🔴🔴🔴 ۱۸ #راهکار برای درمان وابستگی به #نامحرم ❗️❗️❗️
#قسمت_اول⏬
متأسفانه مسأله رفاقت بین دختران و پسران نامحرم ( و بتازگی بین زنان و مردان متاهل) بسیار افزایش یافته و جوانان زیادی پا در این وادی نا امن گذاشته اند و بسیار هم خشنود هستند ،اما این خشنودی دیری نمی پاید و و این روابط اثرات سوء خود را نشان می دهد ، و هنگامی که یک رابطه رو به سردی نهاده و خاتمه می یابد طرفین می مانند و دنیایی از سردی و افسردگی …
احساس شدید نیاز عاطفی و تنهایی آن ها رنج می دهد ،دقیقا مثل یک شخص سیگاری که در صدد ترک سیگار است و بسیار به نظرش سخت و غیر ممکن می آید .
اما در مورد راهکارهای فراموشی موارد زیر را به شما معرفی میکنیم که امیدواریم بتواند به شما کمک کند.
۱. باید قبول کنید که فراموش کردن فردی که انسان به او علاقه دارد و دائم یاد او در ذهنش تداعی میشود، کاری سخت و دشوار است. انسان مثل کامپیوتر یا آدم آهنی نیست که با تغییر یک برنامه، رفتارش تغییر کند. انسان موجودی است پر از عواطف و احساسات و همین احساسات و عواطف هستند که گاهی اوقات او را در تصمیم گیری ها و اجرای برنامه هایش با مشکل مواجه می سازند. بسیاری از اوقات فرد از لحاظ عقلی و منطقی به تصمیمی می رسد، ولی به راحتی نمی تواند آن تصمیم را عملی کند. شما خودتان به این نتیجه رسیده اید که باید این فرد را فراموش کنید اما اجرای این تصمیم برایتان مشکل است؛ ولی مطمئن باشید که این کار شدنی است و هرگز غیر ممکن نیست. البته انجام کارهای مهم و بزرگ بدون تحمل سختیها و مشکلات امکانپذیر نیست، اما دیری نمیپاید که شهد شیرین پیروزی و موفقیت، خستگی را از تن انسان بیرون میکند.
۲. فراموشی فردی که به او فکر می کردید، نیاز به زمان دارد. نباید از خودتان انتظار داشته باشید به راحتی بتوانید یاد او را از صفحه ذهنتان پاک کنید. چه بسا حداقل همین میزان زمان لازم باشد که بتوانید به طور کل او را فراموش کنید. پس عجله نکنید و مأیوس هم نشوید. یکی از مصادیق صبر و شکیبایی، صبر در سختی هاست. پس بر خودتان مسلط باشید و باور داشته باشید که با توکل بر خدا می توانید این راه را طی کنید.
۳. به خودتان تلقین کنید که «من میتوانم راهی را که انتخاب کردهام بپیمایم».
یگانه راهی که انسانها را به مقصد بلند موفقیتهای مادی و معنوی خواهد رساند، عمل به آموزههای دین و عقل پاک است
۴. هرگاه متوجه شدید ذهنتان ناخودآگاه به یاد او مشغول شده است، به خود چنین تلقین کنید و بگوئید «بس است» و آهسته مشت خودتان را روى میز یا زمین بزنید. بدین ترتیب تغییر حالت به وجود آمده، فضاى ذهنىتان را تغییر خواهد داد.
۵. از فکر کردن به او بپرهیزید و هر چیزی که او را به یاد شما میاندازد، از خود دور کنید. علاقه به وی را در دل نپرورانید. تا حد امکان به او فکر و خیالبافی نکنید. هر گاه افکار مربوط به ایشان به ذهنتان خطور کرد، حواستان را پرت کنید و به چیز دیگری فکر کنید؛ یا به کار دیگری مشغول شوید و یا مکانتان را ترک کنید؛ مثلا به میان جمع خانواده بروید و با آنان مشغول گفتگو شوید تا این افکار از ذهنتان خارج شوند.
