز عاشوراي سال 1388 در عالم رويا ديدم که يک منبري برپا شده و تمام دوستان حضوردارند. روي منبر شهيد هادي نشسته و مردم را موعظه ميکرد. من ميخواستم از احوالات مرجعي که در آن ايام از دنيا رفته بود بدانم. ابراهيم با صداي بلندگفت: آقايان، بيش از قبل تابع ولایت فقيه باشيد. اگر کوتاهي کنيد عواقب سختي خواهد داشت و ثمره انقلاب و خون شهدا نابود ميشود و در برزخ گرفتار خواهيد شد. بعد ادامه داد: الان يکي از علماي رباني و مراجع انقلابی را در برزخ نگه داشته اند و ميگويند: چرا در فتنه سال 1378 سکوت کردي و از اصل ولایت فقيه حمايت نکردي؟ سکوت خواص جامعه در برخي شرايط خطرناک است. حالا تصور کنيد مرجعي که جايگاه ولایت فقيه را ميداند اما با آن مقابله ميکند چه وضعي دارد!؟ ____________________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa