فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کاش بجز رنگ خدا رنگ نباشد
در ملک خدا فقر و بلا ، جنگ نباشد
ای کاش که در سینۀ کس غصّه نبینند
با این همه نعمت ، دل کس تنگ نباشد
ای کاش وفا جای جفا شیوۀ ما بود
اندیشۀ کج ، حقه و نیرنگ نباشد
ای کاش دلی در قفس نفس نبینی
تا سینه چو آیینۀ پر زنگ نباشد
ای کاش اگر دست نیازی به تو رو کرد
از لطف بگیری ، دلت از سنگ نباشد
@Ganje_arsh
دوست مـن🕊🌸
یک سبد عاطفه دارم
همه ارزانی ِ تـو
همه اش پیشکش 🕊🌸
جلوه ی نورانی تو
تـقدیم
به شما دوستان گـلم 🕊🌸
لحظات شاد وماندگاری
را بـراتـون آرزومـندم 🕊🌸
@Ganje_arsh
✨💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
🌷پیامبر اکرم (ص) میفرمایند :
✅ صبور سه نشانه دارد :
⓵اول آن است که سستی نمیکند ؛
⓶دوم آنکه افسرده و دلتنگ نمیشود؛
⓷سوم آنکه از خدا خود شکوه نمیکند؛
✍ زیرا ...
⓵اگر سستی کند حق را ضایع کرده ؛
⓶اگر افسرده و دلتنگ باشد شکر نمیکند
⓷اگر از الله شکوه کند او را معصیت کرده؛
📚 عللالشرایع، ج۲، ص۴۹۸
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🦋 ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
#زبانبند
🍃🍂 بستن زبان بدگو🍃🍂
🖊 این آیه ڪریمه را هزار مرتبہ
با وضو و توجہ ڪامل بخواند
📚 دو هزار و یک ختم
مطالب بیشتر ↩️ @Ganje_arsh
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
✍دعوا شده بود، آقا امیرالمومنین(ع) رسید.
گفت: آقای قصاب ولش ڪن بزار بره.
گفت: به تو ربطی نداره.
گفت: ولش ڪن بزار بره.
به تو ربطی نداره.
دستشو برد بالا، محڪم گذاشت تو صورت علی(ع).
آقا سرشو انداخت پایین رفت.
مردم ریختن گفتن فهمیدی ڪیو زدی؟!
گفت: نه فضولی میڪرد زدمش.
گفتن: زدی تو گوش علی(ع)، خلیفه مسلمین.
ساتورو برداشت دستشو قطع ڪرد،
گفت: دستی ڪه بخوره تو صورت علی(ع) دیگه
مال من نیست... دستی ڪه بخوره تو صورت
امام زمانم نباشه بهتره.....
🌷امام زمان(عج) فرمود: هر موقع گناه میڪنی
یه سیلی تو صورت من میزنی.🌷
📚بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴
الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸-۷۵۹
🦋 ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
#اجابت_حاجات_مهم
🌸✨برای رسیدن به حاجات شرعی
دو رکـعت نمـاز بخوانـد و پـس
از آن در یـک مجلس هـزار بار
بـگوید✨
📚 منتخب الختوم ۱۹
مطالب بیشتر ↩️ @Ganje_arsh
انسان شناسی ۲۸۵.mp3
10.94M
#انسان_شناسی ۲۸۵
#استاد_شجاعی
#حجهالاسلام_حیدری_کاشانی
من هیچوقت تفریحم رو بخاطر درسم تعطیل نکردم،
و هیچوقت درسم رو بخاطر تفریحم تعطیل نکردم.
این جمله را امام خمینی (ره) فرمودند!
پس چرا آنچه برای ما جا انداختهاند این است که؛ برای رشد معنوی باید از لذات دنیا چشم پوشید؟
@Ganje_arsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خطاب به امام علی(ع):
🔔شما بالاتری یا ابوالبشر حضرت ادم علیه السلام!
@Ganje_arsh
🌷 امام صادق (علیه السلام) :
✍ كانَ أبي عليه السلام يَقولُ : إنَّ اللّهَ قَضى قَضاءً حَتما أن لا يُنعِمَ عَلَى العَبدِ بِنِعمَةٍ فَيَسلُبَها إيّاهُ ، حَتّى يُحدِثَ العَبدُ ذَنبا يَستَحِقُّ بِذلِكَ النِّقمَةَ .
🖋 پدرم مى فرمود : «همانا خداوند حكم قطعى فرموده كه هرگاه نعمتى به بنده اى داد ، ديگر آن را از وى نستانَد ، مگر اين كه آن بنده گناهى مرتكب شود كه سزاوار چنين مجازاتى گردد .
📒 الكافي ، ج۲ ، ص۲۷۳
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
@Ganje_arsh
🔆 #پندانه
✍ پسر جوانی قصد بردن پدر پیر خود به سرای سالمندان کرد. صبح زود، پدر را سوار ماشین خود کرد.
🔹پدر پیر آخرین چیزی که در چمدان خود گذاشت و میخواست آن را با خود به سرای سالمندان ببرد، عکس همسر جوانش بود؛ همسری که مادر پسر بود و مرد بعد از فوت او دیگر ازدواج نکرده بود.
🔸در میانه راه پدر به پسر گفت:
پسرم! میتوانم از تو تقاضایی برای بار آخر کرده باشم؟!
🔹پسر متکبر جوان سری از روی ناچاری به رضایت تکان داد.
🔸پدر که کارگر کارخانۀ الوار و چوببری بود، از پسر خواست او را برای بار آخر به کارگاه چوببریای ببرد که در آن ۳۰ سال کار کرده بود.
🔹چون به کارخانه رسیدند، پدر به پسر درخت بزرگی را نشان داد که چند کارگر در حال کندن پوستش بودند.
🔸پدر رو به پسر گفت:
پسرم! این درخت، حیات خود را مرهون آن پوست پیری است که در حال کندنش هستند. اگر پوست درخت را زمان حیات میکندند، درخت هر اندازه قوی بود، قدرتِ گرفتن آب و غذا از خاک را نداشت و بلافاصله خشک میشد.
🔹اما اکنون که درخت را بریدهاند، پوست آن را هم بریدهاند و بیارزشترین قسمت الوار، همان پوستش بعد از بریدن آن است.
🔸سالهایی که درختان را پوست میکندم، به این نکته فکر میکردم؛ روزی خواهد رسید که من هم برای تو چون پوست درختان، به بیارزشترین بخش درخت تبدیل میشوم که دور ریخته خواهم شد. تویی که عمری برایت زحمت کشیده و بعد از مرگ مادرت، به تنهایی بزرگت کردم.
🔹امروز همان روزی است که سالها منتظر رسیدنش بودم.
@Ganje_arsh
✨﷽✨
🌼دو برادر
✍دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود. شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند.
یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت:درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند.بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت:درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تامین شود.
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگرمساوی است. تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.
@Ganje_arsh