eitaa logo
‌سـٰاندیس‌خوران‌‌نظـٰام🇮🇷🕶️
193 دنبال‌کننده
925 عکس
539 ویدیو
1 فایل
بسم‌رب‌شهدا. .💫 اندکی‌صبرکنید‌صبح‌ظهور‌نزدیك‌است . . گوش‌به‌فرمان‌رهبریم✌🏼 حق‌گو‌هستیم‌ . سیاسی‌و‌ساندیس‌خور🕶️😔 کپی‌از‌مطالب!؟ حلالت‌‌ولی‌از‌رمان‌راضی‌نیستم🖐🏽
مشاهده در ایتا
دانلود
‌سـٰاندیس‌خوران‌‌نظـٰام🇮🇷🕶️
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی در ت‍‌اری‍‌ک‍‌ی:)🙂✨ پ‍‌ارت⁶²..🙂✨ فرشید:من به اقای عبدی گفتم داوود.. اونم گفت گروهی که با محمد رفتن اونجا دارن ردش پیدامیکنن.. از دست ما کاری جز دعا برنمیاد.. داوود:هوف‌.. از دیشب دارم دعامیکنم.. خانم اقامحمد هم امروز زنگ زد... منم به دروغ گفتم یکی دو هفته دیگه میاد.. فرشید:خب انشالله تا اون موقع میاد.. نگران نباش.. نگاه به خودت کردی..؟! رنگ به رو نداری..شبیه مرده ها شدی.. داوود:مهم نیست.. کاری نداری..!؟ فرشید: چرا فکرمیکنی میتونی منو بپیچونی..!؟ چندروزه‍ حواسم هست حالت خوب نیست.. پس بهتره پنهون نکنی.. داوود:من حالم خیلی هم خوبه..الانم میخام برم نمازمو بخونم کاری نداری..!؟ فرشید:هوف.. داوود: خداحافظ.. وضو گرفتم و وارد نمازخونه شدم.. نمازمو خوندم و شروع به خوندن زیارت عاشورا کردم..‌ حسابی دلم پر بود.. دلتنگ برادرم بودم.. یعنی الان کجاست..!؟ حالش خوبه.. بی معرفت یه خبر از خودش نداد.. شروع کردم به گریه گردن.. خواستم از جام بلند بشم تا سمت حرم اقا سلام کنم.. چشمام سیاهی رفت و تاریکی مطلق.. .. محمد:از درد دستم به خودم میپیچیدم..که در باز شد.. ناشناس: سلام اقامحمد عزیز.. چطوری.. اخی درد داری..!؟ اشکال نداره‍..اطلاعات بده درد نکش.. محمد:خفه شو.. ناشناس:عه..واقعا..!؟ باشه.. از آهن داغ که نمیترسی..!؟ محمد: تاثیرگذاربود.. ناشناس: آهن به دستم گرفتم و سمتش حرکت کردم.. . . . ادام‍‌ه‍ دارد.. ✨ ✨✨ ✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
‌سـٰاندیس‌خوران‌‌نظـٰام🇮🇷🕶️
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی در ت‍‌اری‍‌ک‍‌ی:)🙂✨ پ‍‌ارت⁶³..🙂✨ محمد: با گذاشتن آهن رو دستم نتونستم خودمو کنترل کنم و داد کشیدم.. ناشناس:میدونستی خیلی دوست دارم درد کشیدنت تماشا کنم..؟! محمد:خفه‌شو حیوون.. ناشناس: آهن محکم تر فشار دادم رو دستش.. محمد:دیگه نتونستم تحمل کنم و چشمام سیاهی رفت.. .. داوود:با سوزش که تو دستم ایجاد شد چشمامو بازکردم.. فرشید و رسول کنارم نشسته بودن.. رسول:خوبی‌..!؟ فرشید:نگاه‍ چیکارخودت کردی..!؟ رسول: اینجوری خودتم نابود میکنی بچه.. باید اقای عبدی بفرستت خونه تا بلا سرخودت نیاری.. داوود:یاخداا.. چرا عین پیرزن های ۷۰ ساله غر میزنید.. من چیزیم نیست..حتما دوباره‍ این دکتره‍ شروع کرده‍... خیلی هم خوبم..الان میتونم با دوتاتون مسابقه ² بدم.. رسول:بشین بشین.. حالت خوب نیست..ماهم خر نیستیم متوجه نشیم.. دکتر گفته شک عصبی بهت وارد شده‍.. میفهمی..!؟ داوود:خب بابا.. دوتا شک بود..چیزی نیست که.. الان سالم جلوتون نشستم.. فرشید:هوفف... رسول حواست بهش باشه من برم داروهاش بگیرم.. رسول:باشه.. داوود: هنوز از اقامحمد خبری نشده‍..!؟ رسول:سرمو انداختم پایین و زیر لب گفتم.. نه هنوز‌.. داوود:میترسم بلایی سرش اومده‍ باشه.. وقتی بیهوش بودم اومده بود تو خوابم.. داد میکشید کمکش کنم.. رسول:ان شالله خیره‍.. . . . ادام‍‌ه‍ دارد.. ✨ ✨✨ ✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
