💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_صدوچهل_وشش((تیله هاےرنگی))
💠✍🏻جا خوردم، نیم خیز چرخیدم پشت سرم. سینا بود با نگاهی ڪه توے اون مهتاب ڪم هم، تعجبش دیده می شد.– تو چقدر نماز می خونی، خسته نمیشی؟از حالت نیم خیز، دوباره نشستم زمین و تڪیه دادم به سنگ هاے صخره اے ڪنارم یادته گفتی تا آخر شب با رفیقت می گشتید، از اون طرف هم گرگ و میش با بقیه رفقات، قرار بیرون شهر داشتی؟
چند لحظه سڪوت ڪردم.
💠✍🏻– خیلی دوست داشتم داستان ڪیانوش رو گوش ڪنم، مخصوصا ڪه صداے هیجان بچه ها بلند شده بود. ولی یه چیزے رو می دونی؟ من از تو رفیق بازترم !با حالت خاصی بهم نگاه ڪرد و چشمش چرخید روے مهر و جانماز جیبیم. هنوز ساڪت بود اما معلوم بود داره به چی فڪر می ڪنه.– #آفریقا پر از معادن بزرگ طلا و الماسه، چیزے ڪه بومی هاے صحرا نشین آفریقا از وجودش بی خبر بودن. اولین گروه هاے سفید ڪه پاشون به اونجا رسید، می دونی طلا و الماس رو با چی معامله ڪردن؟
شیشه هاے ڪوچیڪ رنگی!
💠✍🏻رفتن پیش رئیس قبایل و به اونها شیشه هاے رنگی دادن، یه چیزےتوے مایه هاے تیله هاےشیشه اے. اونها سرشون به اون شیشه رنگی ها گرم شد و حتی در عوض گرفتن اونها حاضر شدن به قبایل دیگه حمله ڪنن و اونها رو به بند بڪشن. #انسانیت و #آزادے هموطن هاشون رو با تیله ها و شیشه هاے رنگی عوض ڪردن.
نگاهش خیلی جدے بود.
– ڪلا اینها با هم خیلی فرق داره، قابل مقایسه نیست.
💠✍🏻این بار بی مڪث جوابش رو دادم.
– دقیقا، این رفاقت توش خیانت و نارو زدن نیست، از نامردے و پیچوندن و دو رویی خبرے نیست.فقط باید ارزش طلا و الماس رو بدونی، تا سرت به شیشه رنگی پرت نشه و یه چیز با ارزش تر رو فداےیه مشت تیله ڪنی.
این رفاقت چیزیه ڪه ڪافیه پات رو بزارےتوے عالمش و بیاے جلو. از یه جا به بعد، هیچ لذتی باهاش برابرے نمی ڪنه. خستگی توش نیست، اشتیاقی وجودت رو پر می کنه ڪه خواب رو از چشم هات می بره.سڪوت عمیقی فضا رو پر ڪرد. غرق در فڪر بود. نور مهتاب، ڪمتر شده بود، چهره اش رو درست تشخیص نمی دادم. فڪر می ڪردم هر لحظه است ڪه اونجا رو ترڪ ڪنه، اما نشست.
💠✍🏻در اون سیاهی شب، جمع ڪوچڪ و دو نفره ما با صحبت و نام خدا، روشن تر از روز بود.
بحث حسابی گل انداخته بود ڪه حواسم جمع شد داره وقت نماز شب تموم میشه. ڪمتر از ۱۰ دقیقه به اذان صبح باقی مونده بود.یهو بحث رو عوض ڪردم. – سینا بلدے نماز شب بخونی؟
مثل برق گرفته ها بهم نگاه ڪرد.? این سوال اونم از ڪسی ڪه می گفت نماز خوندن خسته ڪننده است.
بلند شدم ایستادم رو به قبله نماز مستحبی رو لازم نیست حتما رو به قبله باشی، یا حتما سجده و رڪوعش رو عین نماز واجب برے. .
✍ادامه دارد...
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
مدیریت آرزوها.mp3
7.19M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
✿ اینکه خداوند یک شب، در یکی از بزرگترین و مهمترین رحمهای زمانی را به عنوان لیلة الرغائب یا شب رغبتها قرار داده است،
نشان ازین دارد که #آرزو #گرایش #رغبت تا چه حد می تواند در ساختار وجودی و سیر تکاملی #انسان نقش داشته باشد.
