هدایت شده از بُرِشی اَز درس اَخلاق
✨﷽✨
💢 #مناجات_شبانه_با_آقاجان
#شب_هفتاد و هفتم
🔸 #آیت_الله_قرهی
⭕️ «السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
آقا جان! قلبم سنگین است، ذنوب، گرفتارم کرده، من را چه به این حرفها؟! آقا دستم را بگیر. آقا پاکم کن. آقا نگاهم کن. عنایت کن. آقا طوری نشود که دیگر به اسمی عادت کنم و بگویم، امّا ندانم که چه دارم میگویم. اگر اینطور شود که شیطان خیلی خوشش میآید. شیطان میگوید: یابن الحسنت را بگو، این اثری ندارد. مانند نمازی که وهابیّت میخوانند، اثری ندارد و شیطان هم خوشش میآید. من هم نعوذبالله بگویم، امّا اثر نداشته باشد. آقا! کاری کن دیگر برای خودت شوم، از دنیا بریده شوم، دنیا و مافیها جلوی چشمم هیچ بیاید. تا بوده، دنبال این بودم که مشکلاتم را بگویم، اینجا اینطوری شد، پسرم این شد، دخترم این شد، آنجا این مشکل را پیدا کردم و ...، چه زمانی شد که اگر به تو هم توسّل جستم، بگویم: آقا جان! خودت را میخواهم. آقا جان! دیگر دنیا نمیخواهم. نه یان که بگویم بچّه بد است. امّا نباید مدام بگویم: بچّهام و همسرم و ...، از دنیا حرف نزنم، اگر هم میخواهم اینها را برای تو بخواهم. آنها هم برای تو شوند. من هم برای تو شوم. قربانت بروم.
آقا! گیجم، ماتم، مبهوتم، وضعم خراب است. دلم میخواهد بیابان بروم و داد بزنم. آقا خودم از خودم خستهام. ناله و فغان بزنم. کاری کن از خودم ببرم. من تا از خودم نبُرَم، از دنیا هم نمیبُرَّم. آقا جان! میخواهم به جایی بروم، تو عنایتی کنی و من از خودم ببرّم. از خودم بیرون بیایم.
آقا! گناه، انانیّت، سیادت و آقایی، مانند یک پیله به دورم پیچیده، گرفتار شدم. تکبّر من را بیچاره کرده است. آقا من خودم بیچاره شدم. خودم، خودم را بدبخت کردم، دنیا هم که دیگر بر روی آن اضافه شد. من را نجات بده. دیگر عمرم دارد تمام میشود و وضعم هم خراب است. نفسم دیگر بالا نمیآید. با این وضع کجا بروم؟!
اگر خودت دلت میخواهد که اینطور بروم و ترک دنیا کنم و تو را نشناسم و وجودت من را نگیرد، بروم. تا به حال فقط به یک اسم دلم خوش بوده و وجودم را تصرّف نکردی. آقا! ممنونم که اجازه دادی با این زبان پر از گناه، اسمت را بگویم. بازم کرمت هست. قربان کرمت بروم! تو که کریمی، بیشتر کرامت کن. از کریم که کم نمیشود، دستم را بگیر، حالم را عوض کن.
به جان مادرت نرجس خاتون حالم را عوض کن. چارهای ندارم، پای مادرت را وسط میآورم و به ایشان قسمت میدهم. آقا جان! به حقّ آن مادری که بسیار تو را دوست داشت، به حقّ نرجس خاتونی که خیلی دوستش داری. آقا جا! عنایت و محبّتی بیشتر به من کن. وضعم خیلی خراب شده، تا قبل تا اسمت میآمد دلم میلرزید، اشکم جاری میشد. با خودم چه کردم؟! شاید بفرمایی: چرا به من میگویی؟! خودت با خودت کردی. میگویم: بله، خودم با خودم کردم. امّا میدانم خودم طبیب نیستم، طبیب تویی، قربانت بروم، من خودم را مریض کردم، امّا تو طبیبی. تو طبیب دل بیمار منی. سید و سرور و سالار منی. یابن الحسن.
ای نگار نازنین فاطمه، یادگار آخرین فاطمه، آقا جان! به مادرت زهرا کمکم کن ............
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
www.emammahdy.com
♦️♦️♦️♦
@erfanshia