۶. هرگاه فکر او به ذهنتان آمد، موضوع یا موضوعات مختلفى را در ذهن یا در دفترچه یادداشت خود داشته باشید، به سراغ آنها بروید و درباره آنها فکر کنید.
۷. احتمالاً چند نکته یا ویژگى منفى هم در او یافتهاید یا مشاهده کردهاید؛ هرگاه ذهنتان به سوى او معطوف شد بلافاصله به ویژگىهاى منفى او فکر کنید و به خود بگوئید او به خاطر این اوصاف، مناسب و شایسته من نیست.
۸. تا آنجا که امکان دارد کمتر در تنهایی قرار بگیرید زیرا هنگام تنهایی آن فرد بیشتر در ذهن شما مجسم می شود و ذهن و دل شما را به خود مشغول می کند.
۹. برای شبانه روز خود برنامه دقیق و مشخصی داشته باشید. از بیکاری اجتناب کنید و اوقات خود را بیهوده نگذرانید.
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛
پلی میسازیم ب نام #تجربه؛برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته 💚👇👇
@G_IRANI
.....:
بســـــم ربـــــ العـــــشــــــــــق
✿❀﴾﷽﴿❀✿
✿❀
#رمان_قبله_من
#قسمت_اول
#بخش_اول
❀✿
روبه روی آینه مے ایستم و موهایم را بالای سرم با یڪ گیره ڪوچیڪ جمع میڪنم.با سر انگشت روی ابروهایم دست میڪشم
_چقدر ڪم پشت!
لبخند تلخے میزنم و دسته ای از موهایم را روی صورتم مےریزم. لابه لای موج لخت و فندقے ڪه یڪی از چشمانم را پوشانده، چندتار نقره ای گذشته را بھ رخم مےڪشند!
پلڪ هایم را روی هم فشار و نفسم را باصدا بیرون مے دهم.
_ تولدت مبارڪ من!
نمے دانم چند سالھ شده ام؟
_ بیست و پنج؟
نه.کمتر! اما این چهره یڪ زن سالخورده را معرفے میڪند!
ڪلافھ مے شوم و ڪف دستم را روی تصویرم در آینھ مے گذارم!
_ اصن چه فرقی مے ڪند چند سال؟!
دستم را برمیدارم و دوباره به آینھ خیره مے شوم. گیره را از سرم باز مےڪنم و روی میز دراور مے گذارم. یڪ لبخند مصنوعی را چاشنے غم بزرگم مے ڪنم!
_ تو قول دادی محیا!
موهایم را روی شانه هایم مے ریزم و به گردنم عطر مے زنم.
_ میدانے؟ اگر این قول نبود تا بحال صدباره مرده بودم!
ڪشوی میز را باز مےڪنم و بھ تماشا مے ایستم.
_ حالا حتمن باید ارایش هم ڪنم؟!....
شانھ بالا میندارم و ماتیڪ صورتے ڪم رنگم را برمیدارم و ڪمے روی لبهایم مےڪشم!
_ چه بے روح!
دوباره لبخند مےزنم! ماتیڪ را ڪنار گیره ام مے گذارم و از اتاق خارج مےشوم. حسنا دفتر نقاشے اش را وسط اتاق نشیمن باز ڪرده ، باشڪم روی زمین خوابیده و درحالے ڪھ شعر مے خواند ، مثل همیشھ خودش رابا لباس صورتے و موهای بلند تا پاهایش مے ڪشد! لبخند عمیقی میزنم و ڪنارش میشینم. چتری های خرمایے و پرپشتش را با تل عقب داده و به لبهایش ماتیک زده ! نیشگون ریز و ارامی از بازوی نرم و سفیدش میگیرم و مےپرسم: توڪے رفتےسراغ لوازم ارایش من؟
دستش را میڪشد و جای نیشگونم را تندتند میمالد. جوابے نمی دهد و فقط لبخند دندون نمایے تحویلم مے دهد. دست دراز میڪنم و بینے اش را بین دوانگشتم فشار میدهم...
_ ای بلا! دیگه تڪرار نشه ها!
