❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_هشتم
#بخش_پنجم
❀✿
چشمهای جذابش گرد مے شوند.ازجا بلند مےشود و بھ طرفم مےاید. سعے میڪنم ترسم را پشت لبخندڪجم پنهان ڪنم. خم مے شود و شانھ هایم را میگیرد و ازجا بلندم مےڪند.
_ ببین دختر! اگر چادرت رو ڪنار بزاری... بعدیمدت چیزای دیگھ رو ڪنار میزاری! اول چادرنمے پوشے،بعدش میگے اگر یقم بسته نباشھ چے میشھ؟ بعداگر یڪم موهاتو بیرون بزاری... بعدشم چیزایے ڪھ نمیخوام بگم.
مستقیم بھ چشمانم زل مےزند.
_ دلم نمیخواد شاهداون روز باشم. تو دختر رضا ایران منشے.دخترمن!... دستے به موهایم مےڪشد
_ دخترمن باید گل بمونھ.
سرم را اززیر دستش عقب مےڪشم و مے پرانم: ینے بدون چادر نمے شھ گل بود؟
نفسش را بیرون مےدهد و شانھ ام را رها مےڪند
_ چرااز چادر بدت میاد؟!
_ نمیدونم! جلو دست و پامو میگیره.چرامشڪیھ؟ دلم میگیره!نمیتونم خوب سر ڪنم! اصن نمیفهمم علتش چیھ! اگر پوشش ڪاملھ..خب...خب میشھ بامانتوی خوب خودت رو بپوشونے.
پشتش رابمن میڪند و دورم قدم مےزند. سرمیگردانم و بھ مادرم نگاه میڪنم ڪھ بهت زده ب، لبهایم خیره شده. میدانم باورش برای هرڪس سخت است کھ من بلاخره توانستم با جسارت بھ حاج رضا بگویم ڪھ چادر را ڪنار میگذارم. پدرم نگاه سرد و جدی اش را بھ زمین مے دوزد
_ محیا! من نمیزارم تو چادرت رو برداری.همین و بس!
و بھ سمت اتاق مے رود. عصبے مے شوم ، تمام جراتم راجمع میڪنم و بلند جواب مے دهم: مگھ زوره خب پدرمن؟دلم نمیخواد.بابا ازش بدم میاد! این حجاب قدیمیھ.الان عرف جامعھ رو ببین!خیلے وضع خرابھ.چادری هارو مسخره میڪنن.
پشت هم حرفهای احمقانھ میبافم و دستهایم را درهوا تڪان مےدهم. سرجایش مے ایستد و میگوید: بدون همیشھ ڪسایی مسخره میشن ڪھ ازهمھ #جلوترن...
حرصم مے گیرد و بھ طرف پلھ ها مے دوم. درڪے ندارم. بنظر من چادر یھ پوشش #عقب_مونده_اس!
❀✿
داستان هنوزتو خط اصلی نیفتاده،منتظرقسمتهای جذاب باشید
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
👈 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉
❀✿
@G_IRANI
.....:
✿❀
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_نهم
#بخش_اول
❀✿
خودم رو دراتاقم زندانے و در رو به روے همه قفل ڪردم. باید به خواسته ام مے رسیدم. مادرم پشت در برام سینے غذا مے گذاشت و التماس مے ڪرد تادر رو باز ڪنم. از طرفے هم پدرم مدام صداش رو بالا مے برد ڪه: ولش ڪن! اینقدر نازشو نڪش! غذا نمیخوره؟ مهم نیس! اینقد لوسش نڪن...
با این جملات بیشتر سرلجبازے مے افتادم. سه روز به همین روال گذشت. غذاے من روزے سه چهار عدد بیسڪوئیت نارگیلے داخل ڪمدم بود. نصفه شب ها هم از اتاق بیرون مے اومدم تابه دستشوئے برم و بطرے ڪوچڪم رو از آب پر ڪنم. روز چهارم بازی به نفع من تموم شد.
❀✿
یه بیسڪوئیت نارگیلے رو در دهانم مے چپونم و پشت بندش چند جرعه آب مے نوشم. با بے حوصلگے پشت پنجره روے تخت مے شینم و به آسمون نگاه مے ڪنم. بطرے آبم رو لب پنجره مےگذارم و روے تخت دراز مے ڪشم. خیره به سقف، زیر لب زمزمه میڪنم: خداڪنه زودتر راضی شن! پوسیدم تو این اتاق!
غلت مے زنم و به پهلو مے خوابم
_ حداقل زودتر حموم میرم!
