eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
جانت را که بدهی در راه خدا مینامند تورا؛ به گمانم اگر را هم بدهی شاید...!😉 ومن احساس میکنم اینجا و در این سرزمین؛ دختران زیادی هستند که هر روز پشت ساده ی سنگین خود میکنند از نجابتشان...☺️ و هر لحظه میشوند انگار❤️ پس حواست به حجابت باشد...☺️ گاهی که چادرت خاکی میشود از های مردم شهر...😔 یاد هایی باش که برای ماندنت،خونی شدند...😭 ♡♡♡ 😍🌿♥️🍃 ☘☘🌹☘☘ ●♡@dokhtarayehalavi♡● ☘☘🌹☘☘
*⚘﷽⚘ طلبه های جوان👳‍♂️آمده بودند برای بازدید👀 از جبهه 0️⃣3️⃣نفری بودند. شب که خوابیده 😴بودیم دوسه نفربیدارم کردند😧 وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜 مثلا میگفتند: قرمز چه رنگیه برادر؟!😐 عصبی شده بودم😤. گقتند: بابابی خیال!😏 توکه بیدارشدی حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️ خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉 حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه تشییعش کنند!😃😄 فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و قول گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی دوش🚿بچه ها و راه افتادیم👞 گریه و زاری!😭😢 یکی میگفت: ممدرضا ! نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩 یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: شهیده دیگ چی میگی؟ مگه توجبهه نمرده! یکی عربده میکشید😫 یکی غش می کرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبهها جنازه را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند قضیه جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران خواندن بالای سر میت در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک نیشگون محکم بگیر☺️😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅 .....خلاصه آن شب با اینکه تنبیه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم . .
↯ دعای همیشگی اش در آخر جلسه‌ها به مانند حسرتی نمایان میشد😔:خدایا ما را به قافله خمینی و بسیجیانش برسان!🤲🏻 🌱 ✍🏻 [ اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفَرَج] 🍁👇☔️ @dokhtarayehalavi
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
😍 آنان داشتند... من دارم....😇 من چادر می پوشم، ✋ چادر مثل چفیه محافظ من است...👊 اما چادر از چفیه بهتر است....👌 آنان چفیه می بستند تا وار بجنگند...💪 من چادر می پوشم تا زندگی کنم...😍 آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...☝️ من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...🤗 آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...👤 من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...👀 آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...🤲 من با چادرم نماز می خوانم و به خدا میرسم....😻❤️ | 🌼 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