سرڪج میڪند و جواب میدهد: چش!
سمتش خم مے شوم و پیشانے اش را مے بوسم
_ قربونت بره مامان!
❀✿
💟 نویسنــــده:
#میم_سادات_هاشمی
@G_IRANI
❀✿
👈ڪپـے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉
✿❀
#بیانیه رهبری خطاب به ملت ایران
#قسمت_اول
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین.
از میان همهی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که بهپاخاسته و انقلاب کردهاند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و بهجز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّهی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همهی وسوسههایی که غیر قابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است. درودی از اعماق دل بر این ملّت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوّم میشود.
@G_IRANI
چادرپوش😍
#قسمت_اول
دخیای گلم‼️
ان شالله که همتون چادر سر میکنید و این خیلی خوبه اما دخترا چون در اینده قراره یک مادر خوب باشن باید از همین دوران جوانی سعی کنند دخترای مرتب و تمیزی باشند تا بتونند تو اینده ی خانواده رو اداره کنند باید این مورد رو تمرین کنند مثلا در انتخاب چادر ....📢
چادر چندین جنس و رنگ و مدل داره که هر کدوم به ی شخصی میاد یا به قول معروف باهاش تناسب داره
مثلا هیچ وقت ی دختری که قد کوتاهی داره چادر عربی اصیل یا بحرینی نبابد سر کنه چون خنده دار میشه از من گفتنا 😁😆
یا مثلا بهتره خانومای بلند قد چادرای دانشجویی و .... سر نکنن بد نمیشه ها اما اون شیک پوشی رو نداره
خانومای چادری میتونند از جنس ندا استفاده کنن فوق العاده عالیه😍
نخ کش و چروک نمیشه .....
چادرتون رو مرتب سر کنید مثلا روسری رو بدون گیره رها نکنید بعد این چادر رو بندازین همینطوری روی سر خیلی صحنه ی زننده ای ایجاد میشه😖
سعی کنید چادر رو همینطوری تو ماشین لباسشویی پرت نکنین تا شسته شه چون زود خراب میشه و دوباره باید تو این گرونی هزینه کنید😶
سعی کنید چادر رو حداقل چن وقت ی دفعه اتو کنید رهاش نکنید همینطوری
سعی کنید ساق دست دست کنید زیر چادر چرا که چادر بدون حیا نمی ارزه
موهاتون رو با تل جمع کنید تا از زیر روسری بیرون نزنه
یا مثلا اگه شال سر میکنید حتما هد بزنید تا موهاتون پخش و پلا نشه اما چون از مد رفته با شال محوش کنید😄
فک کنم برای این قسمت بس باشه زیاد حرفیدم حلال کنید😁
@G_IRANI
🌹اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌹:
#قسمت_اول
با باد سردی ک تو صورتم خورد لرزیدم و دوطرف سوییشرتم و محکم تر جمع کردم...
همینطور که سعی میکردم قدمامو بلندتر وردارم زیر لب به آسمون و زمین غر میزدم
حالا ی روز که من بدبخت باید پیاده برم کلاس، هوا انقدر سرد شده...
لباس گرم ترم نپوشیدم لااقل.
