💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#حڪایت
روزے حضرت رسول اڪرم (صلی الله علیه و آله) از شيطان پرسيدند :
اے ملعون چرا مانع از صدقہ دادن مے شوے؟
شيطان گفت: اے رسول خدا اگر ارّه اے بر سرم گذارند و مانند درخت ارّه ام ڪنند برايم راحت تر است از تحمل صدقہ دادن اشخاص
حضرت فرمودند: چرا از صدقہ دادن مردم ناراحتے؟
شيطان جواب داد : در صدقہ پنج خصلت است↯↯
➊ مال را زياد مے ڪند
➋ مريضان را شفا مے دهد
➌ بلاها را دفع مے ڪند
➍ صدقہ دهندگان بہ سرعت از پل صراط عبور مے ڪنند
➎ بدون حساب وارد حساب مے شوندو عذابے برايشان نيست.
رسول اڪرم (صلی الله علیه و آله) پس از شنيدن اين سخنان از شيطان بہ او فرمودند: خدا عذابت را زياد ڪند.
🦋 ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#حڪایت
🍃🌺 روزے حضرت رسول اڪرم (صلی الله علیه و آله) از شيطان پرسيدند :
اے ملعون چرا مانع از صدقہ دادن مے شوے؟
🍃🌺 شيطان گفت: اے رسول خدا اگر ارّه اے بر سرم گذارند و مانند درخت ارّه ام ڪنند برايم راحت تر است از تحمل صدقہ دادن اشخاص‼️
🍃🌺 حضرت فرمودند: چرا از صدقہ دادن مردم ناراحتے؟
🍃🌺 شيطان جواب داد : در صدقہ پنج خصلت است↯↯
➊ مال را زياد مے ڪند
➋ مريضان را شفا مے دهد
➌ بلاها را دفع مے ڪند
➍ صدقہ دهندگان بہ سرعت از پل صراط عبور مے ڪنند
➎ بدون حساب وارد حساب مے شوندو عذابے برايشان نيست.
🍃🌺 رسول اڪرم (صلی الله علیه و آله) پس از شنيدن اين سخنان از شيطان بہ او فرمودند: خدا عذابت را زياد ڪند.
🦋 ➢✨ @ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#شربت_صلوات_مینوشم
✿✍🏻یڪی از صلحا بر بالین بیمارے آمد و او را در سڪرات موت دید، پرسید ڪه: تلخی جان ڪندن را چگونه مییابی؟ جواب داد ڪه: ڪام جان خود را شیرین مییابم و هیچ تلخی در آن احساس نمیڪنم.
✿✍🏻آن صالح، در عجب ماند ڪه موجب این چیست؟ شربتی ڪه در مذاق خاص و عام تلخ است، در مذاق این بیمار، شیرین میآید.آن بیمار گفت: از این در شگفت نمان، زیرا ڪه به من رسیده بود ڪه: رسول خدا صلیالله علیه و آله فرموده است: هرڪه بسیار بر من صلوات فرستد، از تلخی جان ڪندن ایمن باشد.
✿✍🏻و من مدتی است ڪه شربت صلوات را مینوشم، لهذا اثر تلخی در جان خود نمیبینم و از این جهان، شیرینڪام و نیڪو سرانجام میروم.
📚 شرح صلوات اردڪانی، ص ۱۱۴
❤ #حڪایت
🦋 ➣ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#حڪایت
◆✍روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد!
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود،
بعد نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر آنجا به نماز نرفت.!!
◇✍همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.!
مرد کافه چی با خوش رویی گفت اشکال نداره، فدای سرت!
او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد..!!
◆✍حکایت ماست:
جای خدا مجازات میکنیم
جای خدا میبخشیم
جای خدا.....
◇✍اون خدایی که من میشناسم
اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه!
شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره..!
🦋 ➣ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#حڪایت
◆✍روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد!
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود،
بعد نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر آنجا به نماز نرفت.!!
◇✍همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.!
مرد کافه چی با خوش رویی گفت اشکال نداره، فدای سرت!
او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد..!!
◆✍حکایت ماست:
جای خدا مجازات میکنیم
جای خدا میبخشیم
جای خدا.....
◇✍اون خدایی که من میشناسم
اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه!
شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره..!
🦋 ➣ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#حڪایت
◆✍روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد!
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود،
بعد نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر آنجا به نماز نرفت.!!
◇✍همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.!
مرد کافه چی با خوش رویی گفت اشکال نداره، فدای سرت!
او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد..!!
◆✍حکایت ماست:
جای خدا مجازات میکنیم
جای خدا میبخشیم
جای خدا.....
◇✍اون خدایی که من میشناسم
اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه!
شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره..!
🦋 ➣ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
✨﷽✨🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#حڪـایــت
✍حضرت سلیمان و مورچه عاشق
روزی حضرت سلیمان مورچهای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود.از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل میشوی؟!
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او میخواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود:
تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمیتوانی این کار را انجام بدهی!
مورچه گفت:
تمام سعیام را میکنم...
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت:
خدایی را شکر میگویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در میآورد!
تمام سعیمان را بکنیم،
پیامبری همیشه
در همین نزدیکی است...
■⇨ @Ganje_arsh
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
✨﷽✨🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#حڪـایــت
🔰داستان پندآموز پیرمرد فقیر و سگ گرسنه
✍ یک پیرمرد کارگر که تقریباً ۵۰ سال داشت در یک گوشه ای از شهر زندگی میکرد. روزگار این مرد بیچاره چندان خوب نبود مرد بیچاره روز میرفت کار میکرد روزانه هر اندازه که کار میکرد شب همان را غذا با خود می آورد حتی بعضی روز ها نمیتوانست نفقه خانواده خودش را تأمین کند و شب را گرسنه صبح میکرد.
یک روز این پیر مرد تا شام کار میکند. شام هنگام در راه برگشت به خانه سه دانه نان از نانوائی با خود گرفت. در وسط راه ناگهان صدای فریاد سگی را میشنود. دلش آرام نمیگیرد میرود میبیند که در یک خرابه یک سک با چند تا توله خود خوابیده از گرسنگی حال حرکت در جانش نمانده بود. دلش برای سگ و توله هایش سوخت، مرد از نانی که برای خانواده خود گرفته بود یک دانه اش را پیش سگ انداخت، سگ با خوردن این نان یک کم حرکت پیدا کرد. مرد نان دومی را نیز به سگ داد و بالاخره با یک نان به خانه برگشت.
بعد از گذشت چند روز این مرد چنان سرمایه دار شد که صاحب چند تا دکان در آن شهر شد مردم از این کار متحیر بودند. خود مرد همچنان حیران بود که چطور به یک باره رحمت خدا بر او نازل گشت؟ بعد از فکر های زیاد دریافت که این همه ثروت نتیجه همان روزی بود که به سگ رحم کرده بود.
■⇨ @Ganje_arsh
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
✨﷽✨
#حڪـایــت
✍حضرت سلیمان و مورچه عاشق
روزی حضرت سلیمان مورچهای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود.از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل میشوی؟!
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او میخواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود:
تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمیتوانی این کار را انجام بدهی!
مورچه گفت:
تمام سعیام را میکنم...
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت:
خدایی را شکر میگویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در میآورد!
تمام سعیمان را بکنیم،
پیامبری همیشه
در همین نزدیکی است...
■⇨ @Ganje_arsh
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#معجزه_استغفار
🔘✍🏻شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشڪسالی» شڪایت ڪرد. حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار ڪن».شخص دیگرے به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و نادارے» شڪایت ڪرد. حضرتش فرمودند: «استغفار ڪن» .
🔘✍🏻فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید ڪه خداوند پسرے به او عطا فرماید. حضرت، به او فرمودند: «استغفار ڪن». حاضران باتعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟!
🔘✍🏻فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم. همانا در این توصیه از ڪلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند:
🍃🍂اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛ از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برڪت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یارے رساند و باغ هاے خرّم و نهرهاے جارے به شما عطا فرماید🍂🍃
📗مجمع البیان،
ذیل تفسیر آیه 12 10 سوره نوح
#حڪایت
🦋 ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
✨﷽✨
#حڪـایــت
🔰داستان پندآموز پیرمرد فقیر و سگ گرسنه
✍ یک پیرمرد کارگر که تقریباً ۵۰ سال داشت در یک گوشه ای از شهر زندگی میکرد. روزگار این مرد بیچاره چندان خوب نبود مرد بیچاره روز میرفت کار میکرد روزانه هر اندازه که کار میکرد شب همان را غذا با خود می آورد حتی بعضی روز ها نمیتوانست نفقه خانواده خودش را تأمین کند و شب را گرسنه صبح میکرد.
یک روز این پیر مرد تا شام کار میکند. شام هنگام در راه برگشت به خانه سه دانه نان از نانوائی با خود گرفت. در وسط راه ناگهان صدای فریاد سگی را میشنود. دلش آرام نمیگیرد میرود میبیند که در یک خرابه یک سک با چند تا توله خود خوابیده از گرسنگی حال حرکت در جانش نمانده بود. دلش برای سگ و توله هایش سوخت، مرد از نانی که برای خانواده خود گرفته بود یک دانه اش را پیش سگ انداخت، سگ با خوردن این نان یک کم حرکت پیدا کرد. مرد نان دومی را نیز به سگ داد و بالاخره با یک نان به خانه برگشت.
بعد از گذشت چند روز این مرد چنان سرمایه دار شد که صاحب چند تا دکان در آن شهر شد مردم از این کار متحیر بودند. خود مرد همچنان حیران بود که چطور به یک باره رحمت خدا بر او نازل گشت؟ بعد از فکر های زیاد دریافت که این همه ثروت نتیجه همان روزی بود که به سگ رحم کرده بود.
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @Ganje_arsh