6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونهگناه نکنیم؟
#قسمت_اول
#استاد_رائفی_پور🍂
﷽✨
#جاماندھ...
#قسمت_اول
🌪ضحاڪ خاڪبرسرمیریزد...
تصویربازبشهلطفاً.⌛️
#ما_ملت_امام_حسینیم 👊🏻
#محرم 💔
#صلوات 😇
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#هیچ_کس_به_من_نگفت...🌸🍃
#قسمت_اول
هیچ ڪس بہ من نگفت ڪہ غیبت شـما بہ معنـای نبـودن نیستـ!
بلڪہ بہ معنای نـدیدن هم نیستـ...
چرا ڪہ تـو روی فـرش مجالـس ما قـدم مے گـذاری
در بین مائـے
ما را می بینےو می شناسے
ما هم تـو را می بینیـم
ولے نمی شناسیم😔
مگـر نہ این است ڪہ شما را تشبیہ ڪرده اند بہ یوسف؛ڪہ برادران را دیـد و شناختـ
ولے برادران با اینڪہ اورا دیدنـد،نشناختـند...
مگر نہ این است ڪہ در دعـای ندبہ می خوانیـم،ای غایبـے ڪہ غایب از ما نیستـے؛فدایت شوم،ای دور از مایـی ڪہ از ما دور نیستـے❤️
.
مگر نه این است ڪہ وقتے می آیـے،خلایق انگشتـ بہ دهان می مانند ڪه ما این آقا را نه یکـبار،بلکه بارها دیده ایـم!
پس تو در اینجا در بین ما،ولے غایبـے،یعنی ناشناختہ ای!
نشناختن هم گناه ماستـ ،مشڪل تو نیست...
تو برای من غایبـے ڪه نمیشناسمت...😞
ای ڪاش به من گفتہ بودند ڪه با شناخت تو،غیبت حداقل برای خودم تمام شدنے استـ...
ای ڪاش بودنتـ را هر لحظه با تمام وجودم حس میڪردم...💔
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
°•﷽•°
#الی_الحبیب...
#قسمت_اول
🔴چـراحبیب؟!
تصویربازبشهلطفاً.↻
#ما_ملت_امام_حسینیم 💪🏻
#محرم 🕯
#صلوات 🌺
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_اول 📚
چند ماه بعد:
تسبیح و بالاخره بعد از چند دور ذکر گفتن کنار میزارم ،سجادمو تا میکنم به دیوار تکیه میدم...
-بیا ارمیتا که خیلی گشنمه دو پرس غذا گرفتم آوردم باهمبخوریم
+زحمتت شد ،یه چیزی درست می کردم دیگه
-بابا کدبانووو ،بعد چند وقت هنوز تعارف داری با من؟!!
+نه،میگم عارفه
-جونم
+اوممم...خبری نشد؟
عارفه قاشق غذا رو از جلوی دهنش برگردوند توی بشقاب و گفت:
-هوف ..نه ارمیتا چند بار بگم انقدر فکر و خیال نکن همینروزا میاد دیگه مگه چند وقت بدون تو این داداش خل من میتونه دوومبیاره؟
از دلداری دادن عارفه ته دلم گرممیشه ولی بازم با ناراحتی گفتم:
+همین طور که این بیست روز دووم آورده
-ارمیتا پاشو بیا بابا نمیگی من یه ماه دیگه عروسیمه باید چاق بشم چله بشم
اون وقت منو گشنه نگه داشتی
+باشه عروس خانوم اومدم
-آهان حالا شد بخند بابا
+چشم عروس خانوووم
***
-جون عارفه بمونم امشب پیشت؟
+وایییی عارفه مگه باره اوله که خونه تنهام؟بعدشم زهرا خانوم طبقه بالا هست دیگه
-باشه پس مواظب خودت باش
به خونه ماهم یه سر بزن
+چشم
-خداحافظ
+خداحافظ
در و بستم و پتو و بالشتمو از رو زمین برداشتم ورفتم روی تخت دراز کشیدم.
طبق معمول خوابم نمی برد و باید با خاطرات گذشته تا نصفه شب سر می کردم...
*[بالاخره رسیدم مشهد دسته چمدونم و گرفتم و از قطار پیاده شدم و رفتم سمت تاکسی های زرد رنگی که منتظر مسافر بودن
چشمام پر از اشک بود و با بدبختی جلومو می دیدم..
فقط دلم می خواست هرچه زودتر برم حرم دیگه بغض داشت خفم می کرد..
-خانوم بفرمایین هر هتلی بخواین میریم
+می خوام برم حرم
چمدونمو گرفت و گفت :
-بفرمایین سوار بشین
سوار تاکسی شدم ،حتی یه لحظه هم صحنه هایی که چند سال پیش با فاطمه مشهد بودم از جلوی چشمم کنار نمیرفت..
نگاهی به گوشیم که زنگ می خورد انداختم سمیرا بود،رد تماس زدم دوباره زنگ زد
+بله؟
با صدایی گرفته تر از من گفت:
-برا مراسمش نمیای؟
+نمی تونم بیام...طاقت...ندارم...من هنوز باورمنشده سمیرا
-هیچکس باورش نشده،مشهدی؟
+آره
-خیلی دعا کن آرمیتا خیلی ...دعا کن دل هممون آروم بگیره
+اااع..ضای ب..
-آره، اهدا کردن..من باید برم دیگه
+خداحافظ
-خداحافظ
#ادامه_دارد....