مسیر هم که تاکسی خور نیس
اه اه اه
کل راهو مشغول غر زدن بودم
انقدر تند تند قدم برمیداشتم ک نفسام ب شماره افتاد
دیگه نزدیکای خونه معلمم بودم کوچه ی تاریک و که دیدم یاد حرف بابام افتادم که گفته بود
اینجا خطرناکه سعی کن تنها نیای
با احتیاط قدم ور میداشتم
یخورده که گذشت حس کردم یکی پشت سرمه وقدم ب قدم همراهم میاد
به خیال اینکه توهم زدم بی تفاوت به راهم ادامه دادم اما هر چی بیشتر میرفتم این توهم جدی تر از ی توهم ب نظر میرسید
قدمامو تند کردم و به فرض اینکه یه ادم عادیه و داره راه خودشو میره و کاری با من نداره برگشتم عقب تا مطمئن شم
بدبختانه درست حدس نزده بودم
از شدت ترس سرگیجه گرفتم
اب دهنم و به زحمت قورت دادم وسعی کردم نفسای عمیق بکشم
تا خواستم فرار و بر قرار ترجیح بدم و در برم یهو یه دستی محکم نشست رو صورتم و کشیدم عقب هرکاری کردم دستش و از رو دهنم ور دارم نشد
چاقوشو گذاش رو صورتم و در گوشم گفت :هییییس خانوم خوشگلهه تو که نمیخوای صورتت شطرنجی شه ها ؟
لحن بدش ترسم و بیشتر کرد
از اینهمه بد بیاری داشت گریه ام میگرفت
خدایا غلط کردم اگه گناهیی کردم این بارم ببخش منو . از دست این مردتیکه نجاتم بده
اخه چرا اینجا پرنده پر نمیزنه ؟؟
چسبوندم به دیوار و گفت :یالا کوله ات و خالی کن
با دستای لرزون کاری ک گفت و انجام دادم
وسایل و ک داشتم میریختم پایین
چشم خورد ب اینه شکسته تو کیفم
ب سختی انداختمش داخل استینم
کیف پولم و گذاشت تو جیبش
بقیه چیزای کیفمم ی نگا انداخت و
با نگاهی پر از شرارت و چشایی ک شده بودن هاله خون سرتا پام و با دقت برانداز میکرد
چسبید بهم
از قیافه نکرش چندشم شد
دهنش بوی گند سیگار میداد
با پشت دستش صورتم و لمس کرد و گفت:جوووون
حس کردم اگه یه دیقه ی دیگه تو این وضع بمونم ممکنه رو قیافه نحسش بالا بیارم
اب دهنمو جمع کردم و تف کردم تو صورتش
محکم با پشت دست کوبید تو دهنم
و فکم و گرفت و گفت: خوبه خوشم میاد از دخترای این مدلی
داشتم فکر میکردم یه ادم چوب کبریت مفنگی چجوری میتونی انقدر زور داشته باشه
فاصله امون داشت کم تر میشد
با اینکه چادری نبودم و حجابم با مانتو بود ولی تا الان هیچ وقت ب هیچ نامحرمی انقدر نزدیک نشده بودم
از عذابی که داشتم میکشیدم
بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی نگاه خبیثش هنوز مثه قبل بود
آینه رو تو دستم گرفتم
وقتی دیدم تو ی باغ دیگه اس از فرصت استفاده کردم و با تمام زور ناچیزم آینه رو از قسمت تیزیش کشیدم رو کمرش صدای آخش بلند شد
دیگه صبر نکردم ببینیم چی میشه با تمام قدرت دوییدم
از شانس خیلی بدم
پاهام به یه سنگ گنده گیر کرد و با صورت خوردم زمین
دیگه نشد بلند شم بهم رسیده بود
به نهایت ضعف رسیدم و دیگه نتونستم نقش دخترای شجاع و بازی کنم
گریه ام ب هق هق تبدیل شده بود
هم از ترس هم از درد
اینبار تو نگاهش هیچی جز خشم ندیدم
بلندم کرد و دنبال خودش کشوند
هرچی فحشم از بچگی یاد گرفته بود و نثارم کرد
همش چهره ی پدرم میومدم تو ذهنم و از خودم بدم میومد
مقاومت کردم ،از تقلاهای من کلافه شده بود
چاقوش و گذاشت زیر گلوم و گفت : دخترجون من صبرم خیلی کمه میفهمی ؟ خیلی کم
یهو ....
#نویسندگان:فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور
@G_IRANI
.
.
.
🌸🍃 #اعمال_شب_های_قدر
#قسمت_اول
اول: غسل💦
دوم:دو رکعت نماز در هر رکعت پس از سوره حمد هفت مرتبه توحید 📿
سوم: قرآن مجید را بر سر گرفته و سوگند و چهارده معصوم ع💚
📿ادامه دارد ...
#جوانان_ایرانے
✉کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉
√••• @G_IRANI ❤