‌سـٰاندیس‌خوران‌‌نظـٰام🇮🇷🕶️
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی در ت‍‌اری‍‌ک‍‌ی:)🙂✨ پ‍‌ارت⁶⁴..🙂✨ داوود:رسول بخیه پهلوت کشیدی..!؟ رسول:اره‍.. چقدر درد داشت نمی‌دونستم.. داوود:اخییی..گریه کردی..!؟ رسول:الله اکبر.. مگه بچه ام.. فرشید:سلام مجدد.. خب چون امشب به خاطر داوود گلی اینجا تشریف داریم.. دوتا ساندویچ خریدم.. داوود:چرا دوتا..!؟ پس من چی..!؟ فرشید:میخوای شک عصبی بهت وارد بشه..!؟ برای شما دوتا کمپوت و دوتا آبمیوه خریدم‌‌.. داوود:من چیزی نمیخورم.. شب خوش.. .. محمد:با خالی شدن سطل اب یخ رو سرم چشمامو بازکردم... ناشناس:چیشد فرمانده‍..از دست رفتی که..!😂🤝 نمیری ها..بهت نیازداریم.. محمد: پوزخندی زدم‌.. ناشناس: سمت رفتم و صورتش گرفتم تو دستم.. ببین.. یه بار دیگه..فقط یک باردیگه.. اون شکلی منو نگاه کنی..کاری میکنم برای زن و بچت خون گریه کنی.. محمد:دهنت ببند.. ناشناس:دستمو مشت کردم و کوبیدم تو صورتش‌‌.. حواست به حرف زدنت باشه.. .. .. عزیز:عطیه جان مادر بیا یه چیزی بخور.. دو روزه‍ چیزی نخوردی.. عطیه:با بغض توی صدام لب زدم.. نگران محمدم.. خبری ازش نیست..میترسم.. میلمَم به چیزی نمیره‍.. عزیز:اینجوری خودتو داغون میکنی.. نگران نباش..حتما ماموریتش طول کشیده.. الانم بیا غذاتو بخور..جون بگیری.. . ‌‌. . ادام‍‌ه‍ دارد..
‌سـٰاندیس‌خوران‌‌نظـٰام🇮🇷🕶️
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی در ت‍‌اری‍‌ک‍‌ی:)🙂✨ پ‍‌ارت⁶⁵..🙂✨ (:ص‍‌ب‍‌ح روز ب‍‌ع‍‌د:) عبدی:خب.. این جلسه برای این برگزار شده که چند چیز بهتون بگم.. تیمی که با محمد رفته بود عملیات‌‌..تونسته یه ردی از محمد پیداکنه.. خیلی سریع هم جاشون پیدامیکنن و محمد سالم برمیگرده.. نگران چیزی نباشید و حواستون به کارتون باشه.. اگه خبر جدیدی شد اطلاع میدم.. اگه سوالی نیست میتونید برید.. بچه‌ها:چشم.. عبدی:داوود تو بمون کارت دارم.. بقیه میتونید برید.. داوود:جانم اقا.. عبدی:حالت خوبه..!؟ داوود:شکر.. عبدی:میخوای چند روز برو مرخصی حالت خوب بشه.. داوود: نیازنیست اقا خوبم.. عبدی:خب پس زیاد به خودت فشار نیار.. داوود:چشم با اجازه.. .. .. محمد:دیگه جونی تو تنم نمونده بود.. همش صورت عزیز و عطیه میومد جلو چشمام.. پسر کوچولوم.. چقدر دلم براش تنگ شده.. شده ارزوم تا دوباره خانوادمو ببینم.. نگاهم به دستم دادم.. چقدر وضعش بد بود.. همین روز هاست که عفونت کنه و مجبور بشم دستمو قط کنم..😄 چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم.. . . . ادام‍‌ه‍ دارد..
