eitaa logo
﴿ لشــــکـر مجاهدون✌🏻﴾
116 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
809 ویدیو
38 فایل
بسم‌اللّھ🌿 -بنده عشـق باش و از هردوجهـان آزاد.. ❤ «کمیت پست‌ها مهم نیست رفیق؛ کیفیتش مهمه!» 😎 مشتاقِ‌شنیدنِ‌سخنان‌ِشما..! https://6w9.ir/Harf_8605192 پاسخ پیام‌های ناشناس: @nashenas_g . 🌱+یك‌لشکـر، متشکـل از چنـدین گردان!.(: صلوات‌بفرس‌مؤمن🌻
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿ لشــــکـر مجاهدون✌🏻﴾
بله...آهنگ های مجاز گوش میدادن ایشون خیلی به روز بودن در ایام شهادت اهلبیت علیهم‌السلام اصلا گوش نم
عذر میخوام وسط صحبتتون(: راستش برام سوال شد آهنگای مجاز، تو چه سبکی؟ چه مدلی؟ میشه مثال بزنید؟ و اینکه آهنگ گوش دادنشون دائمی بود؟ یعنی مثلا تایم خاصی در هرروز رو به این کار اختصاص میدادن؟ یا نوع دیگری بود؟
﴿ لشــــکـر مجاهدون✌🏻﴾
#اعضاپرسیدن علاقه‌مندی‌ها، دوست‌داشتنی های خاص آقامحمد چه‌چیزایی بود؟
به هیئت رفتن علاقه‌ی خاصی داشتن و میگفتن اگر یک شب در هفته برن کل اون هفته حالشون خوبه در کنار اون کافه هم میرفتن و علاقه داشتن به آهنگ گوش کردن علاقه داشتن به کارشون هم خیلی علاقه داشتن
﴿ لشــــکـر مجاهدون✌🏻﴾
عذر میخوام وسط صحبتتون(: راستش برام سوال شد آهنگای مجاز، تو چه سبکی؟ چه مدلی؟ میشه مثال بزنید؟ و این
توی سبکای مختلف...خواننده های مختلف وقتی باهم بودی یه پوشه‌ی جدا آهنگای عاشقانه داشتن که پخش میکردن معمولا هروقت حوصله داشتن گوش میدادن نه اینکه یه زمان خاص باشه معمولا وقتایی که توی ماشین بودن بیشتر گوش میدادن
﴿ لشــــکـر مجاهدون✌🏻﴾
به هیئت رفتن علاقه‌ی خاصی داشتن و میگفتن اگر یک شب در هفته برن کل اون هفته حالشون خوبه در کنار اون ک
ممنون💛 از آقا محمد بیشتر میگید؟ از ملاک‌های ایشون برای ازداوج.. از کار و مشغله‌هاشون.. از نگـاه‌شون به پدرو مادرشون.. و اینکه.. شهید از لحظه شهادت‌شون خبر داشتن آیا؟
﴿ لشــــکـر مجاهدون✌🏻﴾
ممنون💛 از آقا محمد بیشتر میگید؟ از ملاک‌های ایشون برای ازداوج.. از کار و مشغله‌هاشون.. از نگـاه‌
ملاکشون برای ازدواج ایمان و اخلاق و این چیزها بود ایشون به من گفتن که با خدا معامله کرده بودن اگر خانمی که میخوان اعتقاداتشون جوری باشه که دوست دارن چهره و ظاهر رو خدا خودش انتخاب کنه... خیلی به کارشون اهمیت میدادن و اگر حتی چند دقیقه دیر میرسیدن مرخصی رد میکردن که زیر دِین نباشن.. گاهی ۲۴ ساعت کامل سرکار بودن، گاهی شبا خونه نمیومدن و... خیلی احترام میذاشتن..اینجوری نبود که هیچوقت ناراحتشون نکنن ولی تا متوجه میشدن پدر و مادرشون ازشون ناراحت شدن عذرخواهی میکردن و از دلشون در میاوردن خیلی از شهادت میگفتن...زیاد درمورد شهادتشون و کلا شهادت باهم حرف میزدیم اما یه روز تقریبا چندماه قبل از شهادتشون به من گفتن وقتی شهید شدم بیا بالای سرم و موها و محاسنم رو شونه کن و من به وصیتشون عمل کردم مطمئن بودم که یه روز شهید میشن، چون خیلی شبیه شهدا بودن و شبی هم که اومدن خواستگاری به من گفتن که چه مشغله هایی توی کارشون هست و گفتن ممکنه یه روز از در خونه برن و دیگه برنگردن