eitaa logo
🛍گالری نورا🛍
1.4هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
🌺 هوالرزاق🌺 عرضه انواع شال و روسری با قیمتی عالی و باورنکردنی 😍زیبـایی در وجود شماست 💥با ما زیبا تر شوید😍 بصورت آنلـاین و حضوری میتونین تشریف بیارین و ارسال به سراسر کشور 🌺 09915807551 ادمین ثبت سفارش👇 @sanaz1282 https://eitaa.com/GalleryNora
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان📚 سرخ و سفید شد .بازم سرشو انداخت پایین ی اه کشید ؛ از بچگی دیگه چشمام از این گردتر نمیشد ولی جلوی خودمو گرفتم چون میدیدم خییلی معذب شده آروم گفتم _ آهان. مطمئنی که عشقه؟ زینب_ دیگه از هیچی مطمئن نیستم حتی از زنده بودن خودم. نمیدونم چطور دارم طاقت میارم ولی خوب میدونم خدا مواظبمه هوامو داره بهش لبخند زدم _ آره کاملا درسته خدا خییلی دوست داره اگه اون باالا نبود تو هم الان اینجا نبودی. یکم فکر کن من مطمئنم میتونی فراموشش کنی و همینطور مطمئنم که این عشق نیست هوسیه که از بچگی برات مونده شاید چون کنارت بوده بهش حس پیدا کردی. اما اگه تلاش کردی و توکلت به خدا باشه زود فراموشش میکنی سرشو به علامت فهمیدن تکون داد_ چشم تمام تلاشمو میکنم از جوابش خییلی خوشم اومد معلومه دختر عاقلیه که زود حرفمو قبول کرد اگه نمیشناختمش میگفتم االان با زدن این حرف میخواد جیغو داد کنه و اینجارو رو سرم خراب کنه ولی خودم میدونم که زینب با بقیه فرق داره. این دختر اینقدر آروم و مظلومه که آدم دلش نمیاد ناراحت ببینتش چشمامو باز و بسته کردم _ آفرین خندید . آروم و باوقار راستی؟ سوالی نگاهم کرد _راستش میخواستم شما و خانوادتونو دعوت کنم خونمون باتعجب_ ما رو؟ به چه مناسبت؟ _همینجوری آخه من از شما خییلی برای خانوادم تعریف کردم اونام کنجکاون ببیننتون لبشو گزید_ همه رو گفتین؟ شیطونیامو ! خراب کاریامو ! قلبمو! خییل سعی کردم جلوی قهقهمو بگیرم واقعا قیافش خنده دار شده بود_ بله همه رو لبو شد چجورم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم شروع کردم بلند بلند خندیدن