💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_صدوسی_وششم ((مرواریدغواص))
💠✍🏻اتوبوس ایستاد. خسته و خواب آلود، با سرے ڪه حقیقتا داشت از درد می ترڪید، از پله ها رفتم پایین. چند قدم رفتم جلو و از جمع فاصله گرفتم. هواے تازه، حالم رو جا آورد و ڪمی بهتر ڪرد.همه دور هم جمع شدن و حرڪت، آغاز شد.سعید یه ڪم همراه من اومد و رفت سمت دوست هاےجدیدش. چند لحظه به رفتارها و حالت هاشون نگاه ڪردم، هر چی بودن ولی از رفقاے قبلیش خیلی بهتر بودن.دخترها وسط گروه و عقب تر از بقیه راه می رفتن. یه عده هم دور و برشون با سر و صدا و خنده هاے بلند. سعید رو هم ڪه ڪارے از دستم برنمی اومد ڪه به خاطرش عقب گروه حرڪت ڪنم. منتظر نشدم و قدم هام رو سریع تر ڪردم رفتم جلومن، فرهاد، با ۳ تا دیگه از پسرها و آقایی ڪه دڪترا داشت و همه دڪتر صداش می ڪردن، جلوتر از همه حرڪت می ڪردیم. اونقدر فاصله گرفته بودیم ڪه صداےخنده ها و شوخی هاشون، ڪمتر به گوش می رسید.
💠✍🏻فرهاد با حالت خاصی زد روے شونه امـ ای ول، چه تند و تیز هم هستی، مطمئنی بار اولته میاےڪوه؟ولی انصافا چه خواب سنگینی هم دارے، توےاون سر و صدا چطور خوابیدے؟
و سر حرف زدن رو باز ڪرد. چند دقیقه بعد از ما جدا شد و برگشت عقب تر، سراغ بقیه گروه و ما ۴ نفر رو سپرد دست دڪتر، جزو قدیمی ترین اعضاے گروه شون بود.با همه وجود دلم می خواست جدا بشم و توے اون طبیعت سرسبز و فوق العاده گم بشم. هوا عالی بود و از درون حس زنده شدن بهم می داد.
💠✍🏻به نیمچه #آبشارے ڪه فرهاد گفته بود رسیدیم. آب با ارتفاع ڪم، سه بار فرو می ریخت و پایین آبشار سوم، حالت حوضچه مانندے داشت و از اونجا مجدد روےزمین جارے می شد.آب زلال و خنڪی ڪه سنگ هاے ڪف حوضچه به وضوح دیده می شد. منظره فوق العاده اےبود.محو اون منظره و خلقت بی نظیر خدا بودم ڪه دڪتر اومد سمتم
ـ شنا بلدے؟
💠✍🏻سرم رو آوردم بالا و با تعجب بهش نگاه ڪردم.ـ گول ظاهرش رو نخور خیلی عمیقه، آب هر چی زلال تر و شفاف تر باشه ڪمتر میشه عمقش رو حدس زد. به نظر میاد اوجش یڪ، یڪ و نیم باشه. اما توے این فصل، راحت بالاے ۳ متره.ناخودآگاه خنده ام گرفت مثل آدم هاست، بعضی ها عمق وجودشون مروارید داره. براے رفتن سراغ شون باید غواص ماهرے باشی، چشم دل می خواد.
.
✍ادامه دارد......
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_صدوسی_وششم ((مرواریدغواص))
💠✍🏻اتوبوس ایستاد. خسته و خواب آلود، با سرے ڪه حقیقتا داشت از درد می ترڪید، از پله ها رفتم پایین. چند قدم رفتم جلو و از جمع فاصله گرفتم. هواے تازه، حالم رو جا آورد و ڪمی بهتر ڪرد.همه دور هم جمع شدن و حرڪت، آغاز شد.سعید یه ڪم همراه من اومد و رفت سمت دوست هاےجدیدش. چند لحظه به رفتارها و حالت هاشون نگاه ڪردم، هر چی بودن ولی از رفقاے قبلیش خیلی بهتر بودن.دخترها وسط گروه و عقب تر از بقیه راه می رفتن. یه عده هم دور و برشون با سر و صدا و خنده هاے بلند. سعید رو هم ڪه ڪارے از دستم برنمی اومد ڪه به خاطرش عقب گروه حرڪت ڪنم. منتظر نشدم و قدم هام رو سریع تر ڪردم رفتم جلومن، فرهاد، با ۳ تا دیگه از پسرها و آقایی ڪه دڪترا داشت و همه دڪتر صداش می ڪردن، جلوتر از همه حرڪت می ڪردیم. اونقدر فاصله گرفته بودیم ڪه صداےخنده ها و شوخی هاشون، ڪمتر به گوش می رسید.
💠✍🏻فرهاد با حالت خاصی زد روے شونه امـ ای ول، چه تند و تیز هم هستی، مطمئنی بار اولته میاےڪوه؟ولی انصافا چه خواب سنگینی هم دارے، توےاون سر و صدا چطور خوابیدے؟
و سر حرف زدن رو باز ڪرد. چند دقیقه بعد از ما جدا شد و برگشت عقب تر، سراغ بقیه گروه و ما ۴ نفر رو سپرد دست دڪتر، جزو قدیمی ترین اعضاے گروه شون بود.با همه وجود دلم می خواست جدا بشم و توے اون طبیعت سرسبز و فوق العاده گم بشم. هوا عالی بود و از درون حس زنده شدن بهم می داد.
💠✍🏻به نیمچه #آبشارے ڪه فرهاد گفته بود رسیدیم. آب با ارتفاع ڪم، سه بار فرو می ریخت و پایین آبشار سوم، حالت حوضچه مانندے داشت و از اونجا مجدد روےزمین جارے می شد.آب زلال و خنڪی ڪه سنگ هاے ڪف حوضچه به وضوح دیده می شد. منظره فوق العاده اےبود.محو اون منظره و خلقت بی نظیر خدا بودم ڪه دڪتر اومد سمتم
ـ شنا بلدے؟
💠✍🏻سرم رو آوردم بالا و با تعجب بهش نگاه ڪردم.ـ گول ظاهرش رو نخور خیلی عمیقه، آب هر چی زلال تر و شفاف تر باشه ڪمتر میشه عمقش رو حدس زد. به نظر میاد اوجش یڪ، یڪ و نیم باشه. اما توے این فصل، راحت بالاے ۳ متره.ناخودآگاه خنده ام گرفت مثل آدم هاست، بعضی ها عمق وجودشون مروارید داره. براے رفتن سراغ شون باید غواص ماهرے باشی، چشم دل می خواد.
.
✍ادامه دارد......
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