اینکه؛
- چه چیزی را آرزو کنیم؟
- چطور آرزو کنیم؟
- آرزوهایمان را چطور اولویت بندی کنیم؟
نشان می دهد چقدر در راه رسیدن به #انسانیت موفق بودهایم!
※ ویژه #لیلة_الرغائب
@Ganje_arsh
💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_صدوچهل_وشش((تیله هاےرنگی))
💠✍🏻جا خوردم، نیم خیز چرخیدم پشت سرم. سینا بود با نگاهی ڪه توے اون مهتاب ڪم هم، تعجبش دیده می شد.– تو چقدر نماز می خونی، خسته نمیشی؟از حالت نیم خیز، دوباره نشستم زمین و تڪیه دادم به سنگ هاے صخره اے ڪنارم یادته گفتی تا آخر شب با رفیقت می گشتید، از اون طرف هم گرگ و میش با بقیه رفقات، قرار بیرون شهر داشتی؟
چند لحظه سڪوت ڪردم.
💠✍🏻– خیلی دوست داشتم داستان ڪیانوش رو گوش ڪنم، مخصوصا ڪه صداے هیجان بچه ها بلند شده بود. ولی یه چیزے رو می دونی؟ من از تو رفیق بازترم !با حالت خاصی بهم نگاه ڪرد و چشمش چرخید روے مهر و جانماز جیبیم. هنوز ساڪت بود اما معلوم بود داره به چی فڪر می ڪنه.– #آفریقا پر از معادن بزرگ طلا و الماسه، چیزے ڪه بومی هاے صحرا نشین آفریقا از وجودش بی خبر بودن. اولین گروه هاے سفید ڪه پاشون به اونجا رسید، می دونی طلا و الماس رو با چی معامله ڪردن؟
شیشه هاے ڪوچیڪ رنگی!
💠✍🏻رفتن پیش رئیس قبایل و به اونها شیشه هاے رنگی دادن، یه چیزےتوے مایه هاے تیله هاےشیشه اے. اونها سرشون به اون شیشه رنگی ها گرم شد و حتی در عوض گرفتن اونها حاضر شدن به قبایل دیگه حمله ڪنن و اونها رو به بند بڪشن. #انسانیت و #آزادے هموطن هاشون رو با تیله ها و شیشه هاے رنگی عوض ڪردن.
نگاهش خیلی جدے بود.
– ڪلا اینها با هم خیلی فرق داره، قابل مقایسه نیست.
💠✍🏻این بار بی مڪث جوابش رو دادم.
– دقیقا، این رفاقت توش خیانت و نارو زدن نیست، از نامردے و پیچوندن و دو رویی خبرے نیست.فقط باید ارزش طلا و الماس رو بدونی، تا سرت به شیشه رنگی پرت نشه و یه چیز با ارزش تر رو فداےیه مشت تیله ڪنی.
این رفاقت چیزیه ڪه ڪافیه پات رو بزارےتوے عالمش و بیاے جلو. از یه جا به بعد، هیچ لذتی باهاش برابرے نمی ڪنه. خستگی توش نیست، اشتیاقی وجودت رو پر می کنه ڪه خواب رو از چشم هات می بره.سڪوت عمیقی فضا رو پر ڪرد. غرق در فڪر بود. نور مهتاب، ڪمتر شده بود، چهره اش رو درست تشخیص نمی دادم. فڪر می ڪردم هر لحظه است ڪه اونجا رو ترڪ ڪنه، اما نشست.
💠✍🏻در اون سیاهی شب، جمع ڪوچڪ و دو نفره ما با صحبت و نام خدا، روشن تر از روز بود.
بحث حسابی گل انداخته بود ڪه حواسم جمع شد داره وقت نماز شب تموم میشه. ڪمتر از ۱۰ دقیقه به اذان صبح باقی مونده بود.یهو بحث رو عوض ڪردم. – سینا بلدے نماز شب بخونی؟
مثل برق گرفته ها بهم نگاه ڪرد.? این سوال اونم از ڪسی ڪه می گفت نماز خوندن خسته ڪننده است.
بلند شدم ایستادم رو به قبله نماز مستحبی رو لازم نیست حتما رو به قبله باشی، یا حتما سجده و رڪوعش رو عین نماز واجب برے. .
✍ادامه دارد...
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