#جلسه4️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
فاطمه جان!
خاطر تو را نه فقط بدین خاطر میخواهم که تو دختر منی،
تو سیدهی زنان عالمیانی،
تو برترین زن عالمی،
خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق میورزد.
این را من از خودم نمیگویم، کدام حرف را من از جانب خودم گفتهام؟
آن شب که به معراج رفته بودم، دیدم که بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است:
خدایی جز خدای بیهمتا نیست،
محمد (ص) پیامبر خداست.
علی مشعوق خداست،
فاطمه، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان که کینهورز این عزیزان خدا باشند.
این را اکنون که تو غسل رحلت میکنی نمیگویم.
آن روز که من در خیمه ای نشسته بودم و بر کمانی عربی تکیه کرده بودم یادت هست؟
تو و شوی گرامی ات علی (ع) و دو نور چشمم حسن (ع)و حسین (ع) نشسته بودیم و من برای چندمین بار اعلام کردم که:
✨ای مسلمانان بدانید: هر کسی که با اینان- یعنی با شما- در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفایم و هر کس با اینان- یعنی با شما- به جنگ برخیزد، من با او در ستیزم، من کسی را دوست دارم که این عزیزان را دوست بدارد و دوست نمیدارند این عزیزان را مگر پاک طینتان و دشمن نمیدارند این عزیزان را مگر آلودگان».
فاطمه جان بیا!
بیا که سخت در اشتیاق دیدار تو میسوزم، بیا، بیا که دنیا جای تو نیست و بهشت بیتو بهشت نیست.
راستی! به اسماء بگو:
آن کافور که از بهشت برایم آمده بود و ثلث آن را خود به هنگام وفات خویش به کار گرفتم و دو ثلث دیگر آن را برای تو و علی گذاشتم بیاورد.
به آن کافور بهشتی حنوط کن دخترم که ولادت تو بهشتی است و وفات تو نیز بهشتی است.
سلام بر تو آن روز که زاده شدی...
سلام بر تو آن دو روز که زیستی...
سلام بر تو اکنون که میآئی...
و سلام بر تو آن روز که برانگیخته میشوی...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه5️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
وقتي رسول محبوب من به خانه درآمد، انگار خورشيد پس از چهل شام تيره، چهل شام
بي روزن، چهل شام بی صبح از بام خانه طلوع كرده باشد، دلم روشني گرفت و من روشني
را زماني با تمام وجود، با تكتك رگها و شريانهايم احساس كردم كه نور حضور تو را در
.درون خويش يافتم
آن حالات، حالاتي نبود كه حتي تصور و خيالش هم از كنار ذهن و دل من عبور كرده
باشد. كودكي در رحم مادر خويش با او سخن بگويد؟
كودكي در رحم مادر خويش خداوندرا تسبيح و تقديس كند؟
من شنيده بودم كه عيسي علی نبینا و آله و علیه السلام در گهواره سخن گفته بود و وحدانيت خدا و نبوت خويش را از مأذنة گهواره فرياد كرده بود... و اين هميشه برترين معجزه در انديشه من بود اما من چگونه م يتوانستم باور كنم كه كودكي در رحم مادر خويش با او به گفتگو بنشيند، او را دلداري دهد و پيامبري پدرش را شاهد و گواه باشد؟
و من چگونه ميتوانستم تاب بياورم كه آن كودك، كودك من باشد و آن مخاطب، من باشم؟
چگونه مي توانستم اين شادي را در پوست تن خويش بگنجانم؟
چگونه ميتوانستم اين شعف را در درون دل خويش پنهان كنم؟
چگونه مي توانستم اين عظمت را در خود حمل كنم؟
شايد آن چند ماه حضور تو در وجود من، شيرينترين لحظات زندگي ام بود. شب و روز
گوش دلم در كمين بود كه كي آواي روح بخش تو در سرسراي وجودم بپيچد و كي كلام
.زلال تو بر دل عطشناك من جاري شود
نفهميدم آن چند ماه شيرين چگونه گذشت و درد زادن كي به سراغم آمد، اما همان
هراس كه از درد زادن بر دل مادران چنگ مياندازد، دست استمداد مرا به سوي زنان
مكه دراز كرد. زنان قريش و بني هاشم همه روي برگرداندند و دست اميد مرا در خلأ
.يأس واگذاشتند
« ؟ مگر نگفتيم با يتيم ابوطالب ازدواج نكن؟
مگر نگفتيم ترا خواستگاران ثروتمند بسيارند
مگر نگفتيم حرمت اشرافيت را مشكن، ابهت قريش را خدشهدار مكن؟
مگر نگفتيم ثروت چشمگيرت را با فقر محمد صلّي الله عليه و آله و سلم درنياميز؟
كردي؟ حالا برو و پاداش آن سرپيچي ات را بگير. برو و كودكت را به دست قابلة انزوا
بسپار ...»
