#دختربسیجی🧕🏻
#پارت_پنجم🌱👇🏻
_خب بگو بیاد ببینمش!
تا ببینم کی ه که انقدر حرص تو رو در آورده.
_االن که نیست نیم ساعت پیش رفت خونه ولی فردا میاد .
_باشه پس، فردا م ی بینمش.
از دیوار مورب ش یشه ای به شهر زیر پام چشم دوختم که در اتاق زده شد و من بدون ای نکه برگردم به صدای منشی گوش دادم
که با ناز رو به پرهام گفت:پرهام تلفن دار ی.
پرهام بعد اینکه رو بهش گفت:باشه االن میام! از جاش بلند شد تا به اتاق خودش بره ولی قبل اینکه از اتاق خارج بشه برگشت و
رو بهم گفت:راستی آراد! سوغاتیم رو ندادی ها!
_توی جیب کتمه.
کتم رو به دست گرفت و بعد برداشتن عطر مارک ی که روز قبلش از ترکی ه براش خر یده بودم نیشش بازشد و با گفتن
دمت گرم داداش ازم تشکر کرد.
با رفتن پرهام باز هم به شهر شلوغ زیر پام چشم دوختم
#کپی_آزاد☝🏻🙂
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
#دختربسیجی🧕🏻
#پارت_ششم🌱👇🏻
من از دیدن این منظره هیچ وقت س یر نمی شدم و یه جورایی احساس غرور م ی کردم.
دیدن آدما و ماش ینهایی که از این فاصله خیلی کوچکتر از اندازه واقعیشون بودن برام لذت بخش بود.
من فقط چهار روز برای کار به ترکی ه رفته بودم و توی این مدت بابا برای بخش اداری کار خونه نیرو استخدام کرده و پرهام رو از
این موضوع ناراحت کرده بود.
همیشه پرهام مسؤول استخدام کارمندا بود و من هم کسایی که انتخاب می کرد رو تایی د می کردم.
او همیشه دخترای به قول خودش خوشکل و پسرای پایه رو انتخاب می کرد ولی اینبار بابا نذاشته بود او کوچکترین دخالتی بکنه
و دختری رو استخدام کرده بود که معلوم بود حسابی لج پرهام رو در آورده و حاال پرهام هم از من می خواست ی ه جوری
اخراجش کنم تا بتونه کسی که خودش می خواد رو بیاره سر کار.
من و پرهام سالهایی زیاد ی بود که با هم دوست بودی م و تقریبا همه ی وقتمون با هم م ی گذشت.
شخصیتش جور ی بود که در عرض یک هفته چند ین دوست دختر عوض می کرد یا این که در حال واحد با چند نفر دوست بود.
با چهار دختر مجرد ی که تو ی شرکت مشغول به کار بودن هم رابطه داشت و از جمله بیشترین ارتباطتش با نازی منشیمون بود.
ولی من بر عکس او، د یر با کسی دوست می شدم و بیشتر، دخترا ی اطرافم بودن که به سمت من م یومدن که من ازشون خوشم
نمی یومد و محلشون نمی ذاشتم.
سایه دختر دوست بابا، تنها کسی بود که اونروزا فقط باهاش در حد حرف زدن و بیرون و مهمونی رفتن دوست بودم و می
دیدمش.
سایه من رو همسر آینده اش می دونست ول ی من او رو فقط یه عروسک برا ی پر کردن اوغات فراغت می دیدم.
چون من کسی نبودم که به راحتی عاشق کسی بشم و براش غش و ضعف برم.
#کپی_آزاد☝🏻🙂
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@hadidelhaa
➖گریه برای حسین(ع) واجب است..
➖گریه برای حسین(ع) عبادت است..
➖گریه برای حسین(ع) سبب تقرب به پروردگار است..
『دخترانفاطمی|پسرانعلوی』
➖امامت را بشناسید..
➖با تنبلی و سستی و کندی رفیق نباشید..