#نویسنده: ✍
#نفیسه و #نرجس
کپیباذکرنامنویسندههامشکلیندارد🙂‼️
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#رمان_بانوی_پاک_من
#قسمت_اول
"کارن"
صدای جر و بحث گوشمو کر کرده بود.دیگه این دعواها برام عادی بود اما حوصله واعصاب شنیدنشون رو نداشتم.عینک دودیم و سوئیچمو برداشتم و از اون خونه نحس زدم بیرون.احتیاج به هوا خوری و هوای آزاد داشتم.هوای خونه بااونهمه دعوا و جر و بحث خفه و دلگیر بود.
تصور من همیشه از خونه و خانواده اینی نبود که میدیدم و حسش میکردم.
مادر و پدری که اشتباهی ازدواج کردن تا کارشون به بحث طلاق بکشه.
مادرم ایرانی و پدرم خارجی بود.بعد ۳۰سال زندگی حالا تصمیم گرفته بودن ازهم جدابشن.اونم باداشتن یک پسر بزرگ مثل من.
بی هدف تو خیابونا قدم میزدم و به زندگی پوچم فکر میکردم.این زندگی اونی نبود که من میخواستم.زندگی که با پارتی رفتن و الکل خوردن بگذره نفرین شده است.
اما کی زندگی منو نفرین میکنه اخه؟
دستی لای موهای خرماییم کشیدم و نفسمو بیرون دادم.
مامان میخواست برگرده ایران،کشور مادری خودش.اما پدرم مخالف بود و میگفت اگه میخوای بری باید طلاق بگیری.
مصر بودن مادرمم رو این موضوع باعث شده بود که امروز بره دادخواست طلاق بده.منم بدم نمیومد برم ایران.کشوری که همیشه مامانم ازش تعریف میکرد.ازمردم خوب و مهمون نوازش،از آداب و رسومش،از پوشش ولباساش.
اما همین دین مسخرشون ممکن بود برام مشکل به وجود بیاره.
پوزخندی زدم و برای فرار از فکرای مزخرفم بازم به پارتی و دختربازی رو آوردم.خسته شده بودم ازاین کارام اما چاره ای نبود.
میدونستم برم ایران از این خبرا نیست باید خودمو تخلیه میکردم.
من، کارن۲۷ساله تا این مدتی گه ازعمرم گذشته عاشق هیچکدوم از دخترای دور و اطرافم نشدم و نمیشم.خیلی از احساساتم رو کشتم تا به زندگی جهنمیم همینطور که هست ادامه بدم.
نیمه های شب،با مستی برگشتم خونه و تاصبح از سردرد دیوونه شدم.
فردای اون روز مامان قصد سفر کرد و چمدونش رو بست منم لباسامو ریختم تو کولمو آماده گذاشتم برای رفتن.مثل اینکه برایفرداشب بلیط پرواز داشتیم.
صدای زنگ موبایلم اومد.
_بله.
_سلام کارن.
_سلام.کاری داری؟
_تو دیگه مثل مادرت بی احساس نباش.
پوزخندی زدم و گفتم:همین شما دونفر احساساتمو کشتین.
_میخوام باهات حرف بزنم.
رو تخت نشستم و دستمو بردم لای موهام.
_من حرفی باشما ندارم.تصمیممو گرفتم با مامان میرم.هیچ چیزم نمیتونه منو از تصمیمم منصرف کنه.
_اما پسرم من...
_همین که گفتم...
سریع ارتباط رو قطع کردم.
فوری برام پیام اومد.از طرف بابا بود.نوشته بود"اگه از فرانسه پاتو گذاشتی بیرون فکر ارث و میراثو ازسرت بیرون کن"
پوزخند زشتی کنار لبم جاخوش کرد.ارث و میراث؟هه مامانم دوبرابر اونو داره خیالت تخت.
#نویسنده_زهرا_بانو✍
#کپیباذکࢪنامنویسندهمجازمیباشد‼️
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
[• #توصیہهای_مجردانه♥•]
#قسمت_اولـ¹
❤️•آیا میتوان در یک نگاه عاشق شد؟
✍•پاسخ: بله، انسانها میتوانند در
2 تا 3 ثانیه عاشق شوند!! اما اگر نخواهیم استثناها را در نظر بگیریم، چنین عشقے، بیمارگونه و ناسالم است
و ماندگار هم نخواهد بود.
👀•عشق در یک نگاه چیست؟
🤒•وقتی فردے در یک نگاه عاشق
میشود یا به عبارتے دچار تب و جنون عشق میگردد همه چیزش برهم مےریزد
و به نوعے خودش را گم کرده و دیگرے
را پیدا میکند، بدنش ارتباطات عادے خود را از دست داده و حالے پیدا میکند که قبلا نداشته است، به یکباره فرد 40 ساله، تبدیل به فردے 4 ساله و 4 ماهه میشود و به طور کلے زندگیش جهت و معنے دیگرے مےیابد،
🍃•ذهن این افراد تماما درگیر معشوقشان میشود تا آنجایے که
در ذهن خود درگیر آنند، که معشوق درباره ے افکارشان چه فکرے میکند؟!.. فکر معشوق همه وجودش را اشغال
میکند به طورے که دیگر متعلق به
خود نیست بلکه جزئے از او و مِلک
او خواهد بود، یعنے وجود خود را
کاملا تسلیم معشوق کرده و مات
و مبهوت او میشود.
#ادامه_دارد..
#دانستنےهاےپیشازازدواج
#خوشبختےنصیبدلهاےپاکتون
#بهحقامامموسےکاظمعلیہالسلام💚
👤|#خــــــــــادم_الحـســـــــــــــــیـن
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@Fatemy_Alavi⃟♥️