غمگين شدم، اما به آنها چه ميتوانستم بگويم؟ آن زنان ظلماني چه ميدانستند نور نبوي
چيست؟ چه ميفهميدند ازدواج احمدي چگونه است؟ چگونه يتوانستند بدانند خلق
.محمدي چه ميكند؟ از كجا ميتوانستند دريابند كه خوي مهدوي چه عظمتي است
آن زنان زميني، شوي آسماني چه ميفهميدند چيست؟
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖنی
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه6️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
.به خانه بازگشتم، با درد زايمان رفتم و با دو درد زايمان و تنهايي بازگشتم
.آب، اما در دل پيامبر تكان نميخورد كه او دو دست در آسمان داشت و دو پاي در زمين
هر چه من بيقرار بودم او قرار و آرامش داشت. هر چه من بيتاب تر مي نمودم او به من
.سكينة بيشتري مي بخشيد
ناگهان ديدم كه در باز شد و چهار زن بلند بالا و گندمگون كه روحانيتشان بر زيباي يشان
.مي افزود داخل شدند
!كه بودند اينان خدايا؟
يكي شان به سخن درآمد كه:
نترس خديجه! ما رسولان پروردگار توايم و خواهران تو.
آنگاه كه من قدري قرار و آرام گرفتم گفت:
من ساره ام همسر ابراهيم، پيامبر و خليل خدا.
آن ديگري كه دلنشين سخن مي گفت و تبسمي شيرين بر لب داشت گفت:
من مريم دختر عمرانم، مادر عيسي پيامبر و روح خدا.
آن سومي كه نگاهي مهربان و محجوب داشت، به سخن درآمد كه:
من آسيه ام، دختر مزاحِم. همسر فرعون كه به موسي مؤمن شدم.
و دريافتم كه چهارمين زن كه صلابتي كم نظير داشت كلثوم، خواهر موسي است، پيامبر
و كليم خدا.
گفتند:
خداوند ما را فرستاده است تا ياريت كنيم در اين حال كه هر زني به زنان ديگر محتاج
است، سپس ساره در سمت راستم نشست، مريم در طرف چپم، آسيه در پيش رويم و
.كلثوم پشت سرم
من آنجا نه خودم كه مقام و قرب تو را در نزد خداوند بيش از پيش دريافتم و با خودم
گفتم:
ببين خدا چقدر اين فرزند را دوست
ميدارد كه قابله هايش را گلهاي سرسبد عالم زنان
انتخاب كرده است.
تو را نه بدانسان كه مادران، حمل خويش مي گذارند بلكه بدان فراغت كه مادري
كودكش را از آغوش خود به آغوش مادري ديگر ميسپارد، به دست آن چهار عزيز
سپردم
و تو پاك و پاكيزه، قدم بدين جهان گذاردي، طاهرة مطهره! و مكه از ظهور تو روشن ...
شد و جهان از نور حضور تو تلألو گرفت.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖنی
✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی
http://eitaa.com/joinchat/3276144666C5a1f059d7a
@dokhtarayehalavi
من چنتا سوال میپرسم و شما جواب همشو توی یه پیام بفرستید به پی ویم و به پنجنفراولی که بفرستند جایزه میدم
سوال اول:آن چیست که نگاه کردن به آ« عبادت است؟؟
سوال دوم:آ« چیست که از صدای آ« همه میمیرند؟؟
سوال سوم:آ« چیست که وسیله محو گانهان است؟؟
سوال چهارم:آن چیست که فاصله بین بنده و کفر است؟؟