روے تخت مے شینم و موهام رو باز مے ڪنم. دسته اے از موهام رو جدا و نگاهش مے ڪنم. حسابی چرب شده!!! موهام رو پشت سرم مے ریزم و دوباره دراز مے ڪشم. چند تقه به در میخوره و منو از جا مے پرونه. بلند میگم : بله؟؟!
صداے غمگین مادرم از پشت در میاد: محیا! درو باز ڪن!
ابروهام درهم مےره و جواب میدم: ولم ڪنید!
_ درو باز ڪن! بابات ڪارت داره!... " مڪث میڪنه"هوف! بیا ڪه آخرسر ڪارخودتو ڪردی.
برق از سرم مے پره. از تخت پایین میام و روے پنجه ے پا مے ایستم. باورم نمیشه! ڪاش یڪبار دیگه جمله اش رو تڪرار ڪنه. آروم آروم جلو مےرم و پشت در اتاق مے ایستم. گوشم رو به در مے چسبونم و با ذوق مے پرسم: چے گفتے ماما؟
ڪلافه جواب مےده: هیچے! به آرزوت رسیدے! دختره ے بےعقل!
باچشماے گرد و ابروهاے بالارفته از در فاصله مے گیرم و وسط اتاق بالا و پایین مے پرم. دوست دارم جیغ بڪشم! من موفق شدم. دستم رو مشت مے ڪنم و با غرور در حالیڪه لبم را ڪج ڪردم، محڪم میگم: آررره! اینه!
دستهام رو در هوا تڪون میدم و مے رقصم. بلاخره آزادے!!!
باخوشحالے در رو باز مے ڪنم و لبخند دندون نمایي به مادرم میزنم. اخم و گوشه چشمے برام نازڪ مے ڪنه. دست راستش رو به حالت خاڪ بر سرت بالا میاره و مے گه: ینے...تو اون سرت! قیافتو ببین! نمردی چهار روز بدون غذا موندے؟
_ نچ! عوضش به نتیجه اش مے ارزید!
_ خیلے پررویے خیلے!
درحالیڪه سرم رو مے رقصونم ازپله ها پایین مےرم. به چهار پله ے آخر ڪه مے رسم از مسخره بازے دست مے ڪشم و آهسته به اتاق نشیمن مےرم. پدرم روے مبل نشسته، نگاهش رو به گلهاے قالے دوخته و پاے چپش روتڪون میده. گلوم روصاف مے ڪنم تا متوجه حضورم بشه. سرش رو بالا مے گیره و به چشمام خیره میشه. نگاه سردش تامغز استخوانم رو مے سوزونه. آب دهانم رو قورت میدم و بالبخند سلام میڪنم. از جا بلند میشه و بدون مقدمه میگه: میتونی چادرت رو بردارے!..
بادیدن لبخند پررنگ و پیروزمندانه ے من اخم غلیظے میڪنه و ادامه میده: ولے... سنگین مے پوشے! یادت نره قرار نیست با چادرت چیزاے دیگه رو ڪنار بزارے! فڪر نڪن دلم به این ڪار راضیه! چاره اے ندارم! خیلے برام سخته، ولے تو ڪله شقتر از این حرفایے... پشتش رو میڪنه تا سمت در بره ڪه سرش رو تڪون میده و زیرلب جمله ے آخرش رو میگه: ولے بدون بابا! یروز بخاطر جنگے ڪه با ما ڪردی پشیمون میشے، میگے ڪاش مے جنگیدم تا چادرم رو نگه دارم! امیدوارم اون روز وقت جبران داشته باشے!
ازحرفهاش چیزے نمے فهمیدم شونه بالا میندازم و بارندے جواب میدم: مرسے ڪه قبول ڪردید! من هیچ وقت پشیمون نمیشم!
مادرم ڪه گوشه اے شاهد چند جمله نصیحت پدرم بود باحسرت جوابم رو مےده: اون روزتم خواهیم دید!!
❀✿
صداے آلارم ساعت درگوشم مے پیچه. خمیازه اے طولانے مے ڪشم و روے تخت مے شینم. نسیم صبح گاهے پرده ے حریرم رو با موج یڪنواختے تڪون میده. دهانم رو مزه مزه و آلارم رو قطع میڪنم. درحالیڪه سرم رو مے خارونم از تخت پایین میام و گیج و منگ به اطرافم نگاه مے ڪنم...
_ خب! چرا الان پاشیدم؟!
چرخی مے زنم و به پاهام خیره میشم
_ چرا خو اینقد خنگم؟!
باڪف دست به پیشونیم میزنم و با ذوق زمزمه مے ڪنم: امروز اول مهره و من بدون چادر میرم مدرسه.!!!