‌سـٰاندیس‌خوران‌‌نظـٰام🇮🇷🕶️
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ ص‍‌دای‍‌ی در ت‍‌ار‌ی‍‌ک‍‌ی:)🙂✨ پ‍‌ارت⁶⁶ ..🙂✨ رسول:هر روز میگذشت و خبری از محمد نمیشد.. حسابی حالم بد بود.. این روزا انقدر به فکر محمد بودم که به کل حال خودمو فراموش کرده بودم.. دیگه اهمیتی نداشت تو چه شرایطی هستم.. از جام بلندشدم و سمت روشویی رفتم.. وضو گرفتم و سجاده‍ پهن کردم.. .. .. فرشید:اقای عبدی چیشد..؟! چرا خبری از محمد نیست..!؟ خانوادش خیلی نگران هستن.. عبدی:فرشید جان اروم باش.. تونستن رد جایی که محمد هست بزنن.. اگه خدا بخواد امروز هم عملیات دارن.. فرشید:وای خداروشکر..🙂 بعدش محمد میاد تهران.. عبدی: اگه زخمی شده باشه دو روز اونجا بیمارستان باید بمونه.. بعد انتقال داده میشه تهران.. اگه هم زخمی نشده باشه..صحیح و سالم برمیگرده‍.. فرشید: خداروشکر.. بااجازه‍ ..من برم به بچه ها بگم.. ... داوود:جدی میگی.. وایی.. بهترین خبر تو این روزا بود.. ان شالله که سالمه و میاد بالا سر خانوادش.. فرشید:ان شاالله.. فقط باید دعاکنیم.. (:چ‍‌ن‍‌د س‍‌اع‍‌ت ب‍‌ع‍‌د:) محمد:باصدای تیراندازی چشمامو باز کردم که اسلحه ای رو سرم قرار گرفت.. ناشناس:یه قدم دیگه بیاین جلو میزنمش.. محسن: بهتره اسلحه ات برداری.. ناشناس:یک.. دو.. سه.. محسن:به رضا اشاره کردم از پشت بهش حمله کنه.. محمد: موقعیت خوبی بود.. سریع با پام زدم تو شکمش و افتاد زمین.. رضا دستبند زد و بردش.. محسن:خوبی محمد.. دستت چیشده.. محمد:چیزی نیست خوبم.. فقط کمکم میکنی بلند شم.. . . . ادام‍‌ه‍ دارد..
هدایت شده از رصد
16.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری از راهپیمایی علیه آشوب ، نا امنی و اقدامات هنجارشکنانه در سراسر کشور 🇮🇷 📌 به سَمّی بصری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/2359165044Cf4f97a4a33
هدایت شده از رصد
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شبکه‌های صداوسیما هک نشده است 🔹از ساعتی قبل شایعاتی مبنی بر «هک شدن شبکه سه و دو» با پخش فیلمی یک دقیقه ای از جریانات مخالف نظام به وجود آمده است. 🔹طبق بررسی‌ها، این میان برنامه تأمین شبکه سه بوده و موضوع هک شدن شبکه‌های سیما رد می‌شود. 🇮🇷 📌 به سَمّی بصری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/2359165044Cf4f97a4a33
هدایت شده از سپیدار
🔴 توییت جالب ابوذر روحی درباره ی حجاب بانوان⭕️ @zxcvcxz ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