سکانس آخر پایتخت را بگذارید برای بیکارها
کارهای مهمتری داریم!
#بخش_نخست
به نظرم برای سخن گفتن درباره پایتخت و محسن و بهروز و فائقه اش، باید به گزاره های دیگری توجه کرد. تحلیلهای سطحی را بگذارید برای منتقدینی که شغلشان منتقد بودن است!
اصلا از پایتخت هم کلا بیاید بیرون...
از صدا و سیما هم بیاید بیرون...
انقدر بیاید عقب تا برسید به سر دو راهی علم_هنر
مثل دنده عقب های گوگل مپ!
اگر می خواهید مشکل صدا و سیما حل شود باید از این دو راهی شروع کنید.
به جمله علامه جوادی توجه بفرمایید: فلسفه علم تبدیل وحی به عقل است و فلسفه هنر تبدیل عقل به حس (نقل به مضمون) و شاید به زعم بنده فلسفه رسانه هم انتقال حس به غیر ...
به جمله مهم رهبر انقلاب هم توجه کنید: مبنای علوم غربی مادی و غیر و توحیدی است...
متوجه مشکل شدید؟ ما در فهم و تبدیل وحی به عقل دچار مشکل هستیم و به خاطر همین هنر نمی تواند رسالت خود را ایفا کند. این مشکل نخست!
مشکل دوم، در هنر است. به جرئت می توانم بگویم هنر قبل از انقلاب هنریتر از پس از انقلاب به جز دوره سالهای دهه شصت است!
چرا که دکترین دارد! یعنی می داند برای چه باید بنوازد و بخواند. چه چیز را باید به نمایش بگذارد و چه را نه... یک دکترین ساده در فضای هنری عصر پهلوی حاکم است: دکترین ترویج فساد. به خاطر همین اکثر آثار هنری قبل از انقلاب انسان را به سمت فساد سوق می دهند و البته بخش کمتری از آن هم نه. این یعنی رسالت و هدف هنرهای هفتگانه در قبل از انقلاب.
حال سئوال: دکترین هنر پس از انقلاب چیست؟ هنرمند ما چه را باید بسازد و چه را نباید بسازد؟
الان بلافاصله می گوئید: هنر پس از انقلاب باید به ترویج فضایل اخلاقی بپردازد و پلشتی و زشتی را از خوبی و زیبایی حقیقی برای مردم تفکیک کند. جوابتان درست است، اما آیا بستر لازمش را تهیه کرده ایم؟
آیا دانشمندی به نوازنده ما گفته چه را و چرا باید بنوازد؟ شعری معروف است که :
خشک چوبی، خشک سیمی، خشک پوست
از کجا می آید این آوای دوست؟
آیا کسانی که امروز هنرمند محسوب می شوند صدای دوست را شنیده اند که بتوانند به گوش و چشم من و شما هم برسانند؟ به قول دوستی: آشپز خوب کسی است که غذای خوب خورده باشد.
اگر جریانهای هنری کشور را مورد دقت قرار دهید، می بینید که تقریبا تمام جریانات هنری در هر هفت شاخه هنر (که البته هفتمی رقص است و مورد قبول نیست) اساتیدشان و بزرگانشان عمدتاً هنرمندان طراز شدۀ عصر پهلوی هستند. همانها که هنرشان مورد ارج و قرب فرح و شاه بوده است. اگر سخنی دوستی شنیدهاند و می گویند، دوست را از آنها فهمیدهاند!
پس مسئله مشخص است این هنرمند نمیتواند دست به خلق چیزی بزند که نچشیده!
البته پس از انقلاب هنرمندان ارزش محور خوبی داریم و نمیتوان نفیشان کرد، اما واقعیت این است که دکترین ندارند، نمی دانند برای چه باید بسازند. وقتی اثری را میسازند اولاً جزیرهای هستند و دوماً مورد حمایت مسئولان قرار نمی گیرند و بالاتر هیچ دانشمندی هم نداریم که پا بگذارد وسط میدان و از آنها حمایت کند.
این در حالی است که تمام دکترینهای هالیوود توسط پنتاگون نوشته و ابلاغ شده است! دقت کنید پنتاگون!!! نهاد نظامی!
یعنی اصلیترین مشکل هنر پس از انقلاب در میان انقلابیها هم همین سردرگمی است که چه بسازند؟!
حال دو مشکل دیگر را هم به این مشکلات بیفزائید:
نخست عدم توان تولید مدیران هنر فهم در رسانه ملی و ... که صاحب دکترین و البته جسارت اجرای دکترین باشند
و دوم مافیای نخبهکش درون صدا و سیما! که کار را جز به هنرمندان فاسدی چون تنابنده نمیدهند اصلاً!
تا کنون دو امام جامعه به آقایان محمد هاشمی رفسنجانی، علی لاریجانی، عزت اله ضرغامی، محمد سرافراز و عبدالعلی علی عسگری و پیشتر از اینها هم در دوران شوراهای چند نفره افرادی دیگر، مأموریت دادهاند که به جنگ این غول هفت سر بروند.
مأموریتی که هیچ یک از آنها از عهدهاش بر نیامدهاند و بیشتر و بیشتر هم حرف فساد را به دوردستترینها رسانده اند. یعنی هنوز سنگر صدا و سیما را از پهلویها نتوانستهایم پس بگیریم.
حالا میبینید چرا دل تنابنده برای همسفر غنج می زند و به قیمت ممنوع الکار شدن که خوب میداند الکی است، آن صحنه را با پیکسل بالا بازسازی میکند؟!
کمی با خودمان صادق باشیم. یک سئوال: اگر یک فرد را از کودکی تا آخر عمر مجبور کنیم فقط رسانه ملی ما را نگاه کند و هیچ دسترسی به ماهواره و اینترنت هم نداشته باشد، به نظر شما عاقبت به خیر می شود؟
من برای این مشکل یک راه حل خوب می شناسم، هرکس دوست داشت تمام مباحث «کلبه کرامت» را یک به یک ببیند تا به فهم درستی از اهمیت و قدرت رسانه برسد.
#محسن_تنابنده
#پایتخت6
#فیلم_همسفر
#علی_عسگری
#صدا_و_سیما
@FetratArak