#رمان_بهار_زندگیم💖
#قسمت۳
این چه شمعی است که جان ها همه پروانه ی اوست...
همینطور که از فرصت استفاده میکردمو از راهی که موقتا باز شده بود با سرعت عبور میکردم
با خودم فکر کردم..
واقعا کیه این حسین که مردم اینجوری واسش به سر و سینشون می زنن؟؟!!!
ینی انقدر مهمه واقعا..... !!!!!
جلوی پاتوق همیشگیمون پارک کردم و پیاده شدم...
دیر کرده بودم انگار که همه با دیدنم خوشحال شدن....
توی پاتوقی که همه مثل خودم بودن، هوای سنگین بیرون کمتر خودشو نشون میداد...
به سمت میز بچه ها رفتم و نشستم...
چشم چرخوندم و نگاهمو روی دخترهایی که برای بودن با من، برای یه ساعت دعواشون شده
بود و باهم کل کل و شرط بندی میکردن نگاه کردم... !!!
یکی از یکی عجیب تر بود و بیشتر تلاش کرده بود برای جلب کردن نظرم...
همشون بی برو برگرد این جمله رو می گفتن...
امشب دیگه نوبت منه دکتر هامون....
بی حرف قهومو سر کشیدم و پا روی پا انداختم....
دلم هیچ کدومشونو نمیخواست....!!!
نه اینکه بد باشن، نه همگی داف بودن و وسوسه انگیز....
اما حال من بد بود و دلم بیخودی بیقراری میکرد....
اون شب انگار یه چیزیم شده بود....
#رمان_بهار_زندگیم💖
#قسمت۴
گوشیمو از روی میز برداشتم و با کلافگی بلند شدم....
همینطور که پالتو چرممو روی دستم جابجا میکردم گفتم:
- بیخودی دعوا نکنین، امشب حوصله ی هیچکدومتونو ندارم....!!! میخوام تنها باشم...
خیلی زود برگشتم توی ماشین و سرمو گذاشتم روی فرمون....
خودمم تعجب میکردم از حالم، منی که همیشه با شوق برای گزینه های هرشبم لباس
میپوشیدمو میاومدم...
پس حالا چرا بیخیال همشون میخواستم تنها باشم؟؟؟!!!!
بی هدف به سمت خیابون اصلی رفتم...
دوباره تکیه و نذری و دسته ها و مداحی ها....
دوباره موندن توی ترافیک و دوباره....
برای اولین بار از پوشیدن لباس قرمزم خجالت کشیدم، وقتی دیدم همه مشکی پوشیدن و شال
عزا به سینه دارن...
شاید اگه زودتر میفهمیدم شب تاسوعاست یه رنگ دیگه میپوشیدم....!!!!
شاید زیاد تفاوت نداشت، مثلا سفید یا صورتی اما دیگه قرمز نبود...!!!!
ناخودآگاه دستم به سمت ضبط رفت و صدای آهنگ کم شد...
منکر این قضیه نمیشم که محیط سنگین اون شب حالمو بد کرده بود و روم تأثیر گذاشته
بود....
و تأثیرش اونقدر بود که من بیخیال اون همه حوریه بشم...!!!
از دست خودم حرص خوردم، چرا باید امشبمو خراب میکردم؟؟؟
☑️رهبرانقلاب: حسین (علیهالسّلام) متعلّق به انسانیّت است؛ ما شیعیان افتخار میکنیم که پیرو امام حسین هستیم، امّا امام حسین فقط متعلّق به ما نیست؛ مذاهب اسلامی، شیعه و سنّی، همه زیر پرچم امام حسین هستند. در این راهپیمایی عظیم حتّی کسانی که متدیّن به اسلام هم نیستند شرکت میکنند و این رشته ادامه خواهد داشت انشاءالله؛ این یک آیت عظمایی است که خدای متعال دارد نشان میدهد.
ازقبــــــــــــرتاقیـــــامـــتـــ📚
#رمان_بهار_زندگیم💖 #قسمت۴ گوشیمو از روی میز برداشتم و با کلافگی بلند شدم.... همینطور که پالتو چرم
#رمانبهارزندگیم
#قسمت۵
با دیدن دختری که چادر مشکی پوشیده بود و توی اون سرما به خودش میلرزید وسوسه
شدم.......
تجربهی یه دختر چادری، میتونه جالب باشه....!
تجربه ای که تا حاال نداشتم و حتی بهش فکر هم نکرده بودم...
اصال زیر چادرش چه شکلیه؟؟؟
یعنی به اندازه ی بقیهی دخترا جذابیت داره؟؟؟؟
اصال اینام ناز و کرشمه بلدن؟؟؟؟
یا فقط بلدن یه پارچه سیاه بندازن روی سرشون و باهاش صورتشونو بپوشونن؟؟؟
اصال اینا واسه ظاهرشون خرجی هم میکنن؟؟؟
مثال لوازم آرایش و الک میدونن چیه؟؟؟؟
اپیالسیون و مانکیو چطور؟؟؟
اینام کیف و کفش مارک دستشون میگیرن یا از دیوار مهربانی لباس بر میدارن؟؟؟!!!!
پوزخند زدم....
همینطور که انگشت اشارمو روی لب هام میکشیدم با خودم فکر کردم
امشب یه تجربه ی متفاوت.....!!!!
بستن دکمه های پالتوی مشکی رنگم حتما قرمزی لباسمو میپوشوند....
انگارخدا باهام یار بود که اون شب ماشینم خراب بود و با پارس سفیدم راهی خیابون شدم.....!!!!
این روزا با پارس هم مسافر کشی میکنن اما با یه مرسدس بنز آخرین مدل، محاله....
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_انقلابی
🔴 سرود حماسی "شور بیداری" با صدای حاج #امیر_عباسی در حمایت از سید #ابراهیم_رئیسی
با رفع فقر و رفع مشکل ها
دیگر نداریم از سیاهی بیم
در هم شکسته میشود بت ها
باشد تبر بر دوش ابراهیم