🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت74 روز بعد همکاران سیدمهدی برای تسلیت به خانه آمدند. ارمیا ه
❤️...رمان...❤️
#از_روزی_که_رفتی
#قسمت75
سرش را پایین انداخت و اشک ریخت. درد دارد همرزمت جلوی
چشمانت جان دهد...
آیه لبخند زد"یعنی میتونم ببینمت مَردِ من؟"...
_الان همراهتون هست؟ میتونم ببینمش؟
نگاه متعجب همه به لبخند آیه بود. چه میدانستند از آیه؟ چه
میدانستند که دیدن آخرین لحظه های مَردش هم لذتبخش است؛ آخر
قرارشان بود که همیشه با هم باشند؛ قرارشان بود که لحظهی آخر هم با
هم باشند. "چه خوب یادت بود مَرد! چه خوب به عَهدت وفا کردی!"
_بله.
گوشیاش را از جیبش درآورد و فیلم را آورد. آیه خودش بلند شد و گوشی
را از آقای باوی گرفت، وقتی نشست، فیلم را پخش کرد.
مَردش رنگ بر چهره نداشت. صورتش پر از گرد و خاک بود... لبهایش
خشک و ترک خورده بود. "برایت بمیرم مَرد! چقدر درد داری که رنگ
زندگی از چشمانت رفته است؟"
لبهایش را به سختی تکان داد:
_سلام بانو! قرارمون بود که تا لحظه آخر با هم باشیم، انگار لحظههای
آخره! به آرزوم رسیدم و مثل بابام شدم... دعا کن که به مقام شهادت
برسم... نمیدونم خدا قبولم میکنه یا نه! ببخش بانو... ببخش که تنها
موندی! ببخش که بارِ زندگی رو روی شونههای تو گذاشتم...
سرفه کرد. چندبار پشتِ سرِ هم:
_... تو بلدی روی پای خودت بایستی! نگرانی من تنهاییته! نگرانی من،
بیهمنفس شدنته! آیه... زندگی کن... بهخاطر من... بهخاطر دخترمون...
زندگی کن! حلالم کن اگه بهت بد کردم...
به سرفه افتاد. یا زهرا یا زهرا )س( ذکر لبهایش بود تا برق چشمهایش
به خاموشی گرایید.
❤️ادامه دارد ...
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت75 سرش را پایین انداخت و اشک ریخت. درد دارد همرزمت جلوی چشما
❤️...رمان...❤️
#از_روزی_که_رفتی
#قسمت76
آیه اشکهایش را پاک کرد. دوباره فیلم را نگاه کرد. فیلم را که در
گوشیاش ریخت، تشکر کرد. ارمیا متاثر شده بود... برای خودش متأسف
بود که سالها با او همکار بود و هرگز پا پیش نگذاشته بود برای دوستی!
این مَرد لایق بهترین زندگی بود. این مَرد قلبش به وسعت دنیا بود!
نیمههای شب بود و ارمیا هنوز در خیابان قدم میزد. "آه سید... سید...
سید! چه کردی با این جماعت! کجایی سید؟ خوب شد رفتی و ندیدی
زنت روی خاک قبرت افتاد! خوب شد نبودی و ندیدی آیهات شکست!
خوب شد نبودی ببینی زنت زانوی غم بغل گرفت! آه سید... رنگ پریدهی
آیهات را ندیدی؟ آن لحظه که لحظهی جان کندنت را برایش به تصویر
کشیدی یادت به قول قرار آخرت بود و یادت نبود آیهات میشکند؟ یادت
بود به قرارهایت اما یادت نبود آیهات میمیرد؟ آیهات رنگ بر رخ
نداشت! آیهات گویی بالای سرت بود که عاشقانه نگاه در چشمانت
میانداخت و صورتت را می کاوید! سید... سید... سید! چه کردی با
آیهات! چه کردی با دخترکت! چه کردی با من! من که چند روز است
زندگیات را دیدهام، همسرت را دیدهام، تو را دیدهام، از فریادهای
خاموش همسرت جان دادم! تو که همه چیز داشتی! چرا رفتی؟ چرا
درکت نمیکنم؟ چرا تو و زنت را نمیفهمم؟ چرا حرفهایش را نمیفهمم؟
اصلا تو چه دیدی که بیتاب مَرگ شدی؟ چه دیدی که از آیهات گذشتی؟
چه گفتی که از تو گذشت! آیهات چه میداند که من عاجز شدهام از درک
آن؟ چه دیدی که دنیایی را رها کردی که من با همهی نداشتههایم
دودستی به آن چسبیدهام!"
"این چه داستانیه؟ این چه داستانیه که منو توش انداختید؟ چرا من باید
تو ماشین پدرزن تو بشینم!؟"کار و زندگیاش بههم خورده بود. روزهایش را گم کرده بود. گاهی تا اذان
صبح بیدار بود و به سجادهس مسیح نگاه میکرد. گاهی قرآن روی
طاقچهی یوسف را نگاه میکرد. نمیدانست چه میخواهد اما چیزی او را
به سمت خود میکشید. خودش را روی نقطهی صفر میدید و سیدمهدی
را روی نقطهی صد! سیدمهدی شده بود درد و درمانش! شده بود
گمشدهی این سالهایش... شده بود برادر! "تو که سالها کنارم بودی و
نگاهم نکردی! شاید هم این من بودم که از تو رو برگرداندم! و تو از روزی
که رفتی مرا به سمت خود کشیدی! درست از روزی که رفتی، دنیایم را
عوض کردی! منی که از جنس تو و آیهات فراری بودم، منی که از جنس
تو نبودم، از دنیای تو نبودم! سید... سید... سید! تو لبخند خدا را داشتی
سید! تو نگاه خدا را داشتی! مثل آیهات! آیهای که شیبه لبخند خداست!"
به خانه که رسید، مسیح و یوسف در خواب بودند. در جایش دراز کشید.
اذان صبح را میگفتند که از خواب پرید. لبخند زد... سیدمهدی با او حرف
زده بود. خدا معجزه کرده بود. ارمیا دوباره متولد شد...
*****************************************************
❤️ادامه دارد ...
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
#چــادرانــہ🌸🌱
همــہ بــراے تـو باشد
❴👘❵لبــاس هاے شیـك براے "تـو"
❴👀❵تـوجـہ مـردم براے" تــو"
❴🙇♀️❵آزادے و راحـتے بـراے" تــو"
و مــن همین تڪہ
پارچـہ مشڪے چـادرم را مے خواهم
و نیـم نگـاهے از آن بالــایے😍☝🏻
•|🦋 #ریحانهشـدنلیاقتمیخاد
•|🌸 #حجاب
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
چرا برخی کشور ها به زور با #حجاب مقابله میکنند؟🤔
¹• گرایش زنانِ دنیا به #حجاب 🌺
²• سیاست راهبردی غرب
³• تمایل اروپایے ها به تقلید دنیا از جاهلیت خودشان 🚨
🔴عکس باز شود...
#پای_صحبت_آقا
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
لطفا نظرات خودتون رو به صورت ناشناس برامون بفرستین 🎉{https://harfeto.timefriend.net/176937618 }🎊
👆🏻به ادرس بالا نظراتتون رو بفرستید . منتظریم🙏🏻🌸
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
لطفا نظرات خودتون رو به صورت ناشناس برامون بفرستین 🎉{https://harfeto.timefriend.net/176937618 }🎊
سلام علیکم . ممنون از همراهیتون🙏🏻🌸. در حد توان دو قسمت هر روز تقدیمتون میشه . چون اگر بیشتر قرار بگیره کسانی که همراهی نمیکنند اذیت میشن . 🌱
#شهدا🌱
بانو حمیدی گفت: شهید تورجیزاده به خواندن نماز شب و احترام به والدین و اعضای خانواده اهمیت میداد تا جایی که حتی در وصیتنامه خود نیز به امر خواندن نماز شب سفارش کرده است.
وی افزود: مردم داری و وقت شناسی از بارزترین ویژگی های اخلاقی شهید تورجی زاده بود که بسیار مورد توجه قرار می گرفت که در کتاب «یا زهرا» نیز به گوشه هایی از آن اشاره شده است.
مادر شهید تورجی زاده بیان کرد: کتاب «یا زهرا» با کمبودها و نواقصی به چاپ رسیده است به همین دلیل مقرر شده تا کتاب دیگری با عنوان «یا فاطمه الزهرا» با بهره گیری از خاطرات همرزمان شهید تورجی زاده و بسیاری از رزمندگان دیگر به چاپ برسد.
همچنین، یک راوی هشت سال دفاع مقدس نیز با اشاره به کتاب «من زنده ام» نوشته «معصومه آباد»، گفت: این نویسنده دختر ۱۷ساله ای است که ۳۳ روز بعد از شروع جنگ به مدت سه سال و شش ماه به اسارت عراقی ها در می آید و پس از آزادی تصمیم بر نوشتن کتابی با این عنوان می کند .
#شهید_تورجی_زاده🥀
#خاطرات_شهدا✨
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
#شهدا🌱
کارنامه شهدا دست خداست
خواهر شهید هادی می گوید: گاهی از من سوال می شود که چرا شهید «ابراهیم هادی» به این اندازه مورد توجه قرار گرفت؟ جواب این سوال روشن است. خداوند شهدا را انتخاب می کند. امروز شهدای مدافع حرم قدم در مسیر شهدای دفاع مقدس گذاشته اند. برای نمونه شهید محسن حججی که او نیز 25 سال بیشتر نداشت، به آغوش باز و رضایت خانواده به استقبال شهادت می رود و در عرض 2 روز تمام دنیا را تکان می دهد.
امروز، زمان تکرار شده است و اگرچه بعضی ها هنوز هم نسبت به شهدا و خلوص نیت آنها ناآگاهی دارند و حرف های نادرستی درباره شهدا به ویژه شهدای مدافع حرم می زنند اما شهدایی همچون شهید حججی با شهامت و شهادت خود به ابهام های آنها پاسخ می دهند. در میان شهدای مدافع حرم، شهیدان دیگری نیز هستند که شاید سخت تر و جانکاه تر از شهید حججی به شهادت رسیده باشند و پیکرشان مفقودالاثر شده باشد اما شهدا را خدا بزرگ می کند و کارنامه آنها دست خداست .
#شهید_هادی🥀
#خاطرات_شهدا✨
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️