بالا و پایین مے پرم و زیر لب شعر مے خونم. با خوشحالے یونیفورم مدرسه رو به تن مے ڪنم و مقنعه ے مشڪیم رو از روے جالباسے برمیدارم. مقابل آینه مے ایستم و مقنعه رو روے شونه ام میندازم. موهام را بایه گیره بالاے سرم جمع و مقنعه رو سرم مے ڪنم. چشماے روشنم در آینه مے خندن!
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀✿
❀✿
👈 ڪپے تنها با ذڪر #نام_نویسنده مورد رضایت است👉
❀✿
@G_IRANI
🎈🍃
#طـنـزشـهـدایی😂❤️🍃
خـواستگارے خواهر فـرمانده😂🌹
اومده بود از فرمانده
مرخصی بگیره
فرمانده یه نگاهی بهش کرد و گفت:
(میخوای بری ازدواج کنی ؟)
گفت :
(بله میخوام برم خواستگاری)
فرمانده گفت:
(خب بیا خواهر منو بگیر‼️)
گفت :
(جدی میگی آقا مهدی❗️)
گفت:(به خانوادت بگو برن ببینن
اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو‼️)
اون بنده خدا هم خوشحال😍
دویده بود مخابرات تماس گرفته بود
به خانوادش گفته بود:
(فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید😁❤️)
بچه های مخابرات مرده
بودن از خنده😂‼️
پرسیده بود :
(چرا میخندید؟ خودش
گفت بیا خواستگاری خواهر من‼️)
بچہها گفتن:
(بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه😂❤️)
#شـهـیدمـهـدےزیـنالدّیـنـ♥️🕊
@G_IRANI
⭕️ ترامپ توییت کرده برای کلیسای نوتردام خیلی ناراحتم شاید برای خاموش کردنش باید از تانکر آب استفاده کرد و از بالا خاموش کرد.
🔻یه فرانسوی جواب داده وای مرسی گفتی ما اینجا تو فرانسه داشتیم فوت میکردیم آتیشو متاسفانه فایده نداشت:)))
🔻یه آمریکاییِ دیگه اومده به این جواب داده: ببخشید... الان میبریم بخوابونیمش😂😂
@G_IRANI
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🔘#آخرین_نفس_های_دشمن !🔘
✖️در حالی که دولت #لیبرال فضای پیش روی ملت را #تیره و تار کرده !
✖️در حالی که #اقتصاد در حال #شکوفائی ایران را به #طاعون نظام لیبرالی آلوده کرده اند !
✖️در حالی که #معیشت ملت بزرگ ایران را به #سختیهای جانفرسا کشاندند !
✖️در حالی که #تورم ۲۰۰ درصدی کمر ملت رشید ایران را خم کرده !
✖️در حالی که به نظر می رسد تحریم های دشمن کارساز واقع شده !
✖️در حالی که #ناتوی فرهنگی دشمن به دست #وطن_فروشان مواجب بگیر همچون #موریانه به جان پایه های نظام فکری و اعتقادی جامعه افتاده وشب و روز مشغول کار است !
✖️در حالی که #کارگزاران حکومتی را از #توان_داخلی نا امید کرده اند !
✖️درحالی که #حوادث طبیعی همچون سیل و زلزله مردم جای جای ایران را #رنجور کرده !
✖️و در حالی که #دولتمردان بی عرضه و #استحاله شده دردنیای پوشالی #غرب روزنه های امید مردم را یکی یکی می بندند !
☝️اما با اندکی #هشیاری در می یابیم که همه اینها یک #نقشه بزرگ برای #کورـکردن_چشم ملتی است که قرار بود #آینده جهان را رقم بزند !!!
👈دشمن دارد #فضا را #غبار آلود می کند که افق گسترده #امیدهای پیش روی ملت ایران دیده نشود !
👈دشمن به خوبی می داند ملتی که #ناامید شود به راحتی #مغلوب می شود !
👈استکبار جهانی در این #شگرد_تخصص دارد !
👈هر قلعه ای را که #فتح کرده اول از همه مردم آنجا را به #بلای نا امیدی و تفرقه و سردرگمی و گرفتاریهای پر سرو صدا مشغول کرده !
🔹امروز #تابلوی غبار آلودی از همه پدیده های #منفی در برابر دیدگان ملت قرار گرفته که بخش زیادی از آن #ساختگی است !
⚠️تورم ، کمبود ها ، تحریمها ،فسادهای کلان ، کم کاری دولتی ها و حتی اظهار نظرهای نا امید کننده گاه و بیگاه دولتی ها ... همه و همه یک برنامه حساب شده برای از پای در آوردن #امید این ملت است !
✅✅لطفا دقت کنید !
▪️بخش بزرگی از #اوضاع این روزهای بازار #معلول سو استفاده #زالوهای_اقتصادی از #ناامیدی مردم است !
🔘 یک مثال ساده :
👈این روزها از هر مغازه داری #سوال کنید که چرا این#کالا_گران است قطعا بخشی از پاسخش این است که #همین هم تا چند روز دیگر در #بازار پیدا نمی شود !!!
👈خب بعد از #شنیدن این جمله چه #ذهنیتی برای شما پدید می آید !؟
🔸حالا اگر همین ماجرا در #چند مغازه دیگر تکرار شود چه اتفاقی می افتد !؟
🔸باز هم مجسم کنید در کل کشور این #جو_کاذب براه افتاده باشد !؟
👌خب چه کسانی از این #فضا نهایت #سو استفاده را می کنند !؟
▪️هجوم مردم به بازار دفعتا دو اثر سوء برجای می گذارد !کمبود موقتی کالا و گرانی آن !
▪️و این سیکل چندین بار تکرار می شود و نتیجه اش تورم ۲۰۰ درصدی این روزها !
😊واین ماجرا از همانجایی شروع شد که به #گوشمان خواندند اگر #الان_نخرید فردا همین هم پیدا نمی شود !
😏هجوم بردیم و #خریدم ، #گران شد اما همچنان به حد #وفور در بازار یافت می شود !!!
😊می بینید چگونه #نا امیدی مردم #اقتصاد را تحت تاثیر خود قرار می دهد !؟
این وجیزه ادامه دارد
ان شاالله 👌💐
✍ #صالح_ادیب
@G_IRANI
خدا مدیر کانال را ببرد😳 (آمين)
واعضاي اين کانال را ببرد😳 (آمين)
وهرآنكس كه اين موضوع را ميخواند ببرد😳 (آمين)ومرا هم با خود ببرند 😳
به قم و پابوس امام زمان( عج)و برگردیم.
☺️ آمين...☺️
☁️☀️ ☁️ ☁️ ☁️
☁️ ☁️ ☁️ ☁️
🌳🌲✨✨✨✨🌳🌲
🌴 / \
🌴 / | \
🌴 /🚘 \
🌴 / | \
/ 🚘\
/ 🚘 | \
/ 🚘 🚘
/ |🚍 \
/ 🚘 \
/ | \
/ | 🚘
اون اتوبوس زرده ماهستیم😃😃😃
🎊 پیشاپیش میلاد امام زمان (عج)مبارک🎊
@G_IRANI
#بیانیه رهبری خطاب به ملت ایران
#قسمت_اول
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین.
از میان همهی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که بهپاخاسته و انقلاب کردهاند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و بهجز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگترین و مردمیترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّهی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همهی وسوسههایی که غیر قابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است. درودی از اعماق دل بر این ملّت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوّم میشود.
@G_IRANI
#بیانیه رهبری خطاب به ملت ایران
#قسمت_دوم
آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوبها را شکست؛ کهنگی کلیشهها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند، امّا این واکنش ناکام ماند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گونهگون برای خفه کردن آن، هرچه کردند به اجلِ محتوم خود نزدیکتر شدند. اکنون با گذشت چهل جشن سالانهی انقلاب و چهل دههی فجر، یکی از آن دو کانون دشمنی نابود شده و دیگری با مشکلاتی که خبر از نزدیکی احتضار میدهند، دستوپنجه نرم میکند! و انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان به پیش میرود.
@G_IRANI
#بیانیه رهبری خطاب به ملت ایران
#قسمت_سوم
برای همهچیز میتوان طول عمر مفید و تاریخ مصرف فرض کرد، امّا شعارهای جهانی این انقلاب دینی از این قاعده مستثنا است؛ آنها هرگز بیمصرف و بیفایده نخواهند شد، زیرا فطرت بشر در همهی عصرها با آن سرشته است. آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت، برادری، هیچ یک به یک نسل و یک جامعه مربوط نیست تا در دورهای بدرخشد و در دورهای دیگر افول کند. هرگز نمیتوان مردمی را تصوّر کرد که از این چشماندازهای مبارک دلزده شوند. هرگاه دلزدگی پیش آمده، از رویگردانی مسئولان از این ارزشهای دینی بوده است و نه از پایبندی به آنها و کوشش برای تحقّق آنها.
@G_IRANI
با سلام خدمت اعضای محترم
به خاطر کم گذاشتن پست ازتون عذرخواهی میکنیم🌺
.
درضمن بیانیه گام دوم انقلاب را مطالعه کنید
به خاطر نبودمان ان شاء الله اخر هفته ها چند قسمت از این بیانیه را میگذاریم
باتشکر🌹🌹