🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
💠 گفت و گوی مردی که تجربه نزديک به مرگ داشته است با نویسنده کتاب:
مشاهدات #بهشت_برزخی :
✍ از وسایل نقلیه بگویید. وسیله نقلیه ای در شهر (منظور شهری بهشتی است) دیدید؟
- دیدم؛ ولی نه در داخل شهر. اغلب وسایل نقلیه، -که از جنس براقی شبیه جیوه بودند در نوار ساحلی به چشم می خوردند.
- وسایل نقلیه، از قبیل؟
- اتومبیل های خیلی شیک، موتور سیکلت های شگفت انگیز، دوچرخه های ظریف و حتی درشکه های پر زرق و برق. آن سوتر، هواپیماهای نقره ای کوچک و لوکس را دیدم که بر فراز اقیانوس پرواز می کردند. در امتداد بازوهای اقیانوس، تعداد زیادی قایق و کشتی تفریحی - برخی به شکل ستاره دریایی - شناور بودند، بعدا فهمیدم که وسایل نقلیه، متعلق به جماعت خاصی است. به جماعتی که هنوز به این وسایل دنیوی علاقه دارند. اغلب آنها، افرادی بودند که زمانی در حسرت داشتن این وسایل به سر می بردند. منظورم از زمانی، موقعی است که در زمین زندگی می کردند، لُب مطلب را بگویم: بسیاری از آرزوهای تحقق نیافته انسان های خوب، در برزخ برآورده می شود.
📚 منبع: کتاب آن سوی مرگ
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 برای خــدا
✍ در آن لحظات که از دنیا رفته بودم، تمام قدرت را دست خدا می دیدم. این مطلب را با تمام وجودم درک می کردم. اگر من نیت الهی خود را حفظ می کردم خداوند از خزانه غیبش مشکل مرا برطرف می کرد. به واقعیت می دیدم برخی کارهای الهی ام چقدر در حل مشکلات دنیایی اثر داشته و حسرت می خوردم چرا تمام کارهایم همراه با نیت الهی نبوده...
📚 کتاب شنود، نشر شهید ابراهیم هادی
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 بازگشت
✍ کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان؛ بیمار احیا شد.
روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور، دوباره به این دنیای فانی برگشته ام.
دقایقی بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند. آنها می خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند.
همین که از دور آمدند، از مشاهده چهره ی یکی از آنان واقعا وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد!
مرا به بخش منتقل کردند. برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از آشنایان به دیدنم آمده بودند.
یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: بگو فلانی و فلانی بر گردند. تحمل هیچکس را ندارم.
احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و..
به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمی کردم. می ترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم.
دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم. برخی از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می کرد!
بعداز ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس را نبینم. اما يكباره رنگی از چهره ام پرید! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار میشنیدم.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ (حسابرسی اعمال) : خوشحال بودم که از کودکی، همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم.
همینطور که به صفحه اول (اعمال) نگاه می کردم و به اعمال خودم افتخار می کردم، یکدفعه دیدم، تمام اعمال خوبم در حال محو شدن است!
صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود! با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم: چرا این ها محو شد. مگر من این کارهای خوب را انجام ندادم!؟
گفت: بله درست می گویی، اما همان روز غیبت یکی از دوستانت را کردی. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد.
رفتم صفحه بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت، و مسجد، بسیج، هیئت، رضایت پدر و مادر و..
فیلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود. خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماما برای من یاد آوری می شد. اما با تعجب دوباره مشاهده کردم : که تمام اعمال من در حال محو شدن است!
گفتم: این دفعه چرا؟ من که در این روز غیبت نکردم!؟
جوان گفت: یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی. این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد.
خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد. من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم. با خودم گفتم: اگه این طور باشه که خیلی اوضاع من خرابه!
رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم. اما کارهای خوب من پاک نشد. با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم، اما در این شوخی ها، بارفقا گفتیم و خندیدیم، اما به کسی اهانت نکردیم. غیبت نکرده بودم. هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود. برای همین، شوخیها و خندههای من، به عنوان کار خوب ثبت شده بود. با خودم گفتم: خدا را شکر.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ بیشتر مردم از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم به سادگی عبور می کنند. اگر انسان بتواند حتی قدمی کوچک در حل گرفتاری بندگان خدا بردارد، اثر آن را در این جهان و در آن سوی هستی به طور کامل خواهد دید. در بررسی اعمال خود، مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود. مثلا شخصی از من آدرس می خواست. من او را کامل راهنمایی کردم. او هم دعا کرد و رفت.
من نتیجه دعای او را به خوبی در نامه عملم مشاهده کردم!
اینکه ما در طی روز، حوادثی را از سر می گذرانیم و می گوییم خوب شد اینطور نشد. یا می گوییم: خدا رو شکر که از این بدتر نشد، به خاطر دعای خیر افرادی است که مشکلی از آنها برطرف کردیم.
من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه ، اگر ببینم کسی منتظر است، حتما او را سوار می کنم.
یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم.
ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم: هر چه میخواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست.
من در آن سوی هستی، بستگان و اموات خودم را دیدم. آنها از من به خاطر دعا های آن پیرزن و صلوات هایی که برایشان فرستاد، حسابی تشکر کردند این را هم بگویم که صلوات، واقعا ذکر و دعای معجزه گری است. آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم.
📚 سه دقیقه در قيامت ص۴۵
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «گره گشایی از کار مؤمن از هفتاد بار حج خانه خداوند بالاتر است.»
ثمرات این گره گشایی آنجا بسیار ملموس بود. بیشتر این ثمرات در زندگی دنیایی اتفاق می افتد. یعنی وقتی انسان در این دنیا، خودش را به خاطر حل مشکل دیگران به سختی بیاندازد، اثرش رابیشتر در همین دنیا مشاهده خواهد کرد.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
➥
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ وارد باغ بسیار زیبایی شدم.
مشکلی که در بیان مطالب آنجاست، عدم وجود مشابه در این دنیاست. یعنی نمی دانیم زیبایی های آنجا را چگونه توصیف کنیم؟!
اما باید طوری بگویم که بتواند به ذهن نزدیک باشد.
من وارد باغ بزرگی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی عبور می کردم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. درختان آنجا، همه نوع میوه ای را در خود داشتند. میوه هایی زیبا و درخشان.
من بر روی چمن ها دراز کشیدم. گویی یک تخت نرم و راحت و شبیه پر قو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. نغمه پرندگان و صدای شرشر آب رودخانه به گوش می رسید. اصلا نمی شود آنجا را توصیف کرد. به بالای سرم نگاه کردم. درختان میوه و یک درخت نخل پر از خرما را دیدم. با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه ای دارد؟
یکباره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. من دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. نمی توانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم.
در اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد، باعث دلزدگی می شود. اما آن خرما نمی دانید چقدر خوشمزه بود. از جا بلند شدم. دیدم چمنها به حالت قبل برگشت.
📚 منبع: کتاب سه دقیقه در قیامت
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره مذهبی #انلاین رایگان☝️
♦️ مشاوره مذهبی #تلفنی باهزینه☝️
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 به هزار و صد نفر در زمینه حق الناس بدهکاری!!!
✍ دو ملک مرا گرفتند تا به سوی عذاب ببرند، هیچکس با من مهربان نبود. من آتش را دیدم. حتی دست بندی به من زدند که شعله ور بود.
اما یکباره داد زدم: من که امروز توبه کردم. من واقعا نیت کردم که کارهای گذشته را تکرار نکنم.
یکی از دو مأموری که در کنارم بود گفت: بله، از شما قبول می کنیم، شما واقعا توبه کردی و خدا توبه پذیر است. تمام کارهای زشت شما پاک شده، اما حق الناس را چه می کنی؟
گفتم: من با تمام بدی ها خیلی مراقب بودم که حق کسی را در زندگی ام وارد نکنم. حتی در محل کار، بیشتر می ماندم تا مشکلی : نباشد. تمام بیماران از من راضی هستند و
آن فرشته گفت: بله، درست می گویی، اما هزار و صد نفر از مردان هستند که به آنها در زمینه حق الناس بدهکار هستی!
وقتی تعجب مرا دید، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره ای زیبا عطا کرد، اما در مدت زندگی، شما چه کردی؟!
با لباس های تنگ و نامناسب و آرایش و موهای رنگ شده و بدون حجاب صحیح از خانه بیرون می آمدی، این تعداد از مردان، با دیدن شما دچار مشکلات مختلف شدند.
بسیاری از آنها همسرانشان به زیبایی شما نبودند و زمینه اختلاف بین زن و شوهرها شدی. برخی از مردان جوان که همکار یا بیمار شما بودند، با دیدن زیبایی شما به گناه افتادند و...
گفتم: خب آنها چشمانشان را حفظ می کردند و نگاه نمی کردند.
به من جواب داد: شما اگر پوشش و حریم ها و حجاب را رعایت می کردی و آنها به شما نگاه می کردند، دیگر گناهی برای شما نبود...
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
در ویرایش دوم کتاب این تجربه اضافه شده است که ماجرای کامل (از اینکه چگونه اضافه شده و در ادامه چه اتفاقی برای تجربه گر آمده...) را میتوانید در کتاب سه دقیقه در قیامت بخوانید
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ قسمتی از کتاب آن سوی مرگ:
(نویسنده کتاب) - چه وضعیت عجیبی! تو داشتی با چشمانی دیگر، جسمت را نگاه می کردی.
- بله. و احساس می کردم به دو نفر تبدیل شده ام. یکی از دو وجودم روی تخت بیمارستان است و دیگری در بالا. و فکر می کردم چه طور چنین چیزی ممکن است! عاقبت، به یک جواب منطقی رسیدم: "فقط در یک صورت، چنین چیزی ممکن است: این که مرده باشم." همان وقت، عمیقا درک کردم که مردهام.
(نويسنده) - با درک این موضوع، خیلی وحشت کردی؟
- وحشت نکردم. خیلی هم خوشحال شدم.
- خوشحال؟!
- خوشحال. چون فهمیدم که هنوز وجود دارم، هنوز زنده ام
هرچند به شکلی دیگر. چون فهمیدم که هنوز از قوه بینایی، شنوایی و بویایی برخوردار هستم؛ هرچند کالبد مادی نداشتم.،،، علاوه بر این، دریافتم که مرگ، چیز خوبی است. حداقل، برای من خیلی خوب بود. به سه دلیل: یکی این که از آن دردهای شدید نجات پیدا کرده بودم.
به قدری دور از درد، هر دردی، بودم که نمی توانم شرح دهم. دلیل دیگر، آرامش عجیبی بود که داشتم.»، و دليل آخر: حظ زیادی که به خاطر بی وزنی نصیبم شده بود. در آن حالت، خیلی سبک و خیلی آزاد بودم.
📚 کتاب آن سوی مرگ
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره مذهبی انلاین رایگان☝️
♦️مشاوره مذهبی تلفنی باهزینه☝️
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹در آن سوی هستی، بستگان خود را دیدم!
من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه ، اگر ببینم کسی منتظر است، حتما او را سوار می کنم.
یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم.
ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد.
بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم: هر چه میخواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست.
من در آن سوی هستی، بستگان و اموات خودم را دیدم. آنها از من به خاطر دعا های آن پیرزن و #صلوات هایی که برایشان فرستاد، حسابی تشکر کردند این را هم بگویم که صلوات، واقعا ذکر و دعای معجزه گری است.
آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم.
📚 کتاب سه دقیقه در قيامت
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره مذهبی انلاین رایگان☝️
♦️مشاوره مذهبی تلفنی باهزینه☝️
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من، البته کمی با فاصله ایستاده اند! از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتند متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.
وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی میشد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده می شد، خانم روی خودش را بر می گرداند. اما وقتی به عمل خوبی می رسیدیم، با لبخند رضایت ایشان همراه بود.
تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا (س) بود. من در دنیا ارادت ویژه ای به بانوی دو عالم داشتم. مرتب در ایام فاطمیه روضه خوانی داشتیم و سعی می کردم که همواره به یاد ایشان باشم.
نه فقط ایشان که تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم! برای یک شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال، امامان معصوم (ع) در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند.
🔹 از اینکـه برخی اعمال من، معصومین را
ناراحت میکرد میخواستم از خجالت آب شوم...
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 حق النفس
✍ در روزگار جوانی، با رفقا برای تفریح به یک در نزدیکی شهر رفتیم. کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد.
سیگار ها را یکی یکی روشن کرد و به دست رفقا می داد. من از سیگار نفرت داشتم ولی برای اینکه انگشت نما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم!
حالم خیلی بد شد. خیلی سرفه کردم.
بعد از آن هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم.
اما در آن وانفسا، این صحنه را به من نشان دادند و گفتند: تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یکبار را کشیدی؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی.
همین باعث گرفتاری ام شد! در آنجا برخی افراد را دیدم که انسان های مذهبی و خوبی بودند اما به حق النفس اهمیت نداده بودند و بخاطر ضرر به بدن گرفتار بودند.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره مذهبی انلاین رایگان☝️
♦️مشاوره مذهبی تلفنی باهزینه☝